1. For the sake of completeness I should mention one further argument.
[ترجمه اسماعیل] جهت تکمیل موضوع بحث دیگری را مطرح می کنم.
[ترجمه ترگمان]به خاطر این کار باید یک استدلال دیگر را مطرح کنم
[ترجمه گوگل]به خاطر تکمیل، من باید یک بحث دیگر را ذکر کنم
2. For the sake of completeness, all names are given in full.
[ترجمه ترگمان]به خاطر کامل بودن، همه اسم ها را پر کرده اند
[ترجمه گوگل]به خاطر تکمیل، تمام نام ها به طور کامل داده می شود
3. These include considerations of the completeness of the system's coverage and the delay in making the data available.
[ترجمه ترگمان]این موارد شامل ملاحظات کامل بودن پوشش سیستم و تاخیر در ایجاد اطلاعات در دسترس هستند
[ترجمه گوگل]این شامل ملاحظات کامل بودن پوشش سیستم و تأخیر در ایجاد داده ها می شود
4. Completeness of the study sample was evaluated by scrutiny of neurology outpatient and general hospital records.
[ترجمه ترگمان]کامل بودن نمونه مورد مطالعه توسط بررسی و بررسی اعصاب بیماران سرپایی و بالینی مورد ارزیابی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]تکمیل نمونه مورد مطالعه با بررسی پرونده های سرپایی بیمارستان های عمومی و معاونت های نورولوژیک مورد بررسی قرار گرفت
5. The completeness in such lengthy expositions might provide useful checklists for managerial reviews.
[ترجمه ترگمان]تکمیل بودن در چنین expositions طولانی ممکن است یک چک مفیدی برای بررسی های مدیریتی فراهم کند
[ترجمه گوگل]تکمیل در چنین نمایش های طولانی ممکن است چک لیست مفیدی برای بررسی مدیریت باشد
6. For completeness, the relevant data are included in Fig. 3 as bracketed points.
[ترجمه ترگمان]برای کامل بودن، داده های مرتبط در شکل ۳ به عنوان نقاط درون پرانتز در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]برای تکمیل، داده های مربوطه در شکل 3 به عنوان نقاط باقیمانده گنجانده شده اند
7. Fig. 8 Relative completeness of the humerus and femur compared.
[ترجمه ترگمان]شکل ۸: تکمیل نسبی استخوان بازو و استخوان ران در مقایسه با آن
[ترجمه گوگل]شکل 8 کامل بودن نسبی فک و فک بالا در مقایسه است
8. It has a sense of fulfilment, of completeness.
[ترجمه ترگمان]همه چیز در شرف وقوع است
[ترجمه گوگل]این احساس تحقق، کامل بودن است
9. These diagnoses have been included for completeness and for consistency with previous reports.
[ترجمه ترگمان]این تشخیص ها برای کامل بودن و سازگاری با گزارش ها قبلی گنجانده شده اند
[ترجمه گوگل]این تشخیصها برای تکمیل و هماهنگی با گزارش های قبلی گنجانده شده است
10. Fig. 13 Percentage completeness of mandibles from recent owl prey assemblages.
[ترجمه ترگمان]شکل ۱۳ درصد کامل بودن فک های از شکار خانگی اخیر را در این رابطه تعریف می کند
[ترجمه گوگل]شکل 13 کامل بودن کامل ماندیبل از مشتقات طغیان جدید جغدها
11. The completeness of the 1989-90 material is more difficult to evaluate because the drugs in this period were available over the counter.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی کامل بودن مواد از ۱۹۸۹ تا ۹۰ دشوار است، چرا که مواد مخدر در این دوره در بالای پیشخوان موجود بودند
[ترجمه گوگل]کامل بودن مواد 1989-90 برای ارزیابی دشوار است، زیرا داروها در این دوره بیش از مقررات در دسترس هستند
12. He loves the opacity of her life, its completeness without him.
[ترجمه ترگمان]ظلمت زندگیش را دوست می دارد، بدون او کامل است
[ترجمه گوگل]او شفافیت زندگی او، کامل بودنش بدون او را دوست دارد
13. The TAs will check the notebooks for completeness periodically.
[ترجمه ترگمان]The دفترچه های یادداشت را به طور دوره ای چک خواهند کرد
[ترجمه گوگل]TAs به صورت دوره ای برای تکمیل نوت بوک ها را بررسی می کنند
14. Our second object design concept is that of completeness.
[ترجمه ترگمان]ایده طراحی هدف دوم ما تکمیل بودن است
[ترجمه گوگل]مفهوم دوم طراحی شیء ما این است که کامل است
15. Completeness - make sure to crosshatch every missing number in every box, so that you start the second stage of solving with complete candidate lists.
[ترجمه ترگمان]کامل بودن - اطمینان حاصل کنید که هر عدد را در هر جعبه کپی کنید تا مرحله دوم حل را با لیست کامل نامزد شروع کنید
[ترجمه گوگل]کامل بودن - اطمینان حاصل کنید که هر شماره از دست رفته را در هر جعبه عبور کنید، به طوری که مرحله دوم حل و فصل را با لیست کامل کاندیداها شروع کنید