کلمه جو
صفحه اصلی

bill


معنی : صورت حساب، سند، نوک، اسکناس، منقار، لایحه، قبض، لایحه قانونی، برات، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن
معانی دیگر : مخفف اسم خاص: william، قلم به قلم حساب کردن، بیجک، صورت هزینه، پوستر، (عکس یا آگهی) دیوارکوب، برآویز، حواله ی کتبی، حواله ی بانکی، سفته، (امریکا) اسکناس، آگهی کردن یا دادن، (با پوستر یا آویز) اعلان کردن، (هنرپیشه ای را برای شرکت در نمایش) استخدام کردن، برنامه، فهرست خوراک، برنامه ی چاپ شده ی نمایش و غیره، صورت محمولات کشتی، (برای حمل در کشتی) رزرو کردن، تابلو یا برآویز که برنامه ی نمایش سیرک را اعلان کند، (امریکا - عامیانه) صددلار، اسکناس صددلاری، (حقوق) ادعانامه، دادخواست، گواهی، (پرندگان) منقار، نوک (معمولا نوک بزرگ)، نوک خود را به نوک دیگری زدن، نوکمالی کردن، دهان یا دهانه ی منقار مانند، تیزی یا پیکان نوک لنگرکشتی، سرلنگر، نوک یا زنگوله ی سرکلاه، نقاب یا سایبان کلاه، (سلاح قرون وسطایی دارای یک دسته ی بلند و نوکی متشکل از دو سر: یک تیغه ی قلاب شکل و یک نوک پیکان مانند) نیزه ی دوسر (billhook هم می گویند)، نوک بنوک هم زدن چون کبوتران

انگلیسی به فارسی

صورت‌حساب، اسکناس، لایحه


نوک، منقار، نوعی شمشیر پهن، نوک‌به‌نوک هم زدن (چون کبوتران)، لایحه قانونی، قبض، صورت‌حساب، برات، سند، (آمریکا) اسکناس، صورت‌حساب دادن


لایحه، قبض، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، برات، منقار، نوک، سند، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a written statement listing items or services and their cost.
مترادف: check, chit, invoice, statement, tab
مشابه: account payable, charge, cost, expense, fee, liability, reckoning, record, tabulation, tally

- Let's ask the waiter for the bill.
[ترجمه tina] بیایید از پیشخدمت برای صورت حساب بپرسیم
[ترجمه محمدرضا] بیا از گارسون صورتحساب را بخواهیم.
[ترجمه شهرزاد] بیایید از پیشخدمت برای صورت حساب سوال بپرسیم.
[ترجمه 🖕🖕🖕] بیا از کارشون در مورد صورت حساب بپرسیم
[ترجمه M] بیایید از پیشخدمت درباره صورت حساب بپرسیم
[ترجمه Ava] بیا از گارسون درمورد صورت حساب بپرسیم
[ترجمه 💰💩💩💩💩💰] بیا از گارسون برای صورت حساب بپرسیم
[ترجمه فراز مقدادی] بیایید از پیشخدمت درخواست صورت حساب کنیم
[ترجمه Mehrasa] بیایید از پیشخدمت برای صورت حساب بپرسیم.
[ترجمه سید پوریا حسینی] بیا صورت حساب را از پیشخدمت بخواهیم.
[ترجمه انیمه] بریم صورت حساب رو از پیشخدمت بگیریم.
[ترجمه ترگمان] بیا از پیشخدمت برای بیل بپرسیم
[ترجمه گوگل] بیایید از پیشخدمت برای این لایحه بپرسیم
- I pay those bills monthly.
[ترجمه 😊MIRSMH] من آن قبض ها را ماهانه پرداخت می کنم .
[ترجمه T.v] من صورت حساب ها را ماهانه پرداخت می کنم
[ترجمه سید پوریا حسینی] قبوض را ماهانه می پردازم.
[ترجمه ترگمان] من به اون bills پول میدم
[ترجمه گوگل] من این اسکناس ها را ماهانه پرداخت می کنم

(2) تعریف: a list of particulars, such as a menu, theater program, or outline of a plan.
مترادف: agenda, docket, list, playbill, program, schedule
مشابه: calendar, catalogue, prospectus, roster

(3) تعریف: a piece of paper money.
مترادف: certificate, greenback, note
مشابه: currency, legal tender, money, silver certificate, tender

- a ten-dollar bill
[ترجمه tina] یک اسکناس ده دلاری
[ترجمه مصطفی] یه اسکناس ده دلاری
[ترجمه سید پوریا حسینی] اسکناسی ده دلاری
[ترجمه ترگمان] یک اسکناس ده دلاری
[ترجمه گوگل] یک لایحه ده دلار

(4) تعریف: a proposed law to be considered by a legislative body.
مشابه: act, law, legislation, plan, proposal, statute
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bills, billing, billed
مشتقات: billable (adj.)
(1) تعریف: to present an (invoice or statement of costs) to.
مترادف: charge, invoice

(2) تعریف: to enter, list, or make (a statement of costs) for.
مترادف: enter, list, tabulate, tally
مشابه: inventory, reckon, schedule, total

(3) تعریف: to advertise by public notice or announcement.
مترادف: advertise, announce
مشابه: present, publicize

- They billed her as the star of the play.
[ترجمه حسام صمدی] آنها به او لقب ستاره ی نمایش را دادند
[ترجمه سید پوریا حسینی] به او لقب ستاره نمایش را دادند.
[ترجمه ترگمان] آن ها او را ستاره نمایش نامیدند
[ترجمه گوگل] آنها او را به عنوان ستاره بازی پرداختند
اسم ( noun )
(1) تعریف: the parts of a bird's jaw that form the beak.
مترادف: beak
مشابه: mandible, nib

(2) تعریف: the visor forming part of a cap or hood.
مترادف: brim, peak, visor
مشابه: beak
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bills, billing, billed
عبارات: bill and coo
• : تعریف: to press or join beaks together.

• male first name (form of william)
bank note, promissory note; invoice; beak; snout; headland, promontory; proposed law
charge; announce, advertise
a bill is a written statement of money that you owe for goods or services.
a bill is also a piece of paper money; used in american english.
in systems of government, a bill is a formal statement of a proposed new law that is discussed and then voted on.
the bill of a show or concert is the people who are going to appear in it, or the items of entertainment that a show or concert consists of.
if a performer or show is billed as a particular thing, they are advertised as that thing.
a bird's bill is its beak.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] صورتحساب کردن
[زمین شناسی] دماغه بلند و باریک یک دماغه یا کوهپایه طویل و باریک یا یک شبه جزیره کوچک که شبیه نوک یا انتهای در یک آبشکن بیرون زده و برجسته می باشد. مثلاً سنگپوز پورتلند در دورست انگلستان.
[حقوق] صورتحساب (دادن)، برات، لایحه قانونی، دادخواست، اسکناس
[نساجی] سند اعتباری
[ریاضیات] برات، سیاهه، پیشنهاد، سیاهه ی کالا، طرح قانونی، صورتحساب

مترادف و متضاد

صورت حساب (اسم)
account, bill, invoice, facture, tab

سند (اسم)
bill, act, deed, document, instrument, evidence, title deed, script, voucher, writ, forgery, legal act, muniment

نوک (اسم)
end, bill, point, top, head, tip, peak, summit, horn, apex, beak, vertex, barb, ascender, neb, knap, jag, fastigium, ridge, nib

اسکناس (اسم)
bill, bank bill, money, banknote, paper money, bank paper, paper currency, folding money, greenback

منقار (اسم)
bill, beak, pecker, neb, rostrum, gouge

لایحه (اسم)
bill

قبض (اسم)
bill, receipt, prehension

لایحه قانونی (اسم)
bill

برات (اسم)
bill, draft, check, cheque

فرمان (اسم)
order, bill, word, edict, precept, instruction, command, decree, mandate, commission, errand, institute, sanction, ordonnance, charter, steering wheel, commandment, ordinance, handlebar, rescript

سیاهه (اسم)
bill, invoice, list, inventory

نوعی شمشیر پهن (اسم)
bill

نوک بنوک هم زدن (فعل)
bill

صورتحساب دادن (فعل)
bill

account of charges; money owed


Synonyms: bad news, check, chit, damage, debt, invoice, IOU, itemized account, knock, note, reckoning, request for payment, score, statement, statement of indebtedness, tab


list; circular


Synonyms: advertisement, affiche, agenda, bulletin, card, catalogue, flyer, handbill, handout, inventory, leaflet, listing, notice, placard, playbill, poster, program, roster, schedule, syllabus


piece of legislation


Synonyms: act, draft, measure, projected law, proposal, proposed act


piece of paper money


Synonyms: bank note, buck, certificate, currency, dollar, greenback, long green, skin


Antonyms: coin


beak of animal


Synonyms: mandible, neb, nib, pecker, projection


charge money for goods, services


Synonyms: bone, chase, debit, draw upon, dun, figure, invoice, put the arm on, put the bite on, put the squeeze on, reckon, record, render, solicit


advertise


Synonyms: announce, book, give advance notice, post


جملات نمونه

1. bill of entry
اظهارنامه ی گمرکی

2. bill of lading
بارنامه

3. bill and coo
عاشقانه راز و نیاز کردن

4. bill of exchange
برات

5. bill of indictment
ادعا نامه،اتهام نامه

6. bill of sale
بیع نامه،سند فروش

7. a bill to discourage people from gambling
لایحه ای برای بازداری مردم از قمار

8. clean bill
برات بدون ضمیمه

9. credit bill
برات اعتباری

10. electricity bill
قبض برق

11. iscounted bill
سفته یا برات نزول شده

12. short bill
سفته ی کوتاه مدت،برات دیداری

13. the bill carried by a vote of ninety to thirty
لایحه با رای نود به سی تصویب شد.

14. the bill passed both houses of the congress
لایحه از تصویب هر دو مجلس کنگره گذشت.

15. the bill passed by a slim majority
لایحه با اکثریت قلیلی تصویب شد.

16. the bill passed the senate vote
لایحه از تصویب سنا گذشت.

17. the bill squeaked through the parliament
لایحه با اکثریت بسیار قلیل از مجلس گذشت.

18. the bill stuck in committee
لایحه در کمیسیون گیر کرد.

19. the bill was killed on the first vote
در نخستین رای گیری لایحه رد شد.

20. the bill was passed with a majority vote
لایحه با رای اکثریت تصویب شد.

21. the bill was presented by mr. daliri, deputizing for the prime minister
لایحه از طرف آقای دلیری که به نمایندگی از سوی نخست وزیر عمل می کرد تقدیم شد.

22. the bill was rushed through the parliament without proper discussion
بدون مذاکره ی کافی لایحه را با عجله از تصویب مجلس گذراندند.

23. this bill became the seed of reforms
این لایحه سرچشمه ی اصلاحات شد.

24. this bill must be approved by the parliament
این لایحه باید به تصویب مجلس شورا برسد.

25. this bill will help those who have been sleeping on their rights
این لایحه به کسانی که از حقوق خود استفاده نکرده اند کمک خواهد کرد.

26. clean bill of health
1- پروانه ی نبودن بیماری مسری 2- (عامیانه) گزارش موافق،سابقه ی خوب،برائت

27. a congressional bill establishing duties on many imports
لایحه ی کنگره که برای بسیاری از واردات مالیات مقرر می کند

28. a five-dollar bill
یک اسکناس پنج دلاری

29. a hundred-tuman bill
اسکناس صدی

30. a restaurant bill
صورتحساب رستوران

31. an omnibus bill
لایحه چندگانه (که حاوی چند لایحه ی فرعی یا وابسته است)

32. engineering a bill through the congress
ترتیب تصویب لایحه ای را در کنگره (ی امریکا) دادن

33. fill the bill
(عامیانه) رضایتبخش بودن،حایز شرایط بودن

34. fill the bill
به کار خوردن،به درد خوردن،قابل استفاده بودن

35. sell a bill of goods
کلاه سر کسی گذاشتن،وعده ی پوچ دادن،درباغ سبز نشان دادن

36. a new tax bill was rammed through the senat by the republicans
جمهوریخواهان لایحه ی جدید مالیات ها را با فشار از تصویب مجلس سنا گذراندند.

37. a pelican's long bill
منقار بلند پلیکان

38. he cosponsored the bill
او یکی از تقدیم کنندگان لایحه بود.

39. he got the bill through the parliament
او لایحه را از مجلس گذراند.

40. he opposes this bill
او با این لایحه مخالف است.

41. he slipped the bill into his pocket
یواشکی صورتحساب را گذاشت توی جیبش.

42. she scrutinized the bill to make sure it is not forged
خوب به اسکناس نگاه کرد تا مطمئن شود که تقلبی نیست.

43. the government's new bill was submitted to the parliament
لایحه ی جدید دولت تقدیم مجلس شد.

44. the universal education bill which has been amended twice
لایحه ی آموزش همگانی که تاکنون دوبار اصلاح شده است

45. they downed the bill with a unanimous vote
آنها لایحه را به اتفاق آرا رد کردند.

46. they steamrollered the bill through the parliament
لایحه را با فشار و زور از مجلس گذراندند.

47. to discount a bill for early payment
به خاطر پرداخت پیش از موعد از مبلغ برات کاستن

48. to introduce a bill to the parliament
لایحه ای را به مجلس تقدیم کردن

49. to itemize a bill of purchases
صورت خرید را قلم به قلم شرح دادن

50. to pay a bill
صورتحسابی را تسویه کردن

51. to railroad a bill through congress
با شتاب لایحه ای را از کنگره ی آمریکا گذراندن

52. to render a bill
صورتحساب را پرداخت کردن

53. sell someone a bill of goods
(عامیانه) گول زدن،انداختن به

54. to accept a bill
قبولی برات را نوشتن

55. each item in the bill
هریک از اقلام صورتحساب

56. he skillfully piloted the bill through the parliament
با مهارت تمام لایحه را از تصویب مجلس گذراند.

57. i gave him the bill and he gave me the bread and the correct change
اسکناس را به او دادم و او نان و پول خرد درست را به من داد.

58. please note that this bill must be paid within ten days
لطفا توجه بفرمایید که این صورت حساب باید ده روزه پرداخت شود.

59. the introduction of a bill into congress
تقدیم یک لایحه به کنگره

60. they finally intrigued the bill through the parliament
آنها بالاخره لایحه را با دسیسه به تصویب مجلس رساندند.

61. the enemies of the new bill
مخالفان لایحه ی جدید

62. the parliament debated the new bill
مجلس لایحه ی جدید را مورد بحث قرار داد.

63. the passing of a major bill
تصویب یک لایحه ی عمده

64. the president vetoed the republican bill
رئیس جمهور لایحه ی جمهوری خواهان را وتو کرد.

65. the whole philosophy of this bill is to ignore realities
منظور اصلی این لایحه نادیده انگاری واقعیات است.

66. they bulled the new tax bill through the parliament
لایحه ی مالیاتی جدید رابه زور از مجلس گذراندند.

67. a chicken picks food with its bill
جوجه با نوک خود دانه بر می دارد.

68. he argued in favor of the bill
او در دفاع از لایحه به بحث پرداخت.

69. he gave the driver a wadded bill
یک اسکناس مچاله شده به راننده داد.

70. i voted in favor of that bill
من بر له آن لایحه رای دادم.

Take all you want and we will bill you later.

هرچه می‌خواهید بردارید، بعداً صورت‌حسابش را برایتان می‌فرستیم.


how much is our bill?

(صورت) حساب ما چقدر است؟


electricity bill

قبض برق


a restaurant bill

صورتحساب رستوران


Please stick no bills.

لطفاً آگهی (پوستر) نچسبانید.


The government's new bill was submitted to the parliament.

لایحه‌ی جدید دولت تقدیم مجلس شد.


iscounted bill

سفته یا برات نزول شده


clean bill

برات بدون ضمیمه


credit bill

برات اعتباری


bill of entry

اظهارنامه‌ی گمرکی


a five-dollar bill

یک اسکناس پنج دلاری


They are billed to appear on the stage together.

قرار است با هم بر صحنه ظاهر شوند.


a double billing of Mozart and Haydn

برنامه‌ی دوگانه‌ی موتسارت و هایدن


Iowa is billing itself as the center of American meat production.

ایوا خود را مرکز تولید گوشت امریکا معرفی (تبلیغ) می‌کند.


a pelican's long bill

منقار بلند پلیکان


The park was full of lovers billing and cooing under the trees.

پارک مملو از عشاقی بود که زیر درختان حرف‌های عاشقانه می‌زدند و ماچ و بوسه می‌کردند.


اصطلاحات

bill of exchange

برات


bill of sale

بیع‌نامه، سند فروش


bill of indictment

ادعانامه، اتهام‌نامه


fill the bill

(عامیانه) رضایت‌بخش بودن، حایز شرایط بودن


bill and coo

حرف‌های عاشقانه زدن


پیشنهاد کاربران

صورت حساب


منقار

سند، صورتحساب

A piece of paper money, اسکناس

منقار پرندگان

bill=british english صورت حساب

صورت حساب برای هتل و امثال آن


قبض

fit the bill = دقیقا همون چیز/ شخصی که می خواهید و مناسب شماست


اسکناس

قبض، منقار
جمله نمونه:did you pay the telehone bill

لایحه
the bill to pass
لایحه تصویب شود

طرح یا لایحه ارایه شده به مجلس پیش از تصویب

a piece of paper money

طرح
پشنیهادی که برای تصویب به صورت قانون، به مجلس ارایه می شود, اگر ازسوی دولت بشود آن را � لایحه قانونی� واگر ازطرف نمایندگان مجلس بسود آن را�طرح� می گویند. لوایح قانونی پس ازتصویب هیت وزیران به مجلس تقدیم می شود وطرح های قانونی به پشنیهاد حداقل پانزده نفر از نمایندگان در مجلس قابل طر ح است.

رسید ، برگه ، برگ نوشته

رسید

A piece of paper money
صورتحساب/قبض
کانون زبان ترم:Reach 4
Unit 9

a written list showing how much you have to pay for services you have received, work, that has been done , etc.

سومی
Apiece of paper mont

صورتحساب
قبض


پول نقد

صورت حساب
تعریف = A piece of paper that shows how much money you must pay for something

صـورت حِسآب: )

نوک پرندگان
Beak

قبض یا صورت حساب

جمله نمونه:The kind shopkeeper gave the boy a bar of chocolate, even though he knew it was a counterfeit bill.

بریتیش ها به صورتحساب مثلا صورتحساب رستوران می گویند در مقابل امریکن ها check میگویند.

هزینه

نوعی نیزه که هر دو سر آن پیکان داشته باشد ( پیکان به معنی تیغ نه ماشینش : ) )

صورت حساب
A piece of paper that shows how much money you must pay for smotjing

لایحه ( قانونی )

The bill was laid before Parliament
این لایحه از پیش به مجلس ارائه شده بود

صورت حساب
قبض
فکر کنم رسید هم بشه
بعضی جاها هم لایحه

I went to the cashier and calculated my desk bill.

اگه ( . n ) نون باشه
می شود اسکناس💵💶💴

صورت حساب، اسکناس

دوستان خواهش میکنم تکراری ننویسید خیلی آزار دهندست

bill as نیز به معنیِ اعلان کردن، نشان دادن، توصیف کردن به شکلی خاص است.

قانون
immigration bill = قانون مهاجرت

لایحه - منقار پرندگان مثل غاز

چرا نظر پویا که به درستی گفته یکی از معنی هاش منقاره، این همه رای منفی گرفته؟


کلمات دیگر: