کلمه جو
صفحه اصلی

speciality


معنی : تخصص، ویژه گری، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته
معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: specialty، specialty کالای ویژه

انگلیسی به فارسی

( specialty ) کالای ویژه، داروی ویژه یا اختصاصی،اسپسیالیته، اختصاص، کیفیت ویژه، تخصص، رشته اختصاصی، ویژه گری


انگلیسی به انگلیسی

• distinguishing mark, special quality; unique ability; field in which one specializes, area of expertise
someone's speciality is the kind of work they do best or the subject they know most about.
a speciality of a place is something that is very well made there.

مترادف و متضاد

تخصص (اسم)
proficiency, specialty, specialization, speciality

ویژه گری (اسم)
specialty, specialization, speciality

اختصاص (اسم)
specialty, speciality

داروی ویژه یا اختصاصی (اسم)
specialty, speciality

کیفیت ویژه (اسم)
specialty, speciality

رشته اختصاصی (اسم)
specialty, speciality

کالای ویژه (اسم)
specialty, speciality

اسپسیالیته (اسم)
specialty, speciality

جملات نمونه

1. My father was a historian of repute. His speciality was the history of Germany.
[ترجمه ترگمان]پدرم مورخ شهرت بود تخصص او تاریخ آلمان بود
[ترجمه گوگل]پدرم یک مورخ مشهور بود تخصص او تاریخ آلمان بود

2. Wood - carvings are a speciality of this village.
[ترجمه نابرده رنج] حکاکی روی چوب از حرفه های خاص این روستا است
[ترجمه ترگمان]حکاکی های وود در تخصص این روستا هستند
[ترجمه گوگل]چوب - حکاکی ها یک تخصص از این روستا است

3. Oysters are a local speciality/a speciality of the area.
[ترجمه ترگمان]Oysters یک تخصص محلی است \/ تخصص این ناحیه
[ترجمه گوگل]صدف ها یک تخصص محلی / تخصص منطقه است

4. A Catalan speciality is to serve salt cod cold.
[ترجمه ترگمان]تخصص کاتالان اینست که به ماهی ماهی نمک خدمت کند
[ترجمه گوگل]یک تخصص کاتالان برای خدمت به کالری نمکی است

5. My speciality is international tax law.
[ترجمه ترگمان]تخصص من قوانین مالیاتی بین المللی است
[ترجمه گوگل]تخصص من قانون مالیات بین المللی است

6. His speciality is English literature.
[ترجمه ترگمان]تخصص او ادبیات انگلیسی است
[ترجمه گوگل]تخصص او ادبیات انگلیسی است

7. Lime preserved in salt is a north African speciality which is used to flavour chicken dishes.
[ترجمه ترگمان]نمک محفوظ شده در نمک یک تخصص شمال آفریقا است که برای طعم دادن به غذاهای مرغ استفاده می شود
[ترجمه گوگل]آهک حفظ شده در نمک یک نوع غذای شمال آفریقایی است که برای طعم دادن غذاهای مرغ استفاده می شود

8. Seafood is a speciality on the island.
[ترجمه ترگمان]Seafood یه تخصص ویژه در جزیره است
[ترجمه گوگل]غذای دریایی جزیره ای خاص است

9. I ordered the speciality of the house?frogs' legs.
[ترجمه ترگمان]من به speciality خانه دستور دادم پاهای قورباغه
[ترجمه گوگل]من به تخصص خانه ها قدم زدم

10. Rhineland dishes are a speciality of the restaurant.
[ترجمه ترگمان]dishes (Rhineland)در تخصص این رستوران می باشد
[ترجمه گوگل]غذاهای راینلند یک تخصص از رستوران است

11. Silk is the speciality of this village.
[ترجمه ترگمان]ابریشم تخصص این روستا است
[ترجمه گوگل]ابریشم تخصص این روستا است

12. Her speciality is medieval history.
[ترجمه ترگمان]تخصص او تاریخ قرون وسطی است
[ترجمه گوگل]تخصص او تاریخ قرون وسطی است

13. The chef's fish dishes are his speciality.
[ترجمه ترگمان]غذاهای دریایی آشپزی تخصص او هستند
[ترجمه گوگل]غذاهای آشپز سرآشپز تخصص او است

14. Maybe sports comedy will become his speciality.
[ترجمه ترگمان]شاید کمدی ورزشی تخصص او باشد
[ترجمه گوگل]شاید کمدی ورزشی تبدیل به تخصص او شود

15. Developmental psychology is probably the liveliest speciality just now.
[ترجمه ترگمان]روان شناسی رشد احتمالا the تخصص در حال حاضر است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر روانشناسی رشدی احتمالا یکی از معروف ترین جنبه های زندگی است

پیشنهاد کاربران

تخصص


کلمات دیگر: