کلمه جو
صفحه اصلی

judgements

انگلیسی به فارسی

قضاوت ها، داوری، رای، عقیده، فتوی، فتوا


جملات نمونه

1. the collection of automobile judgements from uninsured motorists
گردآوری جریمه های اتومبیل از رانندگان بدون بیمه

2. the execution of court judgements
اجرای احکام دادگاه

3. he erred in every one of his judgements
در کلیه ی داوری های خود اشتباه کرد.

پیشنهاد کاربران

احکام


کلمات دیگر: