کلمه جو
صفحه اصلی

assumed


معنی : مفروض
معانی دیگر : وانمودین، به خود گرفته، متظاهرانه، فرضی، احتمالی، منتظره (در مقابل غیر منتظره)، پیش بینی شده، بخودبسته، بخودگرفته، عاریتی

انگلیسی به فارسی

بی‌پایه، بی‌اساس، (نام) مستعار


مفروض، فرضی


ظاهری، دروغین، زورکی


فرض، مفروض


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: assumedly (adv.)
(1) تعریف: designed to deceive; feigned or pretended.
متضاد: genuine
مشابه: affected, fictitious

- He is known by an assumed name.
[ترجمه امین] او با نام تقلبی شناخته می شود
[ترجمه ترگمان] او با نام مستعار شناخته می شود
[ترجمه گوگل] او به نام نامی شناخته شده است

(2) تعریف: accepted without question; presumed.

• supposed; taken on (of a duty or position); adopted, taken as one's own (of an idea, name)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مفروض، فرض شده

مترادف و متضاد

Synonyms: affected, artificial, bogus, counterfeit, fake, false, feigned, fictitious, imitation, made-up, make-believe, phony, pretended, put-on, sham, simulated, spurious


Antonyms: genuine, natural, real


expected


مفروض (صفت)
assumed, supposed, granted

pretended


Synonyms: accepted, conjectured, connoted, counted on, given, granted, hypothesized, hypothetical, inferred, postulated, presumed, presupposed, supposed, suppositional, surmised, tacit, taken as known, taken for granted, understood


Antonyms: unassumed, unexpected


جملات نمونه

1. an assumed cheerfulness
خوشحالی ساختگی

2. an assumed name
اسم دروغین (جعلی)

3. hitler assumed power in 1933
هیلتر در 1933 قدرت را در دست گرفت.

4. she assumed a sitting position
به حالت نشسته درآمد.

5. the assumed reason for his absence
علت احتمالی غیبت او

6. her eyes assumed an air of innocence
چشمانش حالت معصومانه ای به خود گرفتند.

7. the hall had assumed a festival atmosphere
تالار حالت جشن و سرور به خود گرفته بود.

8. by what warranty has he assumed such powers?
به چه مجوزی چنین اختیاراتی را در دست گرفته است ؟

9. when it came to older people he assumed a deferential attitude
روش او با اشخاص مسن تر احترام آمیز بود.

10. I didn't see your car, so I assumed you'd gone out.
[ترجمه ترگمان]ماشینت رو ندیدم، پس فکر کردم رفتی بیرون
[ترجمه گوگل]من ماشین تو را نمی بینم، بنابراین تصور می کردم که شما رفته اید

11. He assumed direct control of key ministries.
[ترجمه ترگمان]او کنترل مستقیم وزارتخانه های کلیدی را به دست گرفت
[ترجمه گوگل]او کنترل مستقیم وزارتخانه های کلیدی را پذیرفت

12. In this example we have assumed a unit price of $
[ترجمه ترگمان]در این مثال ما یک قیمت واحد از $ $ را فرض کردیم
[ترجمه گوگل]در این مثال ما یک قیمت واحد از $ را گرفته ایم

13. In his dreams, the mountains assumed enormous importance.
[ترجمه ترگمان]در رویاهایش، کوه ها اهمیت زیادی به خود می گرفتند
[ترجمه گوگل]در رویاهای خود، کوه ها اهمیت فراوانی را در نظر گرفتند

14. He suspended the constitution and assumed dictatorial powers.
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی را معلق کرد و قدرت های دیکتاتوری به دست آورد
[ترجمه گوگل]او قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد و قدرت های دیکتاتوری را به عهده گرفت

15. During the investigation, two detectives assumed the identities of antiques dealers.
[ترجمه ترگمان]در طی این تحقیقات، دو کارآگاه، هویت dealers را به خود گرفته بودند
[ترجمه گوگل]در طی تحقیقات، دو کارآگاه، هویت فروشندگان عتیقه را پذیرفتند

16. The Crown prince assumed power in his father's place.
[ترجمه ترگمان]اسقف کراون قدرت خود را در جای پدرش به حساب می آورد
[ترجمه گوگل]شاهزاده پادشاه قدرت را در محل پدرش گرفت

assumed name

نام مستعار


پیشنهاد کاربران

برعهده گرفتن

گمان

be assumed to : احتمال می رود

فرض شدن

می پنداشت، تصور می کرد


کلمات دیگر: