• open business, business that is not yet finished, something that is left open, ghosts from one's past
unfinished business
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. We have some unfinished business to settle.
[ترجمه ترگمان]ما یه کار نا تموم داریم که باید تسویه کنیم
[ترجمه گوگل]ما برخی از کسب و کار ناتمام برای حل و فصل
[ترجمه گوگل]ما برخی از کسب و کار ناتمام برای حل و فصل
2. He has some unfinished business to deal with.
[ترجمه ترگمان]اون یه کار نا تموم داره که باید باه اش کنار بیاد
[ترجمه گوگل]او تا به حال برخی از کسب و کار ناتمام برای مقابله با
[ترجمه گوگل]او تا به حال برخی از کسب و کار ناتمام برای مقابله با
3. We've got some unfinished business to discuss.
[ترجمه ترگمان]یه سری کاره ای ناتمام داریم که باید در موردش بحث کنیم
[ترجمه گوگل]ما برخی از کسب و کار ناتمام را برای بحث در مورد ما داریم
[ترجمه گوگل]ما برخی از کسب و کار ناتمام را برای بحث در مورد ما داریم
4. I still have some unfinished business with you.
[ترجمه ترگمان] هنوز یه سری کار ناتموم دارم
[ترجمه گوگل]من هنوز با شما کارهای ناتمام دارم
[ترجمه گوگل]من هنوز با شما کارهای ناتمام دارم
5. I've got some unfinished business to attend to.
[ترجمه ترگمان]یه سری کار ناتموم دارم که باید بهش رسیدگی کنم
[ترجمه گوگل]من بعضی از کسب و کارهای ناتمام را برای شرکت در این مسابقات کردم
[ترجمه گوگل]من بعضی از کسب و کارهای ناتمام را برای شرکت در این مسابقات کردم
6. It was just a little unfinished business from my past, and it doesn't concern you at all.
[ترجمه ترگمان]فقط یه کار ناتموم از گذشته من بود و اصلا به تو ربطی نداره
[ترجمه گوگل]این فقط یک کسب و کار کوچک ناتمام بود از گذشته من، و آن را به شما در همه چیز مربوط نیست
[ترجمه گوگل]این فقط یک کسب و کار کوچک ناتمام بود از گذشته من، و آن را به شما در همه چیز مربوط نیست
7. One bit of unfinished business was to obtain for Joe the Legion of Merit award.
[ترجمه ترگمان]یک مقدار کار ناتموم باید برای جو نور شایستگی جو به دست آورد
[ترجمه گوگل]یک جفت کسب و کار ناتمام جویی برای جایزه ی Legion of Merit بود
[ترجمه گوگل]یک جفت کسب و کار ناتمام جویی برای جایزه ی Legion of Merit بود
8. Each of these women had left some unfinished business.
[ترجمه ترگمان]هر یک از این زنان یک کار نیمه تمام رها کرده بود
[ترجمه گوگل]هر یک از این زنان برخی از کارهای ناتمام را ترک کرده بودند
[ترجمه گوگل]هر یک از این زنان برخی از کارهای ناتمام را ترک کرده بودند
9. Those people that you have unfinished business with.
[ترجمه ترگمان] اون آدم هایی که تو کار ناتموم داری
[ترجمه گوگل]کسانی که شما کسب و کار ناتمام را دارند
[ترجمه گوگل]کسانی که شما کسب و کار ناتمام را دارند
10. Obon is for closing off unfinished business, for restoring bonds, for healing and remembering.
[ترجمه ترگمان]Obon برای بستن کسب وکار ناتمام، برای بازیابی پیوندها، برای ترمیم و به یاد آوردن است
[ترجمه گوگل]اوبون برای تعطیل کردن کسب و کار ناتمام، برای بازگرداندن اوراق قرضه، برای درمان و به یاد آوردن است
[ترجمه گوگل]اوبون برای تعطیل کردن کسب و کار ناتمام، برای بازگرداندن اوراق قرضه، برای درمان و به یاد آوردن است
11. There is still some unfinished business to settle.
[ترجمه ترگمان]هنوز یه کار نا تموم داریم که باید تسویه کنیم
[ترجمه گوگل]هنوز هم مشغول کار ناتمام است
[ترجمه گوگل]هنوز هم مشغول کار ناتمام است
12. The unfinished business of yesterday must take precedence of new business.
[ترجمه ترگمان]کار ناتمام دیروز باید بر تجارت جدید مقدم باشد
[ترجمه گوگل]کسب و کار ناتمام دیروز بایستی از کسب و کار جدید تر باشد
[ترجمه گوگل]کسب و کار ناتمام دیروز بایستی از کسب و کار جدید تر باشد
13. The sudden death of a loved one can often leave the bereaved with an agonising sense of unfinished business.
[ترجمه ترگمان]مرگ ناگهانی شخص محبوب اغلب می تواند the را با درکی دردناک از کار ناتمام رها کند
[ترجمه گوگل]مرگ ناگهانی یکی از عزیزان اغلب می تواند از بین رفته با حس تکان دهنده از کسب و کار ناتمام را ترک کند
[ترجمه گوگل]مرگ ناگهانی یکی از عزیزان اغلب می تواند از بین رفته با حس تکان دهنده از کسب و کار ناتمام را ترک کند
14. Seeing their own children in their teens may bring their own adolescence forcibly to mind, along with its unfinished business.
[ترجمه ترگمان]دیدن بچه های خود در سنین نوجوانی ممکن است دوران نوجوانی خود را همراه با کسب وکار نیمه تمام رها کند
[ترجمه گوگل]فرزندان خود را در نوجوانان خود می توانند فرزند نوجوان خود را به زور به ذهن و همراه با کسب و کار ناتمام خود به ارمغان بیاورد
[ترجمه گوگل]فرزندان خود را در نوجوانان خود می توانند فرزند نوجوان خود را به زور به ذهن و همراه با کسب و کار ناتمام خود به ارمغان بیاورد
پیشنهاد کاربران
کار ناتمام
کلمات دیگر: