کلمه جو
صفحه اصلی

conditional


معنی : مشروط، شرطی، مشروطه، نا معلوم
معانی دیگر : مشروط (در مقابل بی قید و شرط: absolute یا unconditional)، مقید، دارای قید و شرط، (منطق) پیش گزاره ای (وابسته به قضیه ای که منوط به قضیه ی دیگر باشد)، وابسته به دو گزاره ی وابسته، (دستور زبان) شرطی، جمله یا عبارت شرطی

انگلیسی به فارسی

شرطی، مشروطه، موکول، مقید، نامعلوم


مشروط، شرطی، مشروطه، نا معلوم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: conditionally (adv.), conditionality (n.)
(1) تعریف: depending on or imposing a certain condition or conditions.
مترادف: contingent, dependent, provisional, provisory
متضاد: absolute, unconditional, unlimited
مشابه: hypothetical, limited, qualified, relative, restricted, tentative

- The college had given him conditional acceptance, so he had to keep his grades up.
[ترجمه ترگمان] دانشکده او را پذیرفته بود، بنابراین مجبور شد نمره هاش را بالا بگیرد
[ترجمه گوگل] کالج قبولش شرطی را به او داده بود، بنابراین او مجبور بود که نمره خود را حفظ کند
- The scholarship is conditional on a student's continued academic excellence.
[ترجمه ترگمان] بورس تحصیلی مشروط به پیشرفت تحصیلی دانشجویان است
[ترجمه گوگل] کمک هزینه تحصیلی به برتری تحصیلی دانش آموزان بستگی دارد

(2) تعریف: in grammar, expressing a condition, as by the use of the word "if" to begin a clause.

- A conditional clause such as "if I get the money," tells the condition under which the action in the main clause will be realized.
[ترجمه ترگمان] یک شرط شرطی از جمله \"اگر من پول را دریافت کنم\"، شرطی را بیان می کند که در آن عمل در بند اصلی تحقق خواهد یافت
[ترجمه گوگل] یک شرط شرعی مانند 'اگر من پول دریافت کنم'، شرایطی را مطرح می کند که در آن عملیات در اصل اصلی تحقق یابد

• limited, dependent on something else; containing a limitation
(grammar) conditional clause; conditional mood
if a situation or agreement is conditional on something, it will only happen if this thing happens.
in grammar, a conditional clause is used to talk about a possible or imaginary situation and its consequences. in the sentence `they would be rich if they had taken my advice', `if they had taken my advice' is a conditional clause.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مشروط
[کامپیوتر] شرطی
[برق و الکترونیک] شرطی
[حقوق] مشروط، مقید، شرطی
[ریاضیات] شرطی، مشروط، ترکیب شرطی، گزاره ی شرطی

مترادف و متضاد

مشروط (صفت)
qualified, contingent, limited, conditional, conditioned, provisional, constitutional, eventual, stipulated

شرطی (صفت)
provisory, conditional, provisional, eventual

مشروطه (صفت)
conditional, constitutional

نامعلوم (صفت)
invisible, hazy, uncertain, unlimited, strange, unclear, inconspicuous, conditional, unknown, uncharted, incalculable, indistinct, nonsignificant, indescribable

dependent


Synonyms: codicillary, contingent, depending on, fortuitous, granted on certain terms, guarded, iffy, incidental, inconclusive, limited, modified, not absolute, obscure, provisional, provisory, qualified, relative, reliant, relying on, restricted, restrictive, subject to, tentative, uncertain, with grain of salt, with reservations, with strings attached


Antonyms: independent, unconditional, unlimited, unqualified, unrestricted


جملات نمونه

1. conditional assistance
کمک مشروط

2. the deal is conditional upon his consent
معامله مشروط به موافقت او است.

3. This is conditional on the overall plan.
[ترجمه ترگمان]این امر مشروط به برنامه کلی است
[ترجمه گوگل]این بستگی به طرح کلی دارد

4. She has been granted conditional bail.
[ترجمه ترگمان]به او آزادی مشروط داده شده است
[ترجمه گوگل]او وثیقه مشروط را داده است

5. He was found guilty and given a conditional discharge .
[ترجمه ترگمان]او مجرم شناخته شد و یک تخلیه مشروط داد
[ترجمه گوگل]او گناه یافت و با تخلیه شرطی مواجه شد

6. Their support is conditional on his proposals meeting their approval.
[ترجمه ترگمان]حمایت آن ها مشروط به پیشنهادها وی است که به تصویب آن ها می رسد
[ترجمه گوگل]پشتیبانی آنها بستگی دارد به پیشنهادات خود را با تصویب آنها

7. The judge gave him a one-year conditional discharge.
[ترجمه ترگمان]قاضی یک سال مرخصی مشروط به او داد
[ترجمه گوگل]قاضی به او یک تخلیه شرطی یک ساله داد

8. His agreement to buy our house was conditional on our leaving all the furniture in it.
[ترجمه ترگمان]توافق او این بود که خانه ما را ترک کنند مشروط بر اینکه اسباب اثاثیه خانه ما را ترک کنند
[ترجمه گوگل]موافقت او برای خرید خانه ما بستگی به این داشت که ما تمام مبلمان را در آن بگذاریم

9. Their agreement to buy our house was conditional on us leaving all the furniture in it.
[ترجمه ترگمان]توافق آن ها برای خرید خانه ما مشروط به ترک همه اسباب و اثاث آن بود
[ترجمه گوگل]موافقت آنها برای خرید خانه ما بستگی به ما داشت که تمامی مبلمان را در آن نگه داشته باشیم

10. In English, the conditional is expressed by 'would'.
[ترجمه ترگمان]به زبان انگلیسی، شرطی که با آن بیان می شود
[ترجمه گوگل]در انگلیسی، شرطی بیان می شود

11. My agreement is conditional on your help.
[ترجمه ترگمان]توافق من منوط به کمک شما است
[ترجمه گوگل]توافق من مشروط به کمک شما است

12. The Loan Agreement will be conditional upon the completion and final acceptance of the refurbishment of the Villahermosa Palace.
[ترجمه ترگمان]توافق نامه اعطای وام مشروط به تکمیل و پذیرش نهایی نوسازی کاخ Villahermosa خواهد بود
[ترجمه گوگل]توافقنامه وام موافقتنامه تکمیل و پذیرش نهایی تعمیر کاخ ویلاهرموسا را ​​بر عهده خواهد داشت

13. It was conditional on Budapest agreeing a structural adjustment programme with the International Monetary Fund and implementing market-based economic reforms.
[ترجمه ترگمان]این امر مشروط به موافقت با برنامه تنظیم ساختاری با صندوق بین المللی پول و اجرای اصلاحات اقتصادی مبتنی بر بازار بود
[ترجمه گوگل]این مشروط بود که بوداپست موافقت کرد یک برنامه تعدیل ساختاری با صندوق بین المللی پول و اجرای اصلاحات اقتصادی مبتنی بر بازار

14. Making parliamentary representation conditional upon loyalty to the Emperor system, formally narrowed the freedom for party initiatives.
[ترجمه ترگمان]ایجاد نمایندگی پارلمانی مشروط به وفاداری به سیستم امپراطور، رسما آزادی ابتکارات حزب را محدود کرد
[ترجمه گوگل]اعطای نمایندگی مجلس به وفاداری به سیستم امپراتور، به طور رسمی آزادی برای ابتکارات حزب را محدود می کند

conditional assistance

کمک مشروط


The deal is conditional upon his consent.

معامله مشروط به موافقت او است.


پیشنهاد کاربران

بسته به شرایط

conditional space= فضای دارای تهویه

Conditional agreements
توافقات مشروط

مشروط


کلمات دیگر: