• child having no siblings
only child
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. As an only child he was the idol of his parents.
[ترجمه ترگمان]او تنها فرزند پدر و مادرش بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کودک تنها بت پدر و مادرش بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کودک تنها بت پدر و مادرش بود
2. I was accustomed to being the only child at a table full of adults.
[ترجمه ترگمان]من عادت داشتم تنها بچه ای باشم که در یک میز پر از بزرگ ترها هستم
[ترجمه گوگل]من عادت داشتم تنها فرزند یک جدول پر از بزرگسالان باشد
[ترجمه گوگل]من عادت داشتم تنها فرزند یک جدول پر از بزرگسالان باشد
3. She's an only child, but they didn't really spoil her.
[ترجمه RM] اون تک فرزنده، اما حقیقتا والدینش گند نزده ن توی تربیتش.
[ترجمه ترگمان]او تنها بچه است، اما واقعا او را خراب نکرد[ترجمه گوگل]او تنها فرزند است، اما او واقعا او را خراب نکرده است
4. As an only child she got special attention.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک بچه، توجه خاصی به او جلب کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کودک تنها توجه خاصی به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کودک تنها توجه خاصی به خود جلب کرد
5. It was a bit lonely being an only child.
[ترجمه ترگمان]تنها یک بچه بود که تنها بچه بود
[ترجمه گوگل]این کمی تنهایی بود که تنها فرزند بود
[ترجمه گوگل]این کمی تنهایی بود که تنها فرزند بود
6. They were inconsolable when their only child died.
[ترجمه ترگمان]آن ها وقتی که تنها فرزند آن ها فوت کرد، تسکین پیدا کردند
[ترجمه گوگل]آنها هنگامی که تنها فرزندشان فوت می کردند غیر قابل تحمل بود
[ترجمه گوگل]آنها هنگامی که تنها فرزندشان فوت می کردند غیر قابل تحمل بود
7. As the only child of wealthy parents, he lacked for nothing.
[ترجمه ترگمان]به عنوان تنها بچه پدر و مادر ثروتمند، او به هیچ وجه کم نداشت
[ترجمه گوگل]او تنها فرزند پدر و مادر ثروتمند بود و برای هیچ چیز نداشت
[ترجمه گوگل]او تنها فرزند پدر و مادر ثروتمند بود و برای هیچ چیز نداشت
8. As an only child myself, I had a fellow feeling for Laura.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک بچه خودم، احساس بدی نسبت به لو را داشتم
[ترجمه گوگل]به عنوان تنها فرزندم خودم، احساس لورا را دوست داشتم
[ترجمه گوگل]به عنوان تنها فرزندم خودم، احساس لورا را دوست داشتم
9. My mother was an only child.
[ترجمه ترگمان]مادرم تنها بچه بود
[ترجمه گوگل]مادر من تنها فرزند بود
[ترجمه گوگل]مادر من تنها فرزند بود
10. After all, I began life as the only child of a wealthy farmer.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، من زندگی را به عنوان تنها فرزند یک کشاورز ثروتمند آغاز کردم
[ترجمه گوگل]پس از همه، من زندگی را به عنوان تنها فرزند یک کشاورز ثروتمند آغاز کردم
[ترجمه گوگل]پس از همه، من زندگی را به عنوان تنها فرزند یک کشاورز ثروتمند آغاز کردم
11. He was an only child whose parents had had an unhappy marriage, with rows and infidelities.
[ترجمه ترگمان]او تنها کودکی بود که پدر و مادرش ازدواج غم انگیزی با rows و infidelities داشتند
[ترجمه گوگل]او تنها فرزند بود که پدر و مادرش ازدواج نداشتن با ردیف و خیانت داشتند
[ترجمه گوگل]او تنها فرزند بود که پدر و مادرش ازدواج نداشتن با ردیف و خیانت داشتند
12. Their only child, Princes Shahnaz, was born in 1940., but from then on the marriage appears to have disintegrated.
[ترجمه ترگمان]تنها فرزند آن ها، شاهزادگان شهناز، در سال ۱۹۴۰ به دنیا آمد اما از آن زمان به بعد ازدواج از هم پاشید
[ترجمه گوگل]تنها فرزند آنها، شاهزاده شاهناز، در سال 1940 متولد شد، اما از آن پس، به نظر می رسد که ازدواج، تجزیه شده است
[ترجمه گوگل]تنها فرزند آنها، شاهزاده شاهناز، در سال 1940 متولد شد، اما از آن پس، به نظر می رسد که ازدواج، تجزیه شده است
13. The princess grew up thinking she was an only child but one day discovered she had twelve brothers.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم به این فکر افتاد که او فقط یک بچه است، اما یک روز فهمید که او دوازده برادر دارد
[ترجمه گوگل]شاهزاده بزرگ فکر کرد که او تنها یک فرزند بود اما یک روز کشف کرد که او دوازده برادر دارد
[ترجمه گوگل]شاهزاده بزرگ فکر کرد که او تنها یک فرزند بود اما یک روز کشف کرد که او دوازده برادر دارد
14. They had no wish to expose their only child to the disease.
[ترجمه ترگمان]آن ها دوست نداشتند تنها بچه خود را در معرض بیماری قرار دهند
[ترجمه گوگل]آنها آرزو داشتند تنها فرزندشان را به این بیماری منتقل کنند
[ترجمه گوگل]آنها آرزو داشتند تنها فرزندشان را به این بیماری منتقل کنند
پیشنهاد کاربران
تک فرزند
تک بچه ، تک فرزند
تک فرزند، بدون خواهریابرادربودن
یکی یکدونه
The only child of my parents also a military
personnel
معنی فارسی جمله بالا
personnel
معنی فارسی جمله بالا
کلمات دیگر: