از روی بی میلی
unwillingly
از روی بی میلی
انگلیسی به فارسی
ناخواسته
انگلیسی به انگلیسی
• reluctantly, hesitatingly, grudgingly
جملات نمونه
1. The country was drawn unwillingly into the war.
[ترجمه ترگمان]این کشور با بی میلی به جنگ کشیده شد
[ترجمه گوگل]کشور به طور ناخواسته به جنگ کشیده شد
[ترجمه گوگل]کشور به طور ناخواسته به جنگ کشیده شد
2. She agreed to their conditions, albeit unwillingly.
[ترجمه ترگمان]او با شرایط آن ها موافقت کرد، البته با بی میلی
[ترجمه گوگل]او با شرایط خود موافقت کرد، هرچند ناخواسته
[ترجمه گوگل]او با شرایط خود موافقت کرد، هرچند ناخواسته
3. He submitted unwillingly to his mother.
[ترجمه ترگمان]با بی میلی به مادرش تسلیم شد
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند به مادرش داد
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند به مادرش داد
4. He had slowly, and unwillingly, come to feel the necessity of believing in an Absolute.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی و با بی میلی به این نتیجه رسیده بود که نیازی به باور کردن به مطلق است
[ترجمه گوگل]او به آرامی و ناخوشایند، احساس نیاز به اعتقاد به مطلق را داشت
[ترجمه گوگل]او به آرامی و ناخوشایند، احساس نیاز به اعتقاد به مطلق را داشت
5. They found themselves, often unwillingly. outside the organizational boundary, and they capitalized upon that fact.
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب با بی میلی خود را می یافتند خارج از مرز سازمانی، و با این حقیقت سرمایه گذاری کردند
[ترجمه گوگل]آنها خود را اغلب ناخواسته یافتند خارج از مرز سازمانی، و آنها بر این حقیقت سرمایه گذاری کردند
[ترجمه گوگل]آنها خود را اغلب ناخواسته یافتند خارج از مرز سازمانی، و آنها بر این حقیقت سرمایه گذاری کردند
6. Most unwillingly they went and stood before the hero in heavy silence.
[ترجمه ترگمان]با بی میلی رفتند و در برابر قهرمانی که در سکوت سنگین ایستاده بودند ایستادند
[ترجمه گوگل]اغلب ناخودآگاه آنها در سکوت سنگین قبل از قهرمان ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]اغلب ناخودآگاه آنها در سکوت سنگین قبل از قهرمان ایستاده بودند
7. Once again, however unwillingly, Niki was in the limelight.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، یک بار دیگر، Niki در کانون توجه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]با این وجود، ناخودآگاه، نیکی در یک لحظه مجذوب شد
[ترجمه گوگل]با این وجود، ناخودآگاه، نیکی در یک لحظه مجذوب شد
8. The flashy gear turned you, however unwillingly, into a sort of pied piper of Western materialism.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این لوازم پر زرق و برقی تو را تبدیل به ساز و ساز و ساز و ساز و ساز و ساز و ساز و جور کردن ساز و ساز و ساز و جور کردن ساز و جور کردن ساز و سازه ای pied غرب کرد
[ترجمه گوگل]چرخ دنده زرق و برق دار شما را، هرچند ناخواسته، به نوعی چرخش ماتریالیسم غربی تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]چرخ دنده زرق و برق دار شما را، هرچند ناخواسته، به نوعی چرخش ماتریالیسم غربی تبدیل می کند
9. But in the end Mrs Pegler is unwillingly forced to reveal the truth.
[ترجمه ترگمان]اما در پایان خانم Pegler ناچار شد حقیقت را آشکار کند
[ترجمه گوگل]اما در نهایت خانم پگلر ناخواسته مجبور به افشای حقیقت است
[ترجمه گوگل]اما در نهایت خانم پگلر ناخواسته مجبور به افشای حقیقت است
10. Unwillingly, she moved aside.
[ترجمه ترگمان]سپس به کناری رفت
[ترجمه گوگل]ناخواسته، او کنار رفت
[ترجمه گوگل]ناخواسته، او کنار رفت
11. Mr Ryaas was then pushed, unwillingly, into a new role as minister for administrative reform.
[ترجمه ترگمان]سپس آقای Ryaas با بی میلی به نقش جدیدی به عنوان وزیر اصلاحات اجرایی فشار وارد کرد
[ترجمه گوگل]سپس آقای ریاض به طور ناخواسته تحت فشار قرار گرفت و به عنوان وزیر اصلاحات اداری نقش جدیدی را ایفا کرد
[ترجمه گوگل]سپس آقای ریاض به طور ناخواسته تحت فشار قرار گرفت و به عنوان وزیر اصلاحات اداری نقش جدیدی را ایفا کرد
12. It was unwillingly propelled into action by the competing forces within civil society.
[ترجمه ترگمان]این امر با بی میلی توسط نیروهای رقیب در جامعه مدنی به عمل آمد
[ترجمه گوگل]نیروهای مخالف در جامعه مدنی ناخواسته به سوی عمل حرکت کردند
[ترجمه گوگل]نیروهای مخالف در جامعه مدنی ناخواسته به سوی عمل حرکت کردند
13. Finally he tracks it down - unwillingly - to the middle barrel.
[ترجمه ترگمان]و بالاخره آن را با اکراه روی بشکه ای وسط گذاشت
[ترجمه گوگل]در نهایت او آن را به طور ناخواسته رد می کند تا به بشکه میانی
[ترجمه گوگل]در نهایت او آن را به طور ناخواسته رد می کند تا به بشکه میانی
14. So his son, no doubt unwillingly, was compelled to mount an expedition to discipline the count.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، بدون شک پسرش، بدون شک مجبور شده بود سوار یک سفر شود تا کنت را تربیت کند
[ترجمه گوگل]بنابراین پسرش بدون تردید ناخواسته مجبور شد برای انجام یک سفر به منظور نظارت بر شمارش مجبور شود
[ترجمه گوگل]بنابراین پسرش بدون تردید ناخواسته مجبور شد برای انجام یک سفر به منظور نظارت بر شمارش مجبور شود
15. A: "Robin unwillingly is forced to go on the Third Crusade with Richard the Lionheart, which is an epic in itself.
[ترجمه ترگمان]پاسخ: \"رابین\" به اجبار مجبور به رفتن به جنگ صلیبی سوم با ریچارد the شد که در خود حماسی است
[ترجمه گوگل]'رابین بی سر و صدا مجبور است برای رفتن به جنگ های صلیبی سوم با ریچارد Lionheart، که یک حماسه در خود است
[ترجمه گوگل]'رابین بی سر و صدا مجبور است برای رفتن به جنگ های صلیبی سوم با ریچارد Lionheart، که یک حماسه در خود است
پیشنهاد کاربران
از سر بی حوصلگی
Halfheatedly
کلمات دیگر: