ریخته گری، تمیز کردن، در اشغال کاوش کردن، سپوری کردن، تنظیف کردن، جاروب کردن
scavenged
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• cleansed, washed; cleansed of impurities; salvaged from the garbage
جملات نمونه
1. sea gulls scavenged the remains of the fish market
مرغان دریایی باقیمانده های بازار ماهی را لاشخوری می کردند.
کلمات دیگر: