روی صحنه (ی تئاتر)، بر پهنه
onstage
روی صحنه (ی تئاتر)، بر پهنه
انگلیسی به فارسی
روی صحنه (ی تئاتر)، بر پهنه
صحنه
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: on the performing area of a stage, or pertaining to things, actions, or the like on such an area.
• متضاد: backstage, offstage
• متضاد: backstage, offstage
- the play's onstage actions
[ترجمه ترگمان] اعمال روی صحنه روی صحنه
[ترجمه گوگل] اقدامات روی صحنه بازی
[ترجمه گوگل] اقدامات روی صحنه بازی
- the actress's onstage personality
[ترجمه ترگمان] شخصیت روی صحنه هنرپیشه
[ترجمه گوگل] شخصیت روی صحنه بازیگر
[ترجمه گوگل] شخصیت روی صحنه بازیگر
قید ( adverb )
• : تعریف: on or onto the performing area of a stage, esp. before an audience.
• متضاد: backstage, offstage
• متضاد: backstage, offstage
- He died onstage.
[ترجمه ترگمان] او روی صحنه مرد
[ترجمه گوگل] او بر روی صحنه رفت
[ترجمه گوگل] او بر روی صحنه رفت
• located or occurring on a stage; pertaining to the part of a stage that is visible to the audience
onto the stage, onto the area of a theater where entertainers perform before the audience
onto the stage, onto the area of a theater where entertainers perform before the audience
جملات نمونه
1. I remember the first time I went onstage. I freaked out completely.
[ترجمه ترگمان]اولین باری که روی صحنه رفتم رو یادمه کاملا قاطی کردم
[ترجمه گوگل]اولین بار من روی صحنه رفتم به یاد داشته باشید من به طور کامل فریاد زدم
[ترجمه گوگل]اولین بار من روی صحنه رفتم به یاد داشته باشید من به طور کامل فریاد زدم
2. Even today I get nervous before I go onstage .
[ترجمه ترگمان]حتی امروز هم قبل از اینکه روی صحنه برم عصبی میشم
[ترجمه گوگل]حتی امروز من عصبی می شوم قبل از شروع به کار
[ترجمه گوگل]حتی امروز من عصبی می شوم قبل از شروع به کار
3. The band came back onstage for an encore.
[ترجمه ترگمان]گروه دوباره به روی صحنه برگشت و دوباره شروع به خواندن کرد
[ترجمه گوگل]این گروه برای یک صحنه برگشت
[ترجمه گوگل]این گروه برای یک صحنه برگشت
4. When she walked onstage she was given a standing ovation.
[ترجمه 😍m] هنگامی که او قدم روی صحنه گذاشت همه او را تشویق کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی روی صحنه قدم گذاشت، همه تشویق شدند[ترجمه گوگل]هنگامی که او روی صحنه رفت، او یک تخم مرغ را به او داد
5. We were standing onstage playing completely out of time.
[ترجمه ترگمان]ما روی صحنه ایستاده بودیم و کاملا خارج از زمان بازی می کردیم
[ترجمه گوگل]ما در زمان بازی ایستاده بودیم
[ترجمه گوگل]ما در زمان بازی ایستاده بودیم
6. He ran onstage and bowed to the audience.
[ترجمه ترگمان]روی صحنه رفت و به حضار تعظیم کرد
[ترجمه گوگل]او روی صحنه رفت و به مخاطبان ختم شد
[ترجمه گوگل]او روی صحنه رفت و به مخاطبان ختم شد
7. The audience cheered as the band walked onstage for another encore.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که گروه برای دوباره دوباره به روی صحنه می رفتند، حضار هورا کشیدند
[ترجمه گوگل]تماشاگران به عنوان گروهی برای رقابت با دیگران تلاش کردند
[ترجمه گوگل]تماشاگران به عنوان گروهی برای رقابت با دیگران تلاش کردند
8. They were persuaded onstage for a laugh by their mates.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای خندیدن به روی صحنه بر روی صحنه متقاعد شدند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی صحنه متقاعد شدند که توسط همسرانشان بخندند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی صحنه متقاعد شدند که توسط همسرانشان بخندند
9. Onstage she is a human dynamo, spending the hour in perpetual motion.
[ترجمه ترگمان]onstage، یک انسان انسان است، یک ساعت را در حرکت ابدی می گذراند
[ترجمه گوگل]در صحنه او یک دینامو انسان است، ساعت را به صورت دائمی صرف می کند
[ترجمه گوگل]در صحنه او یک دینامو انسان است، ساعت را به صورت دائمی صرف می کند
10. It was an onstage costume change.
[ترجمه ترگمان]این یک تغییر لباس روی صحنه بود
[ترجمه گوگل]این یک صحنه تغییر لباس بود
[ترجمه گوگل]این یک صحنه تغییر لباس بود
11. For the band's first shows, Towa was onstage, videoing, taking photographs, appearing to operate this and that.
[ترجمه ترگمان]برای اولین نمایش گروه، Towa روی صحنه، videoing، عکس گرفتن، ظاهر شدن برای انجام این کار و آن
[ترجمه گوگل]برای اولین بار در باند نشان می دهد، Towa در حال ساخت، ویدئو، گرفتن عکس، ظاهر شدن به کار این و آن است
[ترجمه گوگل]برای اولین بار در باند نشان می دهد، Towa در حال ساخت، ویدئو، گرفتن عکس، ظاهر شدن به کار این و آن است
12. To go onstage in the flag is to be a 50p magnet, nomatterwhat it might mean in an ideal world.
[ترجمه ترگمان]برای رفتن روی صحنه در پرچم باید یک آهن ربا ۵۰ p باشد، که ممکن است در یک دنیای ایده آل معنا داشته باشد
[ترجمه گوگل]برای رفتن به مرحله ای در پرچم، باید یک آهنربا 50 پیکسل باشد که در جهان ایده آل ممکن است آن را معنی کند
[ترجمه گوگل]برای رفتن به مرحله ای در پرچم، باید یک آهنربا 50 پیکسل باشد که در جهان ایده آل ممکن است آن را معنی کند
13. I learned something from his shooting us down onstage.
[ترجمه ترگمان]من چیزی از شلیک او روی صحنه یاد گرفتم
[ترجمه گوگل]از چیزی که از تیراندازی ما به دست ما برنخاست، چیزی یاد گرفتم
[ترجمه گوگل]از چیزی که از تیراندازی ما به دست ما برنخاست، چیزی یاد گرفتم
14. Eventually, he coerces several of them onstage to shoot a silent movie, somehow selecting precisely the right individuals.
[ترجمه ترگمان]سرانجام، او چند نفر از آن ها روی صحنه رفت تا یک فیلم صامت را شلیک کند، به نحوی که دقیقا افراد مناسب را انتخاب کند
[ترجمه گوگل]در نهایت او چندین نفر از آنها را بر روی صحنه سوزانده است تا یک فیلم سکوت شلیک کند، به نحوی دقیقا افرادی را انتخاب کند
[ترجمه گوگل]در نهایت او چندین نفر از آنها را بر روی صحنه سوزانده است تا یک فیلم سکوت شلیک کند، به نحوی دقیقا افرادی را انتخاب کند
پیشنهاد کاربران
روی سِن
کلمات دیگر: