کلمه جو
صفحه اصلی

invariable


معنی : تغییر ناپذیر، ثابت، نامتغیر، یک نواخت
معانی دیگر : دگرش ناپذیر، نادگرسان، دامند

انگلیسی به فارسی

تغییر ناپذیر، ثابت، یکنواخت، نا متغیر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not subject to change or variation; consistently the same.
متضاد: changeable, mutable, variable
مشابه: consistent, constant, immutable, uniform

- "Is your homework done?" was his mother's invariable response to any request he made to go out with friends.
[ترجمه ترگمان] آیا تکلیف شما انجام شده است؟ این پاسخ همیشگی مادرش به هر درخواستی بود که او می خواست با دوستانش بیرون برود
[ترجمه گوگل] آیا تکالیف شما انجام شده است؟ پاسخ ماندگار مادرش به هر درخواستی بود که او را با دوستانش بیرون کرد
اسم ( noun )
مشتقات: invariably (adv.), invariability (n.)
• : تعریف: that which is constant or invariable.
مشابه: constant

• constant, fixed, unchanging
something that is invariable always happens or never changes.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] نامتغیر، تغییر ناپذیر، پایا، ثابت، استوار، بی تغییر، پابرجا

مترادف و متضاد

تغییر ناپذیر (صفت)
changeless, immutable, invariable, unalterable, irreversible, inalterable, inelastic

ثابت (صفت)
stable, permanent, firm, constant, lasting, true, loyal, fixed, pat, fiducial, immovable, hard and fast, changeless, invariable, inalterable, steady, resolute, indelible, staid, equable, immobile, incommutable, invariant, irremovable, thetic, thetical

نامتغیر (صفت)
invariable, invariant

یک نواخت (صفت)
level, singsong, same, uniform, unisonant, unisonous, monotonous, invariable, steady, monotone, monotonic

not changing


Synonyms: changeless, consistent, constant, fixed, immovable, immutable, inalterable, inflexible, monotonous, perpetual, regular, rigid, same, set, static, unalterable, unchangeable, unchanging, undiversified, unfailing, uniform, unmodifiable, unrelieved, unvarying, unwavering


Antonyms: changeable, changing, variable, varying


جملات نمونه

1. an invariable habit
عادت غیر قابل تغییر

2. the cubicle's temperature should be kept invariable
درجه ی حرارت اتاقک را باید ثابت نگاه داشت.

3. This process, however, was not invariable.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این فرآیند قطعی نبود
[ترجمه گوگل]با این حال، این فرآیند تغییرناپذیر نیست

4. The menu is invariable but the food is always good.
[ترجمه ترگمان]غذا ثابت می ماند اما غذا همیشه خوب است
[ترجمه گوگل]منو غیر قابل تغییر است اما غذا همیشه خوب است

5. It was his invariable custom to have one whisky before his supper.
[ترجمه ترگمان]عادت همیشگی او بود که قبل از شام یک ویسکی بخورد
[ترجمه گوگل]این عادت غریزی بود که او قبل از شام یک ویسکی داشت

6. Her routine was invariable.
[ترجمه ترگمان]روال همیشگی او یکنواخت بود
[ترجمه گوگل]روال او غیر قابل تغییر بود

7. Mass, unlike weight, is invariable.
[ترجمه ترگمان]نماز، برخلاف وزن، تغییرناپذیر است
[ترجمه گوگل]جرم، بر خلاف وزن، غیر قابل تغییر است

8. This is not invariable, but its occurrence can provide substantiating evidence of epilepsy.
[ترجمه ترگمان]این اتفاق ثابت نیست، اما وقوع آن می تواند شاهدی بر صرع باشد
[ترجمه گوگل]این غیر قابل تغییر نیست، اما وقوع آن می تواند شواهد اثبات کننده ای از صرع را فراهم کند

9. But he met with an invariable refusal.
[ترجمه ترگمان]اما با امتناع همیشگی او مواجه شد
[ترجمه گوگل]اما با مخالفت غیرمنتظره دیدار کرد

10. Besides, the invariable squabble for money on Saturday nights had begun to weary her unspeakably.
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، جدال دائمی برای پول در شب های شنبه، او را سخت خسته کرده بود
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، همجنسگرای غیرقابل پیش بینی برای پول در شبهای شنبه شروع به خستگی او کرد بی سر و صدا

11. MSA was generalized to the test of invariable loading rate, and applications of MSA were studied in precision inspection of compression testing machine.
[ترجمه ترگمان]MSA در مورد آزمون نرخ بارگذاری ثابت، تعمیم داده شد و کاربردهای MSA در بازرسی دقیق دستگاه آزمایش فشرده سازی مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]MSA به آزمون سرعت بارگیری غیرمستقیم تعمیم داده شد و کاربردهای MSA در بازرسی دقیق دستگاه تست فشرده سازی مورد بررسی قرار گرفت

12. A fixed or invariable value, parameter or data item.
[ترجمه ترگمان]یک مقدار ثابت یا ثابت، پارامتر یا مورد داده
[ترجمه گوگل]مقدار، پارامتر یا داده های ثابت یا غیر قابل تغییر

13. It is an invariable fact that spring follows winter.
[ترجمه ترگمان]این یک واقعیت قطعی است که بهار از زمستان تبعیت می کند
[ترجمه گوگل]این واقعیت غیر قابل تغییر است که بهار زمستان را دنبال می کند

14. Why some human are invariable to the victims of the tsunami?
[ترجمه ترگمان]چرا بعضی از انسان ها به قربانیان سونامی عادت کرده اند؟
[ترجمه گوگل]چرا بعضی از انسان ها به قربانیان سونامی غیر قابل تغییر هستند؟

15. Good quality and reasonable price are always our invariable preferences for customers.
[ترجمه ترگمان]کیفیت خوب و قیمت معقول همیشه اولویت های همیشگی ما برای مشتریان هستند
[ترجمه گوگل]کیفیت خوب و قیمت مناسب همیشه تنظیمات غیر قابل تغییر ما برای مشتریان است

an invariable habit

عادت تغییرناپذیر


The cubicle's temperature should be kept invariable.

درجه‌ی حرارت اتاقک را باید ثابت نگاه داشت.


They are invariably opposed to any kind of reform.

آنان همواره با هرگونه اصلاحات مخالفند.



کلمات دیگر: