کلمه جو
صفحه اصلی

hurdle


معنی : مانع، چهار چوب جگنی، سبد ترکهای، از روی مانع پریدن، فائق امدن بر، از روی پرچین یاچارچوب پریدن
معانی دیگر : (مسابقات دو و اسبدوانی) مانع، (مجازی) دشواری، سد راه، مشکل، (بر دشواری) چیره شدن، (مانع را) از جلو راه برداشتن، (انگلیس) نرده ی موقت، نرده ی قابل حمل (که از ترکه های سبدی درست شده است)، (انگلیس - سابقا) سورتمه یا تخته ای که محکوم را روی آن قرار داده و تا محل اعدام می کشیدند، (در مسابقه) از روی مانع پریدن، مسابقه پرش ازروی مانع

انگلیسی به فارسی

مانع، چهار چوب جگنی، سبد ترکهای، از روی مانع پریدن، فائق امدن بر، از روی پرچین یاچارچوب پریدن


مانع، سبدترکه ای، چهار چوب جگنی، مسابقه پرش ازروی مانع، از روی پرچین یاچارچوب پریدن، از روی مانع پریدن، (مجازا) فائق آمدن بر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a movable or fixed barrier over which a runner or horse must leap in the course of certain races.
مشابه: jump, obstacle

- The horse cleared all but the last hurdle of the race.
[ترجمه محمدرضا] اسب همه موانع جز اخری را رد کرد
[ترجمه ترگمان] اسب همه چیز را پاک کرد اما آخرین مانع مسابقه شد
[ترجمه گوگل] اسب هرچیزی را کنار گذاشت اما آخرین مانع از مسابقه بود

(2) تعریف: (pl. but used with a sing. verb) a type of race in which the runners must leap over such barriers.

- Our horse did well in the hurdles.
[ترجمه امیر] اسب ما در موانع خوب عمل کرد
[ترجمه ترگمان] اسب ما در the خوب بود
[ترجمه گوگل] اسب ما در موانع خوبی بود

(3) تعریف: an obstacle that one must surmount in order to make progress toward one's goal.
مشابه: drawback, obstacle, obstruction

- The defense of the dissertation is the final hurdle in the process of obtaining the doctoral degree.
[ترجمه ترگمان] دفاع از این رساله، مانعی بر سر راه دستیابی به درجه دکترا است
[ترجمه گوگل] دفاع از پایاننامه در مواجهه با اخذ مدرک دکترا مانع نهایی است
- A company has to overcome many hurdles before it can put a new drug on the market.
[ترجمه ترگمان] یک شرکت قبل از اینکه بتواند دارویی جدید بر روی بازار بگذارد باید بر موانع بسیاری غلبه کند
[ترجمه گوگل] یک شرکت باید قبل از اینکه بتواند داروهای جدیدی را در بازار قرار دهد، بر بسیاری از موانع غلبه کند
- There were many hurdles to passing the 19th amendment.
[ترجمه ترگمان] موانع بسیاری برای تصویب اصلاحیه نوزدهم وجود داشت
[ترجمه گوگل] موانع زیادی برای تصویب اصلاحیه 19 وجود داشت
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hurdles, hurdling, hurdled
(1) تعریف: to leap over (a barrier), in or as in a race.

- The horse hurdled five fences in the competition.
[ترجمه ترگمان] اسب پنج تا حصار توی مسابقه بود
[ترجمه گوگل] اسب در پنج مسابقه، پنج نرده را تحمل کرد

(2) تعریف: to surmount or get past (an obstacle or difficulty).
مشابه: negotiate

- Somehow the young couple hurdled their parents' objections.
[ترجمه ترگمان] به هر حال این زوج جوان اعتراض پدر و مادرشان را رد کردند
[ترجمه گوگل] به هر حال، زن و شوهر جوان، اعتراض والدین خود را تضعیف کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: hurdler (n.)
• : تعریف: to leap over a barrier or obstacle.

• barrier which must be jumped by a horse or runner; obstacle; difficulty
jump over a barrier; surmount an obstacle
a hurdle is a difficulty that you must overcome in order to achieve something.
hurdles are fences that runners jump over in some races.

دیکشنری تخصصی

[آب و خاک] چپر رسوب گیر

مترادف و متضاد

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

چهار چوب جگنی (اسم)
hurdle

سبد ترکه ای (اسم)
hurdle, willy

از روی مانع پریدن (فعل)
hurdle

فائق امدن بر (فعل)
hurdle, overtop

از روی پرچین یاچارچوب پریدن (فعل)
hurdle

barrier, obstacle


Synonyms: bar, barricade, blockade, complication, difficulty, fence, hamper, handicap, hedge, hindrance, impediment, interference, mountain, obstruction, rub, snag, stumbling block, traverse, wall


Antonyms: clear path, opening


jump over an obstacle


Synonyms: bounce, bound, clear, conquer, down, hop, jump across, leap over, lick, lop, master, negotiate, over, overcome, saltate, scale, spring, surmount, vault


جملات نمونه

1. hurdle race
مسابقه (دو یا اسبدوانی) با مانع

2. the next hurdle is finding a house
مانع دیگر یافتن خانه است.

3. to jump a hurdle
از روی مانعی پریدن

4. the horse cleared the hurdle
اسب از روی مانع پرید.

5. Two-thirds of candidates fail at this first hurdle and are packed off home.
[ترجمه ترگمان]دو سوم از نامزدها در اولین مانع شکست می خورند و به خانه باز می گردند
[ترجمه گوگل]دو سوم از نامزدها در این اولین موانع شکست می گیرند و از خانه خارج می شوند

6. His horse fell at the final hurdle.
[ترجمه ترگمان]اسبش در آخرین پله سقوط کرد
[ترجمه گوگل]اسب او در موانع نهایی سقوط کرد

7. He fell at the last hurdle.
[ترجمه ترگمان] تو آخرین مسابقه سقوط کرد
[ترجمه گوگل]او در آخرین مانع افتاد

8. This is perhaps the most difficult hurdle that we face.
[ترجمه ترگمان]این شاید سخت ترین مشکلی باشد که ما با آن روبرو هستیم
[ترجمه گوگل]این شاید سخت ترین مانع است که ما با آن مواجه هستیم

9. His horse fell as it jumped the last hurdle.
[ترجمه ترگمان]اسب به محض این که از سورتمه پایین پرید، اسبش افتاد
[ترجمه گوگل]اسب او را سقوط کرد و آخرین مانع را پر کرد

10. You have already overcome the first major hurdle by passing the entrance exam.
[ترجمه ترگمان]شما قبلا با عبور از امتحان ورودی بر اولین مانع اصلی غلبه کرده اید
[ترجمه گوگل]شما قبلا با عبور از امتحان ورودی از اولین موانع عمده غلبه کرده اید

11. We'll jump each hurdle as we come to it.
[ترجمه ترگمان]هر چه زودتر از این مانع عبور می کنیم
[ترجمه گوگل]ما هر موانعی را که ما به آن می رویم، پرش می کنیم

12. The plan fell at the first hurdle.
[ترجمه ترگمان]این طرح در اولین مانع سقوط کرد
[ترجمه گوگل]این طرح در اولین موانع سقوط کرد

13. The next hurdle will be getting her parents' agreement.
[ترجمه ترگمان]مانع بعدی رسیدن به توافق والدین او خواهد بود
[ترجمه گوگل]مانع بعدی به دست آوردن توافق پدر و مادرش خواهد بود

14. The first big hurdle in putting your car on the road is getting insurance.
[ترجمه ترگمان]اولین مانع بزرگ در قرار دادن خودروی شما در جاده بیمه است
[ترجمه گوگل]اولین موانع بزرگ در راه اندازی ماشین شما در جاده، گرفتن بیمه است

hurdle race

مسابقه (دو یا اسب‌دوانی) با مانع


We still have to clear many hurdles.

ما هنوز بایستی مشکلات زیادی را از جلوی راه خود برداریم.


The next hurdle is finding a house.

مانع دیگر یافتن خانه است.


We hurdled many obstacles.

ما از موانع زیادی گذشتیم.


پیشنهاد کاربران

دوی با مانع

مانع
مشکل
سد


کلمات دیگر: