(اندام یا بخشی از جاندار زنده را برداشتن) زنده بری کردن، موجود زنده را تشریح کردن، تشریح زنده
vivisect
(اندام یا بخشی از جاندار زنده را برداشتن) زنده بری کردن، موجود زنده را تشریح کردن، تشریح زنده
انگلیسی به فارسی
موجود زنده را تشریح کردن، تشریح زنده
vivisect، موجود زنده را تشریح کردن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vivisects, vivisecting, vivisected
حالات: vivisects, vivisecting, vivisected
• : تعریف: to perform vivisection on (an animal).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: vivisector (n.)
مشتقات: vivisector (n.)
• : تعریف: to practice vivisection.
• perform a vivisection, perform a surgery on a living animal in medical research, operate on living animals
کلمات دیگر: