1. his commitment to prison after a trial
تحویل او به زندان بعد از محاکمه
2. Too much commitment to slip away from the fingers dare ask what.
[ترجمه ترگمان]خیلی تعهد داره که از دست fingers فرار کنه و از چی سوال کنه
[ترجمه گوگل]تعهد بیش از حد به لغزش دور از جرات جرات جیغ بکشید
3. She had a lifelong commitment to feminism.
[ترجمه ترگمان]او تعهد مادام العمر به فمینیسم داشت
[ترجمه گوگل]او تعهد مادام العمر به فمینیسم داشت
4. The hospital has a commitment to provide the best possible medical care.
[ترجمه ترگمان]این بیمارستان دارای تعهد به ارائه بهترین مراقبت های پزشکی ممکن است
[ترجمه گوگل]بیمارستان تعهد به ارائه بهترین مراقبت های پزشکی را دارد
5. The prime minister made a firm commitment to increasing spending on health.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر یک تعهد محکم برای افزایش هزینه های بهداشت و درمان ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر تعهد قاطعانه ای برای افزایش هزینه های بهداشتی ایجاد کرد
6. The company's commitment to providing quality at a reasonable price has been vital to its success.
[ترجمه ترگمان]تعهد شرکت برای تامین کیفیت در یک قیمت منطقی برای موفقیت آن حیاتی است
[ترجمه گوگل]تعهد شرکت به ارائه کیفیت با قیمت مناسب، برای موفقیت آن حیاتی بوده است
7. I'm not ready for a commitment.
[ترجمه M] من برای تعهد دادن اماده نیستم
[ترجمه ترگمان]من برای یه تعهد آماده نیستم
[ترجمه گوگل]من برای تعهد آماده نیستم
8. Are you ready to make a long-term commitment ?
[ترجمه ترگمان]آیا شما آماده هستید که یک تعهد بلند مدت داشته باشید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما آماده تعهد بلند مدت هستید؟
9. The party reaffirmed its commitment to nuclear disarmament.
[ترجمه ترگمان]این حزب بر تعهد خود به خلع سلاح هسته ای تاکید کرد
[ترجمه گوگل]حزب تعهد خود را به خلع سلاح هسته ای مجددا تأیید کرد
10. She doesn't want to make a big emotional commitment to Steve at the moment.
[ترجمه ترگمان]او نمی خواهد در حال حاضر یک تعهد عاطفی بزرگ به استیو داشته باشد
[ترجمه گوگل]او نمی خواهد تعهد عاطفی زیادی به استیو در لحظه ای ایجاد کند
11. I have a commitment to him to pay all the debt.
[ترجمه ترگمان]من به او تعهد دارم که تمام قرض های خود را بپردازد
[ترجمه گوگل]من به او تعهد دارم که تمام بدهی ها را پرداخت کند
12. He made a commitment to pay the rent on time.
[ترجمه ترگمان]او تعهد کرد که اجاره را به موقع پرداخت کند
[ترجمه گوگل]او تعهد کرد که اجاره را به موقع پرداخت کند
13. He reaffirmed his commitment to the country's economic reform programme.
[ترجمه ترگمان]او تعهد خود به برنامه اصلاحات اقتصادی کشور را مورد تاکید قرار داد
[ترجمه گوگل]او تعهد خود را نسبت به برنامه اصلاحات اقتصادی کشور تأیید کرد
14. This shows how shallow their commitment to the environment really is.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که میزان تعهد آن ها نسبت به محیط زیست واقعا چقدر کم است
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که چقدر تعهدشان نسبت به محیط زیست واقعا کم است
15. We want to demonstrate our commitment to human rights.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم تعهد خود را به حقوق بشر نشان دهیم
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم تعهد ما را به حقوق بشر نشان دهیم