شکست، خیطی، افتنده
flopper
شکست، خیطی، افتنده
انگلیسی به فارسی
شکست، خیطی، افتنده
flopper
انگلیسی به انگلیسی
• one who fails, one who messes up
جملات نمونه
1. The show was the biggest flop in TV history.
[ترجمه ترگمان]این نمایش بزرگ ترین شکست در تاریخ تلویزیون بود
[ترجمه گوگل]این نمایش بزرگترین فلاپی در تاریخ تلویزیون بود
[ترجمه گوگل]این نمایش بزرگترین فلاپی در تاریخ تلویزیون بود
2. Her hair flopped over her eyes.
[ترجمه ترگمان]موهایش روی چشم هایش افتاده بود
[ترجمه گوگل]موهای او روی چشمانش چسبیده بود
[ترجمه گوگل]موهای او روی چشمانش چسبیده بود
3. Bunbury flopped down upon the bed and rested his tired feet.
[ترجمه ترگمان]Bunbury روی تخت افتاد و پاهای خسته اش را روی هم گذاشت
[ترجمه گوگل]بونبیوری روی تخت افتاد و پای خسته اش را پشت سر گذاشت
[ترجمه گوگل]بونبیوری روی تخت افتاد و پای خسته اش را پشت سر گذاشت
4. Hugh's hair keeps flopping over/into his eyes.
[ترجمه ترگمان]موهای هیو روی چشمانش می نشیند
[ترجمه گوگل]موهای هیو را به چشمانش می چسبانند
[ترجمه گوگل]موهای هیو را به چشمانش می چسبانند
5. The young man flopped back, unconscious.
[ترجمه ترگمان]مرد جوان بی آن که بی هوش باشد خود را عقب کشید
[ترجمه گوگل]مرد جوان به عقب برگشت، ناخودآگاه
[ترجمه گوگل]مرد جوان به عقب برگشت، ناخودآگاه
6. The fish were flopping around in the bottom of the boat.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها در ته قایق روی زمین زانو می زدند
[ترجمه گوگل]ماهی در پایین قایق به دام افتاده بود
[ترجمه گوگل]ماهی در پایین قایق به دام افتاده بود
7. He flopped down on the chair.
[ترجمه ترگمان]روی صندلی افتاد
[ترجمه گوگل]او روی صندلی افتاد
[ترجمه گوگل]او روی صندلی افتاد
8. He flopped down into a chair.
[ترجمه ترگمان]روی یک صندلی افتاد
[ترجمه گوگل]او به یک صندلی افتاد
[ترجمه گوگل]او به یک صندلی افتاد
9. Dying fish were flopping about on the wooden boards.
[ترجمه ترگمان]ماهی در حال مرگ روی تخته های چوبی روی زمین زانو زده بود
[ترجمه گوگل]ماهی های در حال مرگ روی تخته های چوبی فلاپی داشتند
[ترجمه گوگل]ماهی های در حال مرگ روی تخته های چوبی فلاپی داشتند
10. He flopped down onto the bed.
[ترجمه ترگمان]روی تخت افتاد
[ترجمه گوگل]او روی تخت افتاد
[ترجمه گوگل]او روی تخت افتاد
11. The pile of books flopped noisily onto the floor.
[ترجمه ترگمان]توده کتاب ها با سر و صدا روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]شمار کتاب ها به صورت ناگهانی روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]شمار کتاب ها به صورت ناگهانی روی زمین افتاد
12. He flopped into water.
[ترجمه ترگمان]خود را روی آب انداخت
[ترجمه گوگل]او به آب افتاد
[ترجمه گوگل]او به آب افتاد
13. She flopped, exhausted, on to a sofa.
[ترجمه ترگمان]خسته و کوفته روی نیمکت افتاد
[ترجمه گوگل]او فلاپ، خسته، به مبل
[ترجمه گوگل]او فلاپ، خسته، به مبل
14. It is the public who decide whether a film is a hit or a flop.
[ترجمه ترگمان]این مردمی هستند که تصمیم می گیرند که آیا فیلم مورد اصابت قرار می گیرد یا شکست
[ترجمه گوگل]این عمومی است که تصمیم میگیرد که آیا یک فیلم یک ضربه یا یک فلاپ است
[ترجمه گوگل]این عمومی است که تصمیم میگیرد که آیا یک فیلم یک ضربه یا یک فلاپ است
کلمات دیگر: