کلمه جو
صفحه اصلی

flexed


خم کردن، پیچ دادن، سیم نرم خم شو

انگلیسی به فارسی

انعطاف پذیر، خم کردن، پیچاندن، انعطاف داشتن، پیچ دادن


انگلیسی به انگلیسی

• bent

جملات نمونه

1. once again germany flexed its military muscles
یک بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.

2. he lay on his back and flexed his knees
او به پشت خوابید و زانوهای خود را باز و بسته کرد.

3. as he was diving into the water, he flexed his muscles
وقتی می خواست در آب شیرجه برود عضلاتش را منقبض کرد.


کلمات دیگر: