بدون قصد و منظور حرفی را زدن، ندانسته افشا کردن، ازدهان (کسی) پریدن
let slip
بدون قصد و منظور حرفی را زدن، ندانسته افشا کردن، ازدهان (کسی) پریدن
انگلیسی به انگلیسی
• mutter, say; miss, make an error
جملات نمونه
1. She tried not to let slip what she knew.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد چیزی را که می دانست رها نکند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد که چیزی را که او نمی دانست لغزش دهد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد که چیزی را که او نمی دانست لغزش دهد
2. I bet he let slip that I'd gone to America.
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم اون به من اجازه داده بود که من به آمریکا برم
[ترجمه گوگل]من شرط می گذارم او اجازه دهد لغزش که من به آمریکا رفته بودم
[ترجمه گوگل]من شرط می گذارم او اجازه دهد لغزش که من به آمریکا رفته بودم
3. We mustn't let slip such an opportunity.
[ترجمه ترگمان]نباید به چنین فرصتی دست بزنیم
[ترجمه گوگل]ما نباید چنین فرصتی را لغو کنیم
[ترجمه گوگل]ما نباید چنین فرصتی را لغو کنیم
4. She let slip a chance to work abroad.
[ترجمه ترگمان]او شانسی برای کار در خارج از کشور پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او فرصتی برای کار در خارج از کشور را لغو کرد
[ترجمه گوگل]او فرصتی برای کار در خارج از کشور را لغو کرد
5. She let slip that she had not paid her tax.
[ترجمه ترگمان]او به خود اجازه داد که او مالیات خود را نپرداخته است
[ترجمه گوگل]او اجازه نداد که مالیاتش را پرداخت نکند
[ترجمه گوگل]او اجازه نداد که مالیاتش را پرداخت نکند
6. She let slip a few nuggets of information about herself.
[ترجمه ترگمان]چند تا اطلاعات راجع به خودش به دست آورد
[ترجمه گوگل]او اجازه داد چند قطعه اطلاعاتی در مورد خودش داشته باشد
[ترجمه گوگل]او اجازه داد چند قطعه اطلاعاتی در مورد خودش داشته باشد
7. Liz let slip that she'd seen him quite recently.
[ترجمه ترگمان]لیز به این فکر افتاد که او را اخیرا کاملا دیده باشد
[ترجمه گوگل]لیز اجازه نداد که او کاملا اخیرا دیده بود
[ترجمه گوگل]لیز اجازه نداد که او کاملا اخیرا دیده بود
8. From there on, they never let slip their icy grip on the game.
[ترجمه ترگمان]از آنجا به بعد، آن ها هرگز دست سرد خود را در این بازی رها نمی کردند
[ترجمه گوگل]از آنجا، آنها هرگز اجازه نمی دهند که چرت زدن خود را بر روی بازی انجام دهند
[ترجمه گوگل]از آنجا، آنها هرگز اجازه نمی دهند که چرت زدن خود را بر روی بازی انجام دهند
9. There is a name to conjure with and let slip easily of the tongue.
[ترجمه ترگمان]یک اسم برای آن وجود دارد که بتوان آن را به آسانی از زبان راند
[ترجمه گوگل]یک نام برای فریاد زدن وجود دارد و به راحتی زبان را لغزش می دهد
[ترجمه گوگل]یک نام برای فریاد زدن وجود دارد و به راحتی زبان را لغزش می دهد
10. But he talked so damn much, let slip a lot of details that added up to a fairly complete picture.
[ترجمه ترگمان]اما او خیلی زیاد حرف می زد، اجازه می داد جزئیات زیادی را که به یک تصویر کاملا کامل اضافه شده بود از دست بدهد
[ترجمه گوگل]اما او چنین بسیار لعنتی صحبت کرد، اجازه دهید جزئیات زیادی اضافه شود که به یک تصویر نسبتا کامل اضافه شده است
[ترجمه گوگل]اما او چنین بسیار لعنتی صحبت کرد، اجازه دهید جزئیات زیادی اضافه شود که به یک تصویر نسبتا کامل اضافه شده است
11. He had let slip he was married.
[ترجمه ترگمان]او اجازه داده بود که او ازدواج کند
[ترجمه گوگل]او اجازه نداد که ازدواج کند
[ترجمه گوگل]او اجازه نداد که ازدواج کند
12. I happened to let slip how much James gave me for it.
[ترجمه ترگمان] اتفاقی بود که گذاشتم \"جیمز\" چقدر بهم داده
[ترجمه گوگل]من اتفاقی افتاده بودم که چقدر جیمز به من داد
[ترجمه گوگل]من اتفاقی افتاده بودم که چقدر جیمز به من داد
13. He inadvertently let slip the name of their new product.
[ترجمه ترگمان]او سهوا نام محصول جدید خود را رها کرد
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی نام نام محصول محصول خود را لغو می کند
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی نام نام محصول محصول خود را لغو می کند
14. Not a word had Dooley let slip, not even a hint.
[ترجمه ترگمان]حتی یک کلمه هم از دهانش بیرون نیامد، حتی یک اشاره هم نکرد
[ترجمه گوگل]یک کلمه دلیلی را نداشت، حتی لغزش هم نداشت
[ترجمه گوگل]یک کلمه دلیلی را نداشت، حتی لغزش هم نداشت
15. It was true that Miss Devenish let slip a good deal of fragmentary information about Tolby.
[ترجمه ترگمان]درست بود که دوشیزه Devenish درباره Tolby اطلاعات زیادی به هم زده بود
[ترجمه گوگل]این درست بود که خانم Devenish اطلاعات زیادی در مورد Tolby ارائه داد
[ترجمه گوگل]این درست بود که خانم Devenish اطلاعات زیادی در مورد Tolby ارائه داد
پیشنهاد کاربران
از دست در رفتن
از دست دادن ، رها کردن
کلمات دیگر: