کلمه جو
صفحه اصلی

comparative


معنی : صفت تفضیلی، قیاسی، تطبیقی، مقایسه ای، نسبی، تفضیلی، درجه تفضیلی
معانی دیگر : همسنجی، (دستور زبان) تفضیلی، صفت تفضیلی (که در انگلیسی معمولا یا با er نشان داده می شود: کوتاه = short، کوتاه تر = shorter، یا با more مشخص می شود: زیباتر = more beautiful)، تفضیلی بطور اسم

انگلیسی به فارسی

(دستور زبان)(صفت، قید) تفضیلی، برتر


(مطالعه، روش و غیره) مقایسه‌ای، تطبیقی، سنجشی


نسبی


(دستور زبان)(صفت، قید) صیغه‌ی تفضیلی، وجه تفضیلی


مقایسه ای، صفت تفضیلی، تطبیقی، نسبی، قیاسی، تفضیلی، درجه تفضیلی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or involving comparison.
مشابه: analogous, commensurate

- From a comparative point of view, he's doing very well--much better than last year--but he needs to work much harder.
[ترجمه ترگمان] از نقطه نظر نسبی، او خیلی خوب عمل می کند - - خیلی بهتر از سال قبل - - اما او باید بسیار سخت تر کار کند
[ترجمه گوگل] از دیدگاه مقایسه ای، او خیلی خوب کار می کند - خیلی بهتر از سال گذشته - اما او نیاز به کار بسیار سخت تر دارد

(2) تعریف: using comparison as a technique for study.

- comparative literature
[ترجمه ترگمان] ادبیات تطبیقی
[ترجمه گوگل] ادبیات تطبیقی

(3) تعریف: gauged or estimated by comparison; relative.
مترادف: relative
متضاد: absolute

- Although she has been training for five years, she is a comparative beginner.
[ترجمه ترگمان] اگرچه او پنج سال است که آموزش می بیند، اما یک مبتدی تطبیقی است
[ترجمه گوگل] اگر چه او پنج سال آموزش داده است، او مبتدی تطبیقی ​​است

(4) تعریف: in grammar, denoting the form of adjectives and adverbs that indicates an intermediate degree of comparison.

- "Newer" and "more readily" are the comparative forms of "new" and "readily". (Cf. positive, superlative.).
[ترجمه ترگمان] \"جدیدتر\" و \"ساده تر\" اشکال تطبیقی \"جدید\" و \"سهولت\" هستند (Cf)مثبت است)
[ترجمه گوگل] 'جدیدتر' و 'به آسانی' فرمهای تطبیقی ​​'جدید' و 'به آسانی' هستند (Cf مثبت، عالی)
اسم ( noun )
مشتقات: comparatively (adv.)
• : تعریف: in grammar, the comparative degree, or a form or word in this degree. (Cf. positive, superlative.)

- The comparative of "bad" is expressed in the word "worse."
[ترجمه ترگمان] مقایسه \"بد\" در کلمه \"بدتر\" بیان می شود
[ترجمه گوگل] مقایسه 'بد' در کلمه 'بدتر' بیان می شود
- The words "better" and "faster" are comparatives.
[ترجمه ترگمان] کلمات \"بهتر\" و \"سریع تر\" comparatives هستند
[ترجمه گوگل] کلمات 'بهتر' و 'سریعتر' مقایسه هستند

• comparative degree (grammar)
pertaining to comparison; relative; using comparison; of the comparative degree (grammar)
you use comparative to indicate that something is true only when compared to what is normal.
a comparative study involves the comparison of similar things.
in grammar, the comparative is the form of an adjective that indicates that the thing it describes is greater or smaller in size or quantity than another thing. comparatives usually end in `-er' or have `more' or `less' in front of them. in the sentences 'my brother is younger than me' and 'charlie was more honest than his predecessor', 'younger' and 'more honest' are comparatives.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مقایسه ای
[ریاضیات] مقایسه ای

مترادف و متضاد

صفت تفضیلی (اسم)
comparative

قیاسی (صفت)
inductive, categorical, analogical, syllogistic, comparative, schematic, categoric

تطبیقی (صفت)
comparative

مقایسه ای (صفت)
comparative

نسبی (صفت)
relative, comparative, respective, self-relative

تفضیلی (صفت)
comparative

درجه تفضیلی (صفت)
comparative

approximate, close to


Synonyms: allusive, analogous, approaching, by comparison, comparable, conditional, connected, contingent, contrastive, correlative, corresponding, equivalent, in proportion, like, matching, metaphorical, near, not absolute, not positive, parallel, provisional, qualified, related, relative, restricted, rivaling, similar, vying, with reservation


Antonyms: unequal, unlike


جملات نمونه

1. comparative degree and superlative degree
صفت تفضیلی و صفت عالی

2. comparative linguistics
زبان شناسی تطبیقی

3. a comparative success
موفقیت نسبی

4. Blessedness is of comparative degree,you will feel it with more ease when there is something under you.
[ترجمه ترگمان]زمانی که چیزی زیر شما وجود دارد آن را با آسودگی بیشتری احساس خواهید کرد
[ترجمه گوگل]خوشبختی از لحاظ تطبیقی ​​است، وقتی که چیزی تحت عنوان شما وجود دارد، احساس راحتی بیشتری خواهید داشت

5. The task was accomplished with comparative ease.
[ترجمه ترگمان]کار با راحتی نسبی انجام شد
[ترجمه گوگل]این کار با سهولت مقایسه انجام شد

6. Let's make a comparative study of the two languages.
[ترجمه ترگمان]بیایید مطالعه تطبیقی دو زبان را انجام دهیم
[ترجمه گوگل]بیایید مطالعه تطبیقی ​​دو زبان را انجام دهیم

7. To illustrate my point I have done a comparative analysis.
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن اینکه من یک تحلیل مقایسه ای انجام داده ام
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن نقطه من، من یک تحلیل تطبیقی ​​را انجام داده ام

8. The company is a comparative newcomer to the software market .
[ترجمه ترگمان]شرکت یک تازه وارد تطبیقی در بازار نرم افزار است
[ترجمه گوگل]این شرکت تازه وارد نسبت به بازار نرم افزاری است

9. She escaped to the comparative serenity of the kitchen.
[ترجمه ترگمان]با آرامش نسبی آشپزخانه فرار کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامش نسبتا آشپزخانه فرار کرد

10. She didn't want to leave the comparative safety of the shelter.
[ترجمه ترگمان]او نمی خواست سلامت نسبی پناه گاه را ترک کند
[ترجمه گوگل]او نمی خواست ایمنی نسبی پناهگاه را ترک کند

11. She soon regretted what she'd done. In the comparative or superlative or in expressions such as as soon as possible, soon emphasizes that something is done without delay:Please reply as soon as possible.
[ترجمه ترگمان]به زودی از کاری که کرده بود پشیمان شد در حالت مقایسه ای یا superlative از این قبیل که هرچه زودتر ممکن شود، به زودی بر این نکته تاکید دارد که چیزی بدون تاخیر انجام می شود: لطفا هر چه زودتر جواب بدهید
[ترجمه گوگل]او به زودی پشیمانی از آنچه انجام داد، پشیمان شد در تطبیقی ​​یا عالی و یا در عبارت هایی مانند در اسرع وقت، به زودی تأکید می کند که چیزی بدون تاخیر انجام می شود لطفا در اسرع وقت پاسخ دهید

12. They walk very slow. In the comparative both slower and more slowly are used:Can you speak slower/more slowly?
[ترجمه ترگمان]خیلی آهسته راه می روند در مقایسه آهسته تر و کندتر استفاده می شود: آیا شما آهسته تر \/ آهسته تر صحبت می کنید؟
[ترجمه گوگل]آنها بسیار آهسته حرکت می کنند در تطبیقی ​​هر دو کندتر و آرام تر استفاده می شود آیا می توانید صحبت کند آهسته تر / بیشتر؟

13. 'Fatter' is the comparative of 'fat'.
[ترجمه ترگمان]fatter نسبی است
[ترجمه گوگل]'Fatter' مقایسهای از 'چربی' است

14. I enjoyed the comparative calm of his flat after the busy office.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن دفتر شلوغ، از آن آرامش نسبی که به کلی آرام بود، لذت بردم
[ترجمه گوگل]من بعد از دفتر شلوغ از آرامش نسبی خودم لذت بردم

living in comparative comfort

زندگی کردن در آسایش نسبی


پیشنهاد کاربران

در واقع وقتی که میخوایم چیزی رو با چیزی یا کسی رو با کسی مقایسه کنیم، از اینجور صفت ها استفاده میکنیم.
درواقع معناش میشه صفت تفضیلی یا صفت برتر.
برای مثال:
It is *harder* than that.
در اینجا harder یک comparative هست.

به نسبتِ

صفت تفضیلی

صفت عالی

Intelling

*صفت تفضیلی ( برتر ) *

تو انگلیسی یعنی وقتی که میخوای چیزی رو به بهترین شکل بگی.
مثلا. . .
بهترین میشهsupelative ولی بهتر میشه comparative

تطبیقی،
مقایسه ای

A comparative study was carried out into the environmental costs of different energy sources
یک تحقیق مقایسه ای به انجام رسید درباره هزینه های زیست محیطی منابع انرژی مختلف

1. Comparative genomics also opens up new avenues in other areas of research.
ژنومیک تطبیقی همچنین زمینه های جدیدی را در زمینه های دیگر تحقیق باز می کند.
2. Perhaps I might; but all that you know is entirely comparative.
من شاید، اما همه آنچه شما می دانید کاملاً نسبی است.
3. The standpoint of this comparative study is basically lexicological and sociolinguistic.
نقطه نظر این مطالعه قیاسی اساساً فرهنگ شناسی و زبان شناسی اجتماعی است.

Comparative= تطبیقی، قیاسی، نسبی


متفاوت


کلمات دیگر: