نامتناسب (با چیزی)
out of proportion
نامتناسب (با چیزی)
انگلیسی به انگلیسی
• not in proportion, exaggerated
جملات نمونه
1. The head is out of proportion with the body.
[ترجمه ترگمان]سر از تناسب با بدن خارج است
[ترجمه گوگل]سر از تناسب با بدن است
[ترجمه گوگل]سر از تناسب با بدن است
2. The media may be blowing it up out of proportion.
[ترجمه جواد حاجیلو] رسانه ها ممکن است قضیه را بزرگ کنند.
[ترجمه علی] رسانه ها ممکن است ان را بیش از حد بزرگ کنند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها ممکن است آن را از نسبت به نسبت دهند[ترجمه گوگل]ممکن است رسانه ها آن را از بین ببرند
3. The porch is out of proportion with the rest of the house.
[ترجمه ترگمان]ایوان با بقیه خانه خارج است
[ترجمه گوگل]حیاط نسبت به بقیه خانه متفاوت است
[ترجمه گوگل]حیاط نسبت به بقیه خانه متفاوت است
4. His head is out of proportion to the size of his body.
[ترجمه ترگمان]سر او نسبت به اندازه بدنش تناسبی ندارد
[ترجمه گوگل]سر او نسبت به اندازه بدن او متناسب نیست
[ترجمه گوگل]سر او نسبت به اندازه بدن او متناسب نیست
5. Everything just got blown out of proportion.
[ترجمه ترگمان] همه چیز به اندازه کافی خراب شد
[ترجمه گوگل]همه چیز فقط منفی بود
[ترجمه گوگل]همه چیز فقط منفی بود
6. The costs of the plan are out of proportion to the budget available.
[ترجمه ترگمان]هزینه های این برنامه متناسب با بودجه موجود است
[ترجمه گوگل]هزینه های این طرح نسبت به بودجه قابل مقایسه نیست
[ترجمه گوگل]هزینه های این طرح نسبت به بودجه قابل مقایسه نیست
7. Aren't you getting things rather out of proportion?
[ترجمه ترگمان]تو کارها رو بهتر از حد انجام نمیدی؟
[ترجمه گوگل]آیا چیزها را از دست میدهید؟
[ترجمه گوگل]آیا چیزها را از دست میدهید؟
8. To my eye, the windows seem out of proportion.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، پنجره ها نسبت به proportion
[ترجمه گوگل]به نظر من، پنجره ها به نظر نمی رسد
[ترجمه گوگل]به نظر من، پنجره ها به نظر نمی رسد
9. This case has been blown totally out of proportion because of the media attention.
[ترجمه ترگمان]این پرونده به دلیل توجه رسانه ها به طور کامل از بین رفته است
[ترجمه گوگل]به دلیل توجه رسانه ها، این پرونده کاملا منسجم شده است
[ترجمه گوگل]به دلیل توجه رسانه ها، این پرونده کاملا منسجم شده است
10. The scare has been blown out of proportion, said John Marchello, professor of animal science at the University of Arizona.
[ترجمه ترگمان]جان Marchello، استاد علوم جانوری در دانشگاه آریزونا، گفت که این ترس به نسبت زیادی از بین رفته است
[ترجمه گوگل]جان Marchello، استاد علوم حیوانی در دانشگاه آریزونا گفت: ترساندن نسبت به منفجر شده است
[ترجمه گوگل]جان Marchello، استاد علوم حیوانی در دانشگاه آریزونا گفت: ترساندن نسبت به منفجر شده است
11. Things had got a bit out of proportion.
[ترجمه ترگمان]اوضاع بر وفق مراد پیش رفته بود
[ترجمه گوگل]چیزهایی که نسبت به آنها کم است
[ترجمه گوگل]چیزهایی که نسبت به آنها کم است
12. The paranoia's got out of proportion.
[ترجمه ترگمان]پارانویا از تناسب امور خارج شده است
[ترجمه گوگل]پارانوایی از هم جداست
[ترجمه گوگل]پارانوایی از هم جداست
13. I felt out of proportion with a short bob and, although striking, it was too neat and tidy for me.
[ترجمه ترگمان]نسبت به من خیلی خوب و مرتب بود و خیلی هم تمیز و پاکیزه بود
[ترجمه گوگل]من احساس تنهایی با یک بوب کوتاه داشتم و اگر چه قابل توجه بود، برای من خیلی شسته و رفته بود
[ترجمه گوگل]من احساس تنهایی با یک بوب کوتاه داشتم و اگر چه قابل توجه بود، برای من خیلی شسته و رفته بود
14. The issue was blown far out of proportion.
[ترجمه ترگمان]این موضوع بسیار دورتر از آن بود
[ترجمه گوگل]این مسئله به مراتب بیش از حد نادیده گرفته شد
[ترجمه گوگل]این مسئله به مراتب بیش از حد نادیده گرفته شد
پیشنهاد کاربران
مبالغه کردن - گنده کردن چیزی - از کاه کوه ساختن ( to blow out of proportion )
کلمات دیگر: