کلمه جو
صفحه اصلی

disclosure


معنی : افشاء، فاش سازی، بی پرده گویی
معانی دیگر : آشکارسازی، افشاگری، بازنمود

انگلیسی به فارسی

فاش‌سازی، افشا ، بی‌پرده‌گویی


افشای، افشاء، فاش سازی، بی پرده گویی


انگلیسی به انگلیسی

• revelation, exposure
disclosure is the act of revealing new or secret information.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] افشاء

مترادف و متضاد

افشاء (اسم)
revelation, disclosure, exposure, overture, divulgence, transpiration

فاش سازی (اسم)
revelation, disclosure

بی پرده گویی (اسم)
disclosure, unreserve

announcement, revelation


Synonyms: acknowledgment, admission, advertisement, betrayal, blow-by-blow, broadcast, confession, declaration, discovery, divulgation, divulgence, enlightenment, exposal, exposé, exposure, handout, impartance, impartation, leak, make, picture, publication, revealing, revealment, rundown, snitch, squeal, tip, tip-off, uncovering, unveilment, ventilation


Antonyms: secret


جملات نمونه

1. the newspapers' disclosure of corruption in the government
افشاگری روزنامه ها درباره ی فساد در (دستگاه) دولت

2. Premature disclosure of the test sites might lead to invalidation of the experiment.
[ترجمه ترگمان]افشا شدن پیش از موعد از سایت های آزمون ممکن است منجر به ابطال این آزمایش شود
[ترجمه گوگل]افشای زودرس سایت های آزمایشی ممکن است باعث عدم تایید آزمایش شود

3. The court ruled to prevent public disclosure of the contents of the documents.
[ترجمه ترگمان]دادگاه برای جلوگیری از افشای عمومی محتوای اسناد رای داد
[ترجمه گوگل]دادگاه تصمیم گرفت تا از افشای عمومی محتویات اسناد جلوگیری کند

4. Any public disclosure of this information would be very damaging to the company.
[ترجمه ترگمان]هر گونه افشای عمومی این اطلاعات به شرکت بسیار آسیب خواهد رساند
[ترجمه گوگل]هر افشای عمومی این اطلاعات برای شرکت بسیار مضر خواهد بود

5. The disclosure has already caused a furore among MPs.
[ترجمه ترگمان]این موضوع موجب خشم نمایندگان مجلس شده است
[ترجمه گوگل]این افشاگری در حال حاضر موجب خنده در میان نمایندگان مجلس شده است

6. The bank will need full disclosure of your financial situation and assets.
[ترجمه ترگمان]بانک به افشای کامل وضعیت مالی شما و دارایی ها نیاز دارد
[ترجمه گوگل]این بانک نیاز به افشای کامل وضعیت مالی و دارایی شما دارد

7. He ordered disclosure of a medical report to the Metropolitan Police in pursuance of an investigation of murder.
[ترجمه ترگمان]او دستور داد یک گزارش پزشکی به پلیس متروپولیتن در پی گیری تحقیقات درباره قتل، منتشر شود
[ترجمه گوگل]او دستور داد تا پرونده پزشکی را به پلیس متروپولیتن در مورد تحقیق در مورد قتل اطلاع دهد

8. Disclosure of personal feelings and attitudes within the family group is important.
[ترجمه ترگمان]افشای احساسات شخصی و نگرش های افراد خانواده مهم است
[ترجمه گوگل]افشای احساسات و نگرش های شخصی درون گروه خانوادگی مهم است

9. Clearly, the board needed a full disclosure on the timekeeper before they sent it back to sea.
[ترجمه ترگمان]واضح بود که هیات مدیره قبل از این که آن را به دریا بفرستند به اطلاعات کامل احتیاج داشتند
[ترجمه گوگل]واضح است که هیئت مدیره قبل از فرستادن آن به دریا، افشاگری کامل در زمان نگهدارنده لازم است

10. The effect of this disclosure on the stock market valuation of a company will be investigated.
[ترجمه ترگمان]تاثیر این افشا بر ارزیابی بازار سهام یک شرکت مورد بررسی قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]اثر این افشای بر ارزش گذاری بازار سهام یک شرکت بررسی خواهد شد

11. The Embassy reacted swiftly to the disclosure, which they regarded as an improper use of Mr Lader's name.
[ترجمه ترگمان]سفارت به سرعت به افشای اطلاعات واکنش نشان داد، که آن ها به عنوان استفاده نادرست از نام آقای Lader در نظر گرفته شدند
[ترجمه گوگل]سفارت به سرعت به افشاگری واکنش نشان داد، که آنها به عنوان نامناسب بودن نام خانم لادر در نظر گرفته بودند

12. Information exempt from disclosure is defined and includes information relating to an individual's education.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات مربوط به افشای اطلاعات تعریف و شامل اطلاعات مربوط به تحصیلات فرد است
[ترجمه گوگل]اطلاعات معاف از افشاء تعریف شده و شامل اطلاعات مربوط به آموزش فردی است

13. They want more disclosure from the industry in exchange for tougher bankruptcy laws.
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار افشای بیش از حد این صنعت در قبال قوانین سخت ورشکستگی می باشند
[ترجمه گوگل]آنها خواهان افشای بیشتر از صنعت در برابر قوانین ورشکستگی سخت تر هستند

14. The disclosure letter usually will start by reciting that certain matters are to be considered as generally disclosed.
[ترجمه ترگمان]نامه افشا معمولا با خواندن این مطلب آغاز می شود که موضوعات خاصی عموما در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]نامه افشائی معمولا با ذکر این نکته آغاز می شود که موضوعات خاص باید به صورت عمومی افشا شود

the newspapers' disclosure of corruption in the government

افشاگری روزنامه‌ها درباره‌ی فساد در (دستگاه) دولت


پیشنهاد کاربران

شفاف سازی

پدیداری و ظهور

شفاف سازی ( کردن )

افشاگری

تجلّی ( در عرفان )
مثال:
Divine revelation is God's disclosure of himself



disclosure ( روابط عمومی و تبلیغات بازرگانی )
واژه مصوب: افشا
تعریف: انتشار اطلاعات مربوط به یک شرکت که می تواند بر تصمیمات مربوط به سرمایه گذاری یا قیمت سهام آن و داوری مردم دربارۀ شرکت تأثیر بگذارد

بازنمود
آشکارگی


کلمات دیگر: