خوشه، گروه، دسته کردن، خوشه کردن
bunched
خوشه، گروه، دسته کردن، خوشه کردن
انگلیسی به فارسی
بونک، دسته کردن، خوشه کردن
انگلیسی به انگلیسی
• clustered, gathered closely together
جملات نمونه
1. They were all bunched up in the corner of the room to keep warm.
[ترجمه ترگمان]همه در گوشه اتاق جمع شده بودند که گرم بمانند
[ترجمه گوگل]آنها همه در گوشه ای از اتاق برای گرم نگه داشتن بودند
[ترجمه گوگل]آنها همه در گوشه ای از اتاق برای گرم نگه داشتن بودند
2. We are all bunched together in the crowded elevator.
[ترجمه ترگمان]همه ما در آسانسور شلوغ جمع می شویم
[ترجمه گوگل]همه ما در آسانسور شلوغ باهم در ارتباطیم
[ترجمه گوگل]همه ما در آسانسور شلوغ باهم در ارتباطیم
3. The singers bunched up to make room for one more.
[ترجمه ترگمان]خوانندگان برای باز کردن اتاق جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]آوازخوانان برای ایجاد یک اتاق دیگر، مجبور شدند
[ترجمه گوگل]آوازخوانان برای ایجاد یک اتاق دیگر، مجبور شدند
4. The monkeys bunched together in their cage.
[ترجمه ترگمان]میمون ها در قفس خود جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]میمون ها در قفس خود باهم درگیر شدند
[ترجمه گوگل]میمون ها در قفس خود باهم درگیر شدند
5. The sheets bunched up under him every time he moved.
[ترجمه ترگمان]هر بار که حرکت می کرد، ملافه ها زیر او جمع می شدند
[ترجمه گوگل]هر زمان که او نقل مکان کرد، ورق های زیرش را گذاشت
[ترجمه گوگل]هر زمان که او نقل مکان کرد، ورق های زیرش را گذاشت
6. The sheep bunched together as soon as they saw the dog.
[ترجمه ترگمان]همین که سگ را دیدند، گوسفندها را جمع و جور کردند
[ترجمه گوگل]گوسفند به زودی به عنوان سگ را دیدند
[ترجمه گوگل]گوسفند به زودی به عنوان سگ را دیدند
7. People were bunched up at all the exits.
[ترجمه ترگمان]همه خروجی ها جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]مردم در تمام خروجی ها از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]مردم در تمام خروجی ها از هم جدا شدند
8. His muscles bunched under his shirt.
[ترجمه ترگمان]عضلاتش در زیر پیراهنش جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]عضلاتش زیر پیراهن او قرار دارد
[ترجمه گوگل]عضلاتش زیر پیراهن او قرار دارد
9. We bunched around the fire.
[ترجمه ترگمان]دور آتش جمع می شویم
[ترجمه گوگل]ما در اطراف آتش زدیم
[ترجمه گوگل]ما در اطراف آتش زدیم
10. Make sure the wet sheets aren't bunched up otherwise they won't dry properly.
[ترجمه ترگمان]مطمئن شو که ملافه های خیس به طور غیر عادی جمع نمی شوند و به درستی خشک نخواهند شد
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که ورقه های مرطوب به هم متصل نیستند در غیر این صورت آنها به درستی خشک نخواهند شد
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که ورقه های مرطوب به هم متصل نیستند در غیر این صورت آنها به درستی خشک نخواهند شد
11. Her skirt had bunched up round her waist.
[ترجمه ترگمان]دامنش دور کمرش جمع شده بود
[ترجمه گوگل]دامن او دور کمر او بود
[ترجمه گوگل]دامن او دور کمر او بود
12. His forehead was bunched in a frown.
[ترجمه ترگمان]پیشانی اش درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]پیشانی او در یک فریاد بسته بود
[ترجمه گوگل]پیشانی او در یک فریاد بسته بود
13. We were all bunched up at the back of the room.
[ترجمه ترگمان]همه ما در عقب اتاق جمع شده بودیم
[ترجمه گوگل]ما همه در پشت اتاق بودیم
[ترجمه گوگل]ما همه در پشت اتاق بودیم
14. They bunched around the fire for warmth.
[ترجمه ترگمان]دور آتش برای گرما جمع می شوند
[ترجمه گوگل]آنها برای گرم شدن در اطراف آتش زدند
[ترجمه گوگل]آنها برای گرم شدن در اطراف آتش زدند
پیشنهاد کاربران
گرفتگی ( عضلات )
انباشته شدن
کلمات دیگر: