کلمه جو
صفحه اصلی

grazing


چراگاه، علفزار، علف چری، علف چرانی

انگلیسی به فارسی

چرا،علف چری ،علف چرانی ،چراگاه


چرت زدن، چراندن، چریدن، تغذیه کردن از، خراشیدن، گله چراندن، چرانیدن، خوراک دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: land on which to graze; pasture.

(2) تعریف: (informal) eating food all day; constant snacking.

• pastureland, pasture, field or plot of ground where livestock are grazed
grazing or grazing land is land on which animals graze or are grazed.

دیکشنری تخصصی

[آب و خاک] چرا

مترادف و متضاد

browsing


Synonyms: battening, cropping, feeding, gnawing, nibbling, biting, uprooting, pasturing, foraging, eating, champing, munching, masticating, ruminating


keeping livestock on the range


Synonyms: herding, pasturing, feeding, ranging


جملات نمونه

1. sheep were grazing in green pastures
گوسپندان در چراگاه های سبز می چریدند.

2. two cows were grazing in the meadow
دو گاو در مرغزار می چریدند.

3. these deserts offer scant grazing to goats
این صحراها چراگاه کافی برای بزها نیستند.

4. these animals are fond of herding and grazing together
این حیوانات دوست دارند که با هم گله بشوند و چرا کنند.

5. There were cows grazing beside the river.
[ترجمه ترگمان]در کنار رودخانه گاوها چراگاه گاوها وجود داشت
[ترجمه گوگل]گاوهای شیری در کنار رودخانه وجود داشتند

6. The cattle are grazing in the field.
[ترجمه ترگمان]گله در مزرعه مشغول grazing
[ترجمه گوگل]گاو در این زمینه گرسنه است

7. Cattle were grazing in the field.
[ترجمه ترگمان]رمه ها در مزرعه مشغول چریدن بودند
[ترجمه گوگل]گاو در این زمینه گله داشت

8. Horses are grazing in the pasture.
[ترجمه ترگمان]اسب ها در چراگاه در حال چریدن هستند
[ترجمه گوگل]اسب ها در مرتع پرورش می دهند

9. No dinner for me, thanks - I've been grazing all day.
[ترجمه ترگمان]شام نمی خورم، ممنون - تمام روز رو مشغول grazing بودم
[ترجمه گوگل]نه شام ​​برای من، لطف - من در تمام روز گرسنه هستم

10. He had nearly a thousand acres of grazing and arable land.
[ترجمه ترگمان]او تقریبا هزار جریب زمین و کشت و زرع را داشت
[ترجمه گوگل]او تقریبا یک هزار هکتار از چرا و زمین های قابل کشت داشت

11. Drought and years of heavy grazing by sheep have completely denuded the hills of grass.
[ترجمه ترگمان]خشکسالی و سال ها چرای زیاد گوسفندان به طور کامل تپه های پوشیده از علف را تخلیه کرده است
[ترجمه گوگل]خشکسالی و سالهایی که از گوسفندی دریافت می کنند، تپه های چمن را به طور کامل از بین می برند

12. Sheep were grazing in the fields.
[ترجمه ترگمان]گوسفندان در مزارع می چریدند
[ترجمه گوگل]گوسفند در این زمینه گله داشت

13. Beyond the river, cattle were grazing.
[ترجمه ترگمان]در آن سوی رودخانه، گاوها چراگاه داشتند
[ترجمه گوگل]فراتر از رودخانه گاو بود

14. I fell on the gravel, severely grazing my knee.
[ترجمه ترگمان]روی شن ها به سختی روی زانویم افتادم
[ترجمه گوگل]من بر روی سنگ افتادم، به شدت به زانو زدم

پیشنهاد کاربران

- دام داری

ریزه خواری


grazing ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: چرا
تعریف: تغذیۀ حیوانات از هرنوع پوشش گیاهی

مرتعداری، دامداری، چراندن حیوانات، علفچرانی


کلمات دیگر: