کلمه جو
صفحه اصلی

live down


(خاطره ی شکست یا شرم یا فاجعه و غیره را) منکوب کردن و به زندگی ادامه دادن، باخاطرات زنده ماندن

انگلیسی به فارسی

زندگی کردن، با خاطرات زنده ماندن


با وجود خاطرات تلخ به زندگی ادامه دادن، باخاطرات زنده ماندن


مترادف و متضاد

Get used to something shameful


جملات نمونه

1. It will be difficult to live down this humiliation.
[ترجمه ترگمان]زندگی کردن با این تحقیر سخت خواهد بود
[ترجمه گوگل]این تحقیر کردن زندگی دشوار است

2. Labour was also unable to live down its reputation as the party of high taxes.
[ترجمه ترگمان]همچنین حزب کارگر نتوانست به عنوان حزب مالیات های بالا زندگی کند
[ترجمه گوگل]کار نیز نتوانست شهرت خود را به عنوان حزب مالیات بالا زندگی کند

3. They've gone to live down south.
[ترجمه ترگمان]اونا رفتن تا جنوب زندگی کنن
[ترجمه گوگل]آنها رفته اند تا به جنوب زندگی کنند

4. It's impossible for him to live down the insult given by his political opponent.
[ترجمه ترگمان]برای او غیر ممکن است که در مقابل توهینی که به رقیب سیاسی او روا داشته باشد زندگی کند
[ترجمه گوگل]برای او غیر ممکن است که توهین هایی که توسط مخالف سیاسی وی انجام شده است زندگی کند

5. They live down to the teacher's expectations of them.
[ترجمه ترگمان]آن ها به انتظارات معلم از آن ها زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها به انتظارات معلم از آنها زندگی می کنند

6. My parents live down in Florida, but they come up to Chicago every summer.
[ترجمه ترگمان]والدینم در فلوریدا زندگی می کنند، اما هر تابستان به شیکاگو می آیند
[ترجمه گوگل]والدین من در فلوریدا زندگی می کنند، اما هر تابستان به شیکاگو می آیند

7. She found it hard to live down her reputation as a second-rate actress.
[ترجمه ترگمان]او به سختی توانست شهرت خود را به عنوان یک بازیگر زن دوم حفظ کند
[ترجمه گوگل]او دشوار بود که شهرتش را به عنوان بازیگر دوم درجه ای زندگی کند

8. One can survive everything nowadays, except death, and live down anything, except a good reputation. Oscar Wilde
[ترجمه ترگمان]این روزها انسان می تواند همه چیز را زنده نگه دارد، مگر مرگ و زندگی کردن، جز شهرت خوب \" اسکار وایلد \"
[ترجمه گوگل]امروزه می توان همه چیز را صرف زنده ماندن کرد، جز مرگ، و به جز شهرتی خوب زندگی می کند اسکار وایلد

9. After his release from prison, John vowed to live down his crimes.
[ترجمه ترگمان]جان پس از آزادی از زندان قول داد که با جرائم خود زندگی کند
[ترجمه گوگل]جان پس از آزادی از زندان، قول داد که جنایاتش را بکشد

10. He hopes to live down the scandal caused by the divorce proceedings.
[ترجمه ترگمان]او امیدوار است که از رسوایی ناشی از روند طلاق بکاهد
[ترجمه گوگل]او امیدوار است که به رسوایی ناشی از طلاق ادامه دهد

11. I'm afraid I'll never live down that tactless remark I made.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه تا به حال از این حرفی که زدم، زندگی نخواهم کرد
[ترجمه گوگل]من می ترسم که من هرگز آن سخنان بی تفاوتی که من انجام دادم زندگی خواهم کرد

12. After his release from prison, he vowed to live down his crimes.
[ترجمه ترگمان]پس از آزادی از زندان، او قول داد که در جرائم خود زندگی کند
[ترجمه گوگل]پس از آزادی از زندان، وی قول داد که جنایاتش را بکشد

13. And they've evolved perfectly to live down here in the dark.
[ترجمه ترگمان]و در تاریکی به خوبی تکامل پیدا کردند
[ترجمه گوگل]و آنها کاملا به زندگی در اینجا در تاریکی تکامل یافته است

14. They live down town.
[ترجمه ترگمان] اونا توی شهر زندگی میکنن
[ترجمه گوگل]آنها در شهر زندگی می کنند

پیشنهاد کاربران

به مرور زمان فراموش کردن هم دارد یا نه

Never live sth down :هیچ وقت از خاطر کسی نمیره کسی هیچ وقت فراموش نمیکنه
I'll never live down the fact that I split champagne down my boss's trousers

دوباره ( در زندگی ) سر بلند کردن.


Live it / this down


To make people forget something embarrassing you did
To get over an embarrassing event


این عبارت وقتی استفاده میشه که
سعی میکنی کار خجالت آوری یا اشتباه بزرگی راکه انجام دادی را فراموش کنی.

یا وقتی سعی میکنی بقیه اشتباه بزرگ یا کاری که کردی رو یا افتضاحی رو که به بار آوردی رو فراموش کن.



Well, If it doesn't work, I'll never let Spock live it down.
Star Trek TOS
اگه این راه جواب نده، هیچ وقت اجازه نمیدم - محالِ بزارم اسپاک این اشتباهشو فراموش کنه!


I'll never live this down. This Vulcan is telling me how to operate.
محال این اتفاق شرم آور را فراموش کنم. . .
محال هیچ وقت با این حقیقت کنار بیام که این "والکِن" یه روزی بهم میگفت جوری عمل کنم.

Star Trek TOS


فراموش کردن

فراموش کردن ( یک اتفاق خجالت آور )

# He hopes to live down the scandal
# It will be difficult to live down this humiliation
# I wish I'd never opened my mouth in the meeting, I'm never going to live it down

چیزی را گذاشتن و ادامه زندگی دادن


کلمات دیگر: