کلمه جو
صفحه اصلی

inland


معنی : داخله، درون مرزی، درون کشور
معانی دیگر : (واقع در درون سرزمین و دور از دریا و مرزها) درونبوم، درونبومی، به طرف داخل سرزمین، درونبوم سوی، (انگلیس) داخلی، مربوط به داخل کشور

انگلیسی به فارسی

درون کشور، درون مرزی، داخله


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or situated in the part of a country or region away from seacoasts or in the interior.
متضاد: coastal
مشابه: interior
قید ( adverb )
• : تعریف: in, to, or toward the interior of a country or region.

- The explorer led his men inland.
[ترجمه ترگمان] کاوشگر افراد خود را به سوی خشکی هدایت کرد
[ترجمه گوگل] اکسپلورر منجر مردانش به داخل کشور شد
اسم ( noun )
• : تعریف: the interior of a country or region, away from seacoasts and other borders.
متضاد: coast
مشابه: interior

• interior part of a country located away from the sea or the borders
of or pertaining to the interior part of a country, located in the interior part of a country
in or toward the interior part of a country
inland means away from the coast of a country.

دیکشنری تخصصی

[آب و خاک] درون خشکی

مترادف و متضاد

داخله (اسم)
inland

درون مرزی (قید)
inland

درون کشور (قید)
inland

interior


Synonyms: hinterland, midland, provincial, back-country, backland, boondocks, inward, upcountry, heartland, central


Antonyms: coastal, border, frontier


جملات نمونه

1. inland waterways
آبراه های درونبومی

2. the island's inland
درونبوم (سرزمین های داخلی) جزیره

3. the road extends several miles inland
جاده چندین مایل در خشکی ادامه دارد.

4. We travelled further inland the next day.
[ترجمه ترگمان]روز بعد به خشکی بیشتر سفر کردیم
[ترجمه گوگل]روز بعد بیشتر در داخل کشور سفر کردیم

5. There are interesting hikes inland, but most ramblers stick to the clifftops.
[ترجمه ترگمان]در داخل کشور افزایش جالبی وجود دارد، اما اغلب ramblers ها به the ها پایبند هستند
[ترجمه گوگل]جغرافیایی جالب در داخل کشور وجود دارد، اما اکثر رامبلیک ها به clifftops می آیند

6. The vast majority live further inland.
[ترجمه ترگمان]اکثریت قریب به اتفاق در خشکی زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]اکثریت قریب به اتفاق بیشتر در داخل کشور زندگی می کنند

7. The mountains are five miles inland.
[ترجمه ترگمان]کوه ها در فاصله پنج مایلی داخل خشکی قرار دارند
[ترجمه گوگل]کوه ها پنج مایلی در داخل است

8. At this point, the coast road turns inland for several miles.
[ترجمه ترگمان]در این نقطه، جاده ساحلی چندین مایل به طرف خشکی حرکت می کند
[ترجمه گوگل]در این نقطه، جاده سواحل برای چندین کیلومتر به زمین می آید

9. The economy of the inland towns and cities of our country also develops rapidly in recent years.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد شهرهای داخلی و شهرهای کشور ما نیز در سال های اخیر به سرعت رشد می کند
[ترجمه گوگل]اقتصاد شهرها و شهرهای داخلی کشور ما نیز در سال های اخیر به سرعت در حال توسعه است

10. What they owe to the Inland Revenue is small fry compared to the overall £ 2 million debt.
[ترجمه ترگمان]آنچه که آن ها به درآمد داخلی بدهکار هستند، در مقایسه با بدهی کلی ۲ میلیون دلاری، کوچک است
[ترجمه گوگل]آنچه که آنها به درآمد داخلی می پردازند سرخ کوچک است در مقایسه با کل بدهی £ 2،000،000

11. The town lies a few kilometres inland.
[ترجمه ترگمان]این شهر در چند کیلومتری خشکی قرار دارد
[ترجمه گوگل]این شهر چند کیلومتر در داخل است

12. Pollution was carried inland by the wind.
[ترجمه ترگمان]آلودگی توسط باد به داخل کشور حمل می شد
[ترجمه گوگل]آلودگی به واسطه باد بوجود می آمد

13. We went twenty kilometers inland,(sentence dictionary) up the river.
[ترجمه ترگمان]ما بیست کیلومتر در خشکی پیش رفتیم و (فرهنگ لغت زندان)را از رودخانه بالا بردیم
[ترجمه گوگل]ما رفتیم بیست کیلومتری داخلی، (فرهنگ لغت جمله) تا رودخانه

14. In the Balearics pockets of rural life and inland villages are undisturbed.
[ترجمه ترگمان]در مناطق Balearics زندگی روستایی و روستاهای inland دست نخورده باقی مانده است
[ترجمه گوگل]در دهکده های Baleares جاده های زندگی روستایی و روستاهای داخلی درهم آمیخته اند

15. The Black Sea is a large inland sea.
[ترجمه ترگمان]دریای سیاه یک دریای داخلی بزرگ است
[ترجمه گوگل]دریای سیاه دریای بزرگ است

inland waterways

آب‌راه‌های درون‌بومی


the island's inland

درون‌بوم (سرزمین‌های داخلی) جزیره


The road extends several miles inland.

جاده چندین مایل در خشکی ادامه دارد.


پیشنهاد کاربران

به طرف خشکی

not near the sea

درون سرزمین


کلمات دیگر: