کلمه جو
صفحه اصلی

schmuck


(خودمانی) آدم رذل، بی سر و پا، جعلنق، بی شرف

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) آدم رذل، بی سر و پا، جعلنق، بیشرف


اسمک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (slang) a person considered to be contemptible or offensive.

• (slang) jerk, annoying person (from yiddish)

جملات نمونه

1. Her husband is such a schmuck!
[ترجمه Mojtaba] شوهرش آدم بی شرفی هست
[ترجمه ترگمان] شوهر اون یه احمق - ه
[ترجمه گوگل]شوهرش اینقدر زشت است!

2. He's such a schmuck!
[ترجمه ترگمان]عجب احمقی است!
[ترجمه گوگل]او چنین شبیه سازی شده است!

3. A genius, maybe, but also a schmuck.
[ترجمه ترگمان]یه نابغه، شاید اما یه احمق هم هست
[ترجمه گوگل]یک نابغه، شاید، اما همچنین یک schmuck

4. Sandra: Isn't Lisa his girlfriend? What a schmuck!
[ترجمه ترگمان]لیسا دوست دخترش نیست؟ ! عجب احمقی
[ترجمه گوگل]ساندرا آیا دوست دخترش را دوست ندارد؟ چه شگفت انگیز!

5. MAN 2 : Ken Rosenberg . schmuck of a lawyer. MAN 2 : How's he gonna hold Vercetti's leash?
[ترجمه ترگمان] \"کن MAN\" احمق یک وکیل اون قلاده رو از کجا نگه میداره؟
[ترجمه گوگل]MAN 2 Ken Rosenberg اسمک از یک وکیل MAN 2 چطور او را برگزاری Vercetti را نگه می دارد؟

6. What schmuck would fly a plane into the Trade Center?
[ترجمه ترگمان]چه اتفاقی ممکن است با هواپیما به مرکز تجارت پرواز کند؟
[ترجمه گوگل]چه اسمکک می تواند یک هواپیمای را به مرکز تجارت برساند؟

7. I called in from my body shop, and Jericho made me sound like a schmuck.
[ترجمه ترگمان]از مغازه من به اینجا زنگ زدم و اریحا به من مثل یک احمق جلوه می داد
[ترجمه گوگل]من از فروشگاه بدنم صدا زدم، و جریکو به من زنگ زد

8. DHS wined and dined you in the beginning and promised you the world, and then they ultimately settled on a broom closet next to some schmuck from the FAA. And you said nil.
[ترجمه ترگمان]به هر حال یک سور بری و شام تو را در آغاز صرف شام کرد و به تو قول دنیا داد و بعد آن ها بالاخره روی یک کمد جاروها در کنار چند احمق از سازمان هواپیمایی مستقر شدند و تو گفتی صفر
[ترجمه گوگل]DHS در ابتدا شما را در ابتدا شستشو داده و به شما وعده داده است و سپس آنها را در یک گنبد جاروبرقی در نزدیکی برخی از محله های FAA قرار دادند و شما گفتید که صفر است

9. You said you needed me to teII you when you were being a schmuck.
[ترجمه ترگمان]تو گفتی بهم نیاز داری که بهت هشدار بدم وقتی که یه احمقی
[ترجمه گوگل]شما گفتید که من به شما احتیاج داشتم وقتی شما یک دانش آموز بودید

10. Before long, she realized she had married a real schmuck.
[ترجمه ترگمان]قبل از مدت ها متوجه شد که با یک آدم احمق ازدواج کرده
[ترجمه گوگل]پیش از این، او متوجه شد که او یک شوخی واقعی ازدواج کرده است

پیشنهاد کاربران

احمق، اسگل


کلمات دیگر: