کلمه جو
صفحه اصلی

arbitration


معنی : داوری، حکمیت، نتیجهء حکمیت، رای بطریق حکمیت
معانی دیگر : پابندان، کدخدامنشی

انگلیسی به فارسی

نتیجه‌ی حکمیت، رأی به طریق حکمیت، داوری


داوری، حکمیت، نتیجهء حکمیت، رای بطریق حکمیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the consideration and decision of an issue or dispute by an arbiter.

- After long arbitration, a decision was reached.
[ترجمه ترگمان] بعد از داوری طولانی تصمیمی گرفته شد
[ترجمه گوگل] بعد از داوری طولانی تصمیم گرفتیم

(2) تعریف: the process of hearing an issue or dispute by an arbiter.

- The dispute between the credit card company and the customer was resolved through arbitration.
[ترجمه ترگمان] اختلاف بین شرکت کارت اعتباری و مشتری از طریق داوری حل شد
[ترجمه گوگل] اختلاف بین شرکت کارت اعتباری و مشتری توسط داوری حل شد

• mediation, settling of a dispute through a mutually chosen mediator
arbitration is the judging of a dispute between people or groups by someone who is not involved.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] حکمیت، داوری
[حقوق] داوری، حکمیت

مترادف و متضاد

داوری (اسم)
decision, umpire, adjudication, arbitration, judgment, judgement

حکمیت (اسم)
umpire, arbitration

نتیجهء حکمیت (اسم)
arbitration

رای بطریق حکمیت (اسم)
arbitration

settlement of dispute


Synonyms: adjudication, adjustment, agreement, compromise, decision, determination, judgment, mediation


جملات نمونه

1. to submit (take) to arbitration
به حکمیت گذاشتن

2. both sides in the dispute have agreed to go to arbitration
هر دو طرف مرافعه قبول کرده اند که به داور مراجعه کنند.

3. Both sides have agreed that the arbitration will be binding.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف توافق کرده اند که داوری الزام آور خواهد بود
[ترجمه گوگل]هر دو طرف موافقت کرده اند که داوری الزام آور خواهد بود

4. The dispute is going to arbitration .
[ترجمه ترگمان]اختلاف بر سر داوری است
[ترجمه گوگل]اختلاف به داوری می رود

5. The judge said that arbitration was a fair and expeditious decision-making process.
[ترجمه ترگمان]قاضی گفت که داوری یک فرآیند تصمیم گیری سریع و سریع است
[ترجمه گوگل]قاضی گفت که داوری یک فرآیند تصمیم گیری عادلانه و سریع است

6. The wage disagreement is under arbitration.
[ترجمه ترگمان]اختلاف حقوقی تحت داوری است
[ترجمه گوگل]اختلاف دستمزد داوری است

7. The union finally agreed to go to arbitration as a way of ending the strike.
[ترجمه ترگمان]سرانجام این اتحادیه موافقت کرد که به داوری به عنوان راهی برای پایان دادن به اعتصاب برود
[ترجمه گوگل]اتحادیه در نهایت موافقت کرد که به عنوان راهی برای پایان دادن به اعتصاب به داوری برگردد

8. Trade unions want the question referred to arbitration.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه های کارگری خواهان این هستند که این پرسش به داوری ارجاع شود
[ترجمه گوگل]اتحادیه های کارگری می خواهند که این سوال به داوری ارجاع شود

9. UK employment law embodies arbitration and conciliation mechanisms for settling industrial disputes.
[ترجمه ترگمان]قانون استخدام بریتانیا متضمن رویه های داوری و سازش برای حل اختلافات صنعتی است
[ترجمه گوگل]قانون اشتغال در انگلستان مکانیسم های داوری و هماهنگی برای حل اختلافات صنعتی را شامل می شود

10. The matter will be settled by arbitration.
[ترجمه ترگمان]موضوع از طریق داوری حل خواهد شد
[ترجمه گوگل]موضوع با داوری حل خواهد شد

11. The matter is likely to go to arbitration.
[ترجمه ترگمان]این موضوع احتمالا به حکمیت واگذار خواهد شد
[ترجمه گوگل]این موضوع احتمالا به داوری خواهد رسید

12. And investors whose cases are too old for arbitration are less likely to be blocked by brokers from going to court.
[ترجمه ترگمان]و سرمایه گذارانی که cases برای داوری بیش از حد مسن هستند، به احتمال کمتری توسط دلالان پیش از رفتن به دادگاه مسدود می شوند
[ترجمه گوگل]و سرمایه گذاران که پرونده های آنها برای داوری بیش از حد قدیمی است، احتمالا توسط کارگزاران از رفتن به دادگاه مسدود می شوند

13. The California Legislature has provided for mandatory arbitration of all cases involving amounts less than $ 000.
[ترجمه ترگمان]قانون گذار کالیفرنیا برای داوری اجباری تمام موارد مربوط به میزان کم تر از ۱۰۰۰۰ دلار فراهم شده است
[ترجمه گوگل]مجلس قانونگذاری کالیفرنیا داوری اجباری در مورد همه مواردی که مبلغ کمتر از 000 دلار است، ارائه شده است

14. The reform of arbitration procedure is a controversial subject, with many wishing to detach arbitration from close adherence to litigation procedures.
[ترجمه ترگمان]اصلاح روش داوری یک موضوع بحث برانگیز است و بسیاری از افراد مایل به جدا کردن داوری از انطباق نزدیک به رویه های قضایی هستند
[ترجمه گوگل]اصلاحات در روند داوری یک موضوع بحث برانگیز است، و بسیاری از آنها مایل به جدا کردن داوری از پیوستگی کامل به پرونده های دادرسی هستند

Both sides in the dispute have agreed to go to arbitration.

هر دو طرف مرافعه قبول کرده‌اند که به داور مراجعه کنند.


to submit (take) to arbitration

به حکمیت گذاشتن


پیشنهاد کاربران

واسطه گری

میانجی گری

داورى


کلمات دیگر: