کلمه جو
صفحه اصلی

arbitrary


معنی : مطلق، دلخواه، مستبدانه، اختیاری، قرار دادی
معانی دیگر : برپایه ی داوری و ترجیح فردی (نه بر پایه ی مقررات و قوانین و قراردادها)، دلبخواه، میلی، بوالهوسانه، الکی، همین جوری، دیمی، شکمی، بختکی، من درآوردی، خودسرانه، با خودکامگی، خودکامه

انگلیسی به فارسی

اختیاری، دلخواه، مطلق، مستبدانه، قراردادی


خودسرانه، دلخواه، اختیاری، مستبدانه، مطلق، قرار دادی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: arbitrarily (adv.), arbitrariness (n.)
(1) تعریف: resulting from whim or caprice instead of from a rule or reason.
مترادف: capricious, fanciful, unreasonable, wayward, whimsical
متضاد: legitimate, rational
مشابه: crotchety, irrational

- The committee's decision seemed completely arbitrary.
[ترجمه داوود شفیعی] به نظر می رسدکه تصمیم هیئت کاملا بی حساب و کتاب است.
[ترجمه ترگمان] این تصمیم کمیته کاملا خودسرانه به نظر می رسید
[ترجمه گوگل] تصمیم کمیته به طور کامل خودسرانه به نظر می رسید

(2) تعریف: exercising power with no legal restrictions; despotic.
مترادف: despotic, domineering, high-handed, tyrannical, tyrannous, unlimited, unrestrained
مشابه: autocratic, dictatorial, imperious

- One arbitrary leader after another ruled the country during this period of instability.
[ترجمه علی جادری] در این دوره بی ثباتی , رهبران دیکتاتور یکی پس از دیگری بر کشور حکوت کردند .
[ترجمه ترگمان] یکی از رهبران خودسرانه پس از اینکه فرد دیگری در طول این دوره بی ثباتی کشور را اداره کرد
[ترجمه گوگل] یک رهبر دلخواه بعد از دیگری در طول این دوره بی ثباتی کشور را اداره کرد

(3) تعریف: arrived at by an arbiter or judge.
مترادف: adjudicated, arbitrated
مشابه: settled

- There was an arbitrary settlement of the case.
[ترجمه داوود شفیعی] یک توافق بی حساب و کتاب در مورد موضوع شد.
[ترجمه ترگمان] یک توافق خودسرانه در مورد این پرونده وجود داشت
[ترجمه گوگل] یک توافق دلخواه از پرونده وجود داشت

• wanton, reckless; uncontrolled, unrestricted; unreasonable, unsupported
an arbitrary decision or action is not taken or carried out for any particular reason.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] اختیاری
[برق و الکترونیک] اختیاری
[حقوق] اختیاری، دلخواه، خودسرانه، مستبدانه
[ریاضیات] دلخواه

مترادف و متضاد

مطلق (صفت)
abstract, absolute, utter, sheer, total, full, independent, unconditional, unconditioned, slick, unlimited, categorical, implicit, downright, arbitrary, despotic, categoric, unrestrained, plenipotentiary, thetic, thetical

دلخواه (صفت)
arbitrary, ideal

مستبدانه (صفت)
arbitrary, despotic

اختیاری (صفت)
free, optional, arbitrary, voluntary, freewill

قرار دادی (صفت)
arbitrary, bespoke, conventional, contractual, formal, bespoken

whimsical, chance


Synonyms: approximate, capricious, discretionary, erratic, fanciful, frivolous, inconsistent, injudicious, irrational, irresponsible, offhand, optional, random, subjective, supercilious, superficial, unaccountable, unreasonable, unscientific, wayward, willful


Antonyms: circumspect, rational, reasonable, reasoned, supported


dictatorial


Synonyms: absolute, autocratic, bossy, despotic, dogmatic, domineering, downright, flat out, high-handed, imperious, magisterial, monocratic, no ifs ands or buts, no joke, overbearing, peremptory, straight out, summary, tyrannical, tyrannous


Antonyms: democratic


جملات نمونه

1. arbitrary decision
تصمیم نظری و فردی

2. arbitrary judgment
داوری فردی

3. arbitrary rule
حکومت خودکامه

4. arbitrary constant
(ریاضی) ثابت دلخواه

5. arbitrary function
نشان اختیاری،علامت متغیر

6. arbitrary number
(ریاضی) عدد اختیاری

7. an arbitrary symbol
سمبل (نماد) من درآوردی

8. he gave arbitrary orders
او دستورهای الکی می داد.

9. Arbitrary arrests and detention without trial were common.
[ترجمه ترگمان]بازداشت های خودسرانه و بازداشت بدون محاکمه علنی بود
[ترجمه گوگل]دستگیری های خودسرانه و بازداشت بدون محاکمه معمول بود

10. Opponents of the regime had been subject to arbitrary detention, torture and execution.
[ترجمه ترگمان]مخالفان حکومت تحت بازداشت خودسرانه، شکنجه و اعدام قرار داشتند
[ترجمه گوگل]مخالفان رژیم تحت بازداشت خودسرانه، شکنجه و اعدام قرار گرفته اند

11. My choice is always arbitrary.
[ترجمه ترگمان]انتخاب من همیشه خودسرانه است
[ترجمه گوگل]انتخاب من همیشه دلخواه است

12. The decision is to some extent arbitrary.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم تا حدودی خودسرانه است
[ترجمه گوگل]این تصمیم تا حدی خودسرانه است

13. The company has been the subject of an arbitrary take-over.
[ترجمه ترگمان]این شرکت موضوع یک انتخاب خودسرانه است
[ترجمه گوگل]این شرکت موضوع تصرف خودسرانه بوده است

14. Why not something else equally apparently arbitrary, such as blowing bubbles, or dropping pebbles?
[ترجمه ترگمان]چرا چیز دیگری به همان اندازه مستبدانه نیست که مثل حبابی شدن حباب یا ریزش سنگ؟
[ترجمه گوگل]چرا چیزی دیگر به ظاهر خودسرانه نیست، مانند حباب های دمیدن یا ریزش سنگریزه؟

15. Any judicial act of line-drawing may seem somewhat arbitrary, but Roe was a reasoned statement, elaborated with great care.
[ترجمه ترگمان]هر گونه عمل قضایی با ترسیم خطوط ممکن است تا حدی خودسرانه به نظر برسد، اما روی رو یک شرح منطقی است که با دقت کامل به تفصیل شرح داده می شود
[ترجمه گوگل]هر عمل قضایی خط نقاشی ممکن است به نوعی خودسرانه به نظر برسد، اما Roe یک بیانیه استدلال است که با دقت زیادی مورد توجه قرار گرفته است

16. You make an arbitrary choice.
[ترجمه ترگمان] تو انتخاب منطقی ای می کنی
[ترجمه گوگل]شما انتخاب دلخواه را انجام می دهید

17. Essentiality is a somewhat arbitrary and relative term when it comes to the food value of treats.
[ترجمه ترگمان]essentiality زمانی نسبی و نسبی است که به ارزش غذایی درمان می رسد
[ترجمه گوگل]ملموس بودن این است که تا حدودی خودسرانه و نسبت نسبی زمانی که آن را به ارزش غذایی از رفتار می آید

18. The arbitrary rule restricting profit to a 10% margin applying to service companies would not operate.
[ترجمه ترگمان]قانون اختیاری محدود کردن سود به یک حاشیه ۱۰ % برای شرکت های خدماتی عمل نمی کند
[ترجمه گوگل]قاعده خودسرانه سود را به حاشیه 10٪ برای شرکت های خدماتی محدود نمی کند

arbitrary judgment

داوری فردی


arbitrary decision

تصمیم نظری و فردی


He gave arbitrary orders.

او دستورهای الکی می‌داد.


He hired and fired employees arbitrarily.

او به دلخواه خودش کارمند استخدام و اخراج می‌کرد.


an arbitrary symbol

سمبل (نماد) من‌درآوردی


arbitrary rule

حکومت خودکامه


اصطلاحات

arbitrary constant

(ریاضی) ثابت دلخواه


arbitrary function

نشان اختیاری، علامت متغیر


arbitrary number

(ریاضی) عدد اختیاری


پیشنهاد کاربران

decided or arranged without any reason or plan, often unfairly

نامعقول و غیرمنصفانه

unreasonable
irrational

دلخواه، اختیاری، بر پایه ی ترجیح فردی، دلبخواه، میلی، خودسرانه

سیکیم خیاری

arbitrary ( adj ) = indiscriminate ( adj )
به معناهای: خودسرانه، بدون برنامه، در هم برهم، بی هدف

سلیقه ای، وابسته به سلیقه شخصی

دلبخواه ـ خودسرانه ـ تصادفی

arbitrary ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: دلبخواهی
تعریف: ویژگی دلبخواهی بودگی

برنامه ریزی نشده

دلخواه ، اختیاری

خودسرانه

خودسر

خیالی، تخیلی، نامعقول، غیرمنطقی، نابخردانه، غیرعقلانی

Based on a random

دیمی و سرسری

اختیاری

خودبه خودی

اتفاقی

الله بختکی

شانسی، خودسرانه، اختیاری، دلبخواه، مستبدانه

در زبان شناسی به معنای:
"قراردادی" است.

دلخواه

دلبخواهی

اتفاقی، همینطوری، تصادفی، دل بخواهی، از روی میل و هوس نه دلیل و منطق و ضرورت، capriciously
Randomly, haphazardly, on your own whim on the moment, in a random manner, according to one's will or caprice ، impulsively
Capricious= determined by chance or impulse or whim rather than by necessity or reason

بی حساب کتاب

قراردادی


کلمات دیگر: