کلمه جو
صفحه اصلی

scatter brained


پریشان خیال، پرت گو، گیج

انگلیسی به انگلیسی

• one who does not think in a clear and orderly manner; giddy or frivolous person
unable to think in a clear and orderly manner; giddy or frivolous
someone who is scatterbrained often forgets things and seems unable to think sensibly about anything; an informal word.

جملات نمونه

1. The years of being branded impulsive, scatterbrained, too idealistic rushed back to mock her.
[ترجمه ترگمان]سال ها لاف و impulsive، گیج، گیج، و too به سوی او هجوم بردند تا او را مسخره کنند
[ترجمه گوگل]سالهاست که از لحاظ مرسوم، پراکنده و بسیار آرمانی، مارپیچ به عقب می ریزد

2. Small and slightly scatterbrained she was in love with the animal world.
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک و اندکی گیج، عاشق دنیای حیوانات بود
[ترجمه گوگل]کوچک و کمی پراکنده بود و او در دنیای حیوانات عاشق بود

3. If the shy or the scatterbrained take cognitive enhancers, it is not obvious whether this is levelling their playing field or giving them an unfair advantage.
[ترجمه ترگمان]اگر فردی خجالتی و یا گیج کننده، درک شناختی را به خود اختصاص دهد، مشخص نیست که آیا این باعث می شود که میدان بازی آن ها برابر شود یا به آن ها یک مزیت غیر منصفانه بدهد
[ترجمه گوگل]اگر خجالتی و یا پراکنده بودن باعث تقویت شناختی می شود، مشخص نیست که آیا این زمینه بازی را تنظیم می کند یا به آنها مزیت ناعادلانه می دهد

4. Agatha Christie's fictional sleuth is often dismissed as scatterbrained, but she is actually a shrewd judge of character and harbors deep knowledge of the dark side of human nature.
[ترجمه ترگمان]sleuth خیالی آگاتا کریستی در واقع به همان اندازه گیج شده است، اما در واقع یک داور زیرک از شخصیت و harbors عمیق درباره جنبه تاریک طبیعت انسان است
[ترجمه گوگل]آگاتا کریستی، افسانه ای افسانه ای است که اغلب به عنوان پراکنده شناخته می شود، اما او در واقع یک قاضی شایسته از شخصیت است و دانش عمیق از سمت تاریک طبیعت بشر دارد

5. Though her teacher thought she was scatterbrained, she was actually quite astute.
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه معلم او فکر می کرد که او گیج شده است، در واقع خیلی زیرکانه بود
[ترجمه گوگل]اگرچه معلم او فکر کرد او پراکنده بود، او در واقع بسیار آزار دهنده بود

6. One of them was Christine Keeler, a scatterbrained '60s "good-time girl" who supposedly became Ivanov's mistress.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها کریستین Keeler، دختر یک \"دختر خوب\" که ظاهرا معشوقه ایوانوف شده بود، بود
[ترجمه گوگل]یکی از آنها کریستین کیلر، دختر نابالغ 60 ساله پراکنده بود که ظاهرا معشوقه ی ایوانف بود

7. In a business meeting, men view a woman thinking aloud as being scatterbrained, undisciplined or unintelligent.
[ترجمه ترگمان]در جلسه کاری، مردان به زنی که با صدای بلند فکر می کنند، گیج، حواس پرت، بی نظم و کودن هستند
[ترجمه گوگل]در یک دیدار کسب و کار، مردی را می بیند که یک زن به طرز عجیبی به عنوان پراکنده، ناسازگار یا غیر هوشمند شناخته می شود

8. From what I have heard from other faculty, he's really scatterbrained.
[ترجمه ترگمان]از چیزی که از دانشکده دیگر شنیده ام، واقعا گیج است
[ترجمه گوگل]از آنچه من از دیگر اعضای هیئت علمی شنیده ام، او واقعا پراکنده است

9. I will tell myself that it is okay to be scatterbrained once in a while and that sometimes the kindness you show will balance out your faults.
[ترجمه ترگمان]من به خودم خواهم گفت که خوب است در مدتی یک کار درست انجام شود و گاهی اوقات محبتی که به شما نشان می دهید خطاهای شما را متعادل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]من به خودم می گویم که خوب است که یک بار در یک زمان پراکنده شود و گاهی اوقات مهربانی که نشان می دهد گسل های شما را متعادل می کند

10. From the. . . testimony emerges a man by turns devious and honest, vulgar and gallant, scatterbrained and shrewd" ( Life )"
[ترجمه ترگمان]از این شهادت، مردی به راه می افتد که منحرف و درستکار، مبتذل و زیرک، گیج و زیرک است \"(زندگی)\"
[ترجمه گوگل]از شهادت یک مرد به نوبه خود ظالمانه و صادقانه، مبتذل و دلسوز، پراکنده و خشن '(زندگی) ظاهر می شود

پیشنهاد کاربران

حواس پرت، روان پریشان


کلمات دیگر: