(verb transitive) بازداشتن، معطل کردن، توقیف کردن
detained
(verb transitive) بازداشتن، معطل کردن، توقیف کردن
انگلیسی به فارسی
بازداشت شد، باز داشتن، معطل کردن، توقیف کردن
انگلیسی به انگلیسی
• held for questioning, arrested, imprisoned
جملات نمونه
1. he detained me in the hallway and kept asking foolish questions
او مرا در راهرو معطل نگه داشت و پرسش های احمقانه کرد.
2. he was detained by the police for questioning
پلیس او را برای بازجویی نگه داشت.
پیشنهاد کاربران
دستگیرکردن
کلمات دیگر: