کلمه جو
صفحه اصلی

set forth


معنی : عازم شدن
معانی دیگر : 1- چاپ کردن، منتشر کردن 2- گفتن، بیان کردن

انگلیسی به فارسی

عازم شدن


تنظیم شده است، عازم شدن


انگلیسی به انگلیسی

• advertise; go off on a journey, leave; express verbally or in writing, state

مترادف و متضاد

عازم شدن (فعل)
leave, pull out, repair, depart, be off, set off, set forth, shove off, set forward, start out

Begin a journey or expedition


جملات نمونه

1. Dr. Mesibov set forth the basis of his approach to teaching students.
[ترجمه ترگمان]دکتر Mesibov اساس روش خود را برای تدریس به دانش آموزان ارائه کرد
[ترجمه گوگل]دکتر مشیبوف مبنای رویکرد خود را برای تدریس دانش آموزان ارائه می دهد

2. They set forth on their travels in early June.
[ترجمه ترگمان]در اوایل ماه ژوئن به راه افتادند
[ترجمه گوگل]آنها در اوایل ماه ژوئن در سفرهای خود قرار گرفتند

3. The Prime Minister set forth the aims of his government in a television broadcast.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر اهداف دولت خود را در یک برنامه تلویزیونی اعلام کرد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر اهداف دولت خود را در یک پخش تلویزیونی اعلام کرد

4. We set forth immediately after breakfast.
[ترجمه ترگمان]بعد از صبحانه بلافاصله راه افتادیم
[ترجمه گوگل]ما بلافاصله پس از صبحانه تنظیم می کنیم

5. He set forth with his car.
[ترجمه ترگمان]با اتومبیلش به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او با ماشین خود کنار گذاشت

6. Many unearthed cultural relics are set forth in the exhibition hall.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آثار فرهنگی کشف شده در تالار نمایشگاه عرضه شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از آثار فرهنگی کشف شده در سالن نمایشگاه قرار دارند

7. The argument set forth in his article was riddled violently.
[ترجمه ترگمان]بحث و جدل در مقاله او به شدت پر شده بود
[ترجمه گوگل]استدلال مطرح شده در مقاله او خشونت آمیز بود

8. He was confered a medal to set forth his military exploits.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک مدال طلا به او مدال داده بود تا از exploits استفاده کند
[ترجمه گوگل]او یک مدال برای اعطای سوء استفاده های نظامی خود به او داده شد

9. He set forth his political view on the radio.
[ترجمه ترگمان]او دیدگاه سیاسی خود را در مورد رادیو اعلام کرد
[ترجمه گوگل]او دیدگاه سیاسی خود را در مورد رادیو مطرح کرد

10. He set forth an idealistic view of society.
[ترجمه ترگمان]او دیدگاه idealistic از جامعه را به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]او دیدگاه ایده آل گرایانه جامعه را مطرح کرد

11. They were about to set forth on a voyage into the unknown.
[ترجمه ترگمان]آن ها در شرف وقوع یک سفر دریایی ناشناخته بودند
[ترجمه گوگل]آنها در حال سفر به ناشناخته بودند

12. The President set forth his views in a television broadcast.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور دیدگاه های خود را در یک برنامه تلویزیونی پخش کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور نظرات خود را در یک پخش تلویزیونی بیان کرد

13. The norms of domestic life it set forth drew a clear ideological boundary between rational members of society and the feckless.
[ترجمه ترگمان]قواعد زندگی خانوادگی یک مرز ایدئولوژیک روشن بین اعضای منطقی جامعه و ضعیف را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]هنجارهای زندگی درونی آن، مرزهای ایدئولوژیک روشن بین اعضای عقلایی جامعه و بی عدالتی را به وجود آوردند

14. No formal, authoritative documents set forth these rules, and they find no embodiment in statute law.
[ترجمه ترگمان]هیچ اسناد رسمی و معتبری از این قوانین به وجود نیامده اند و آن ها هیچ نقشی در قانون اساسنامه ندارند
[ترجمه گوگل]اسناد رسمی و معتبر این قوانین را بیان نمیکند و در قانون اساسی هیچگونه تجدیدی در دست نیست

15. Should not worship set forth the gospel and proclaim the faith of the Church?
[ترجمه ترگمان]آیا نباید کتاب بشارت مسیح را رها کرد و ایمان کلیسا را اعلان کرد؟
[ترجمه گوگل]نباید عبادت انجیل را مطرح کرد و ایمان کلیسا را ​​اعلام کرد؟

پیشنهاد کاربران

تعریف کردن - شرح دادن - پیشنهاد دادن - توصیه کردن - اعلام کردن - ارائه دادن

بوضوح بیان کردن

تصمیم گرفتن

تبیین کردن، تشریح کردن، بازنمودن

سفر خود را آغاز کردن
توضیح دادن. شرح دادن

مندرج در

توصیف کردن - بیان کردن - اعلام کردن

عازم شدن
بیان داشتن

مقرر نمودن

عزم را جزم کردن


کلمات دیگر: