کلمه جو
صفحه اصلی

portable


معنی : قابل انتقال، سفری، دستی، قابل حمل، قابل حمل و نقل، ترابرپذیر
معانی دیگر : بردنی، آوردنی، سبک، ترابردی، آسان برد، (مهجور) تحمل پذیر

انگلیسی به فارسی

قابل حمل، قابل انتقال، دستی، قابل حمل و نقل، سفری، ترابرپذیر


قابل حمل ونقل، سفری، سبک، ترابرپذیر، دستی


قابل حمل، قابل انتقال، سبک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: capable of being carried or transported.
مترادف: mobile, movable, transportable
مشابه: compact, pocket, pocket-sized

(2) تعریف: easy to carry or move with the hands.
مترادف: pocket, pocket-size, vest-pocket
مشابه: carry-on, collapsible, compact, condensed, hand, handy, lightweight

(3) تعریف: of computer software, capable of working on a variety of computers.
اسم ( noun )
مشتقات: portably (adv.), portability (n.)
• : تعریف: something such as a typewriter or computer that is easy to carry compared to others of its kind.
مشابه: carry-on, mini

• mobile, moveable, can be transported from one place to another
a portable machine or device is designed to be easily carried.

دیکشنری تخصصی

[سینما] حمل پذیر / قابل حمل
[عمران و معماری] قابل حمل
[کامپیوتر] قابل حمل - 1. کامپیوتری کوچک، سبک و قابل جا به جایی . این کامپیوتر قابل حمل ،از کامپیوتر روزانویی بزرگتر است،اما به آسانی حمل می شود . 2. برنامه ای که مستقل از ماشین است؛ یعنی می توان آن را در بیش از یک کامپیوتر اجرا کرد .
[برق و الکترونیک] قابل حمل
[مهندسی گاز] قابل حمل ونقل

مترادف و متضاد

قابل انتقال (صفت)
alienable, transferable, portable, transmissible, inheritable

سفری (صفت)
portable, belonging to a journey

دستی (صفت)
handy, portable, manual, handmade, handworked

قابل حمل (صفت)
portable

قابل حمل و نقل (صفت)
portable, transportable

ترابرپذیر (صفت)
portable, transportable

easily transported


Synonyms: carriageable, cartable, compact, convenient, conveyable, easily carried, handy, haulable, light, lightweight, manageable, movable, portative, transportable, wieldy


Antonyms: clumsy, cumbersome


جملات نمونه

1. a portable radio
یک رادیوی قابل حمل

2. I bought my son a portable typewriter.
[ترجمه حسین] من برای پسرم یک ماشین تحریر قابل حمل خریدم
[ترجمه Tahoora] من برای پسرم یک دستگاه تایپ قابل حمل خریدم
[ترجمه ترگمان]من پسرم یه ماشین تحریر قابل حمل خریدم
[ترجمه گوگل]پسر من یک ماشین تحریر قابل حمل را خریدم

3. This portable device enables deaf people to telephone the hospital by typing a message instead of speaking.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه قابل حمل، افراد ناشنوا را قادر می سازد که با تایپ کردن یک پیغام به جای صحبت کردن، به بیمارستان تلفن کنند
[ترجمه گوگل]این دستگاه قابل حمل، افراد ناشنوا را قادر می سازد تا به جای صحبت کردن، یک پیام را به بیمارستان بفرستند

4. There was a little portable television switched on behind the bar.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون قابل حمل کوچکی پشت بار روشن شد
[ترجمه گوگل]یک تلویزیون کوچک قابل حمل روی پشت نوار وجود داشت

5. The kids are upstairs watching the portable .
[ترجمه ترگمان]بچه ها طبقه بالا هستن و به قابل حمل نگاه می کنن
[ترجمه گوگل]بچه ها از طبقه بالا دیدن قابل حمل هستند

6. He conceived of the first truly portable computer in 196
[ترجمه ترگمان]او اولین کامپیوتر قابل حمل را در سال ۱۹۶ میلادی اختراع کرد
[ترجمه گوگل]او نخستین کامپیوتر قابل حمل را در سال 196 تصور کرد

7. This portable seat folds flat for easy storage.
[ترجمه ترگمان]این روکش صندلی قابل حمل برای نگهداری آسان صاف می شود
[ترجمه گوگل]این صندلی قابل حمل برای نگهداری آسان، صاف است

8. There is a pretty portable pair of steps in one corner of the room.
[ترجمه ترگمان]در گوشه ای از اتاق یک جفت پای قشنگ وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک قدم بسیار قابل حمل در یک گوشه اتاق وجود دارد

9. He bellowed information into the mouthpiece of his portable telephone.
[ترجمه ترگمان]او اطلاعات را در گوشی تلفن همراهش فریاد زد
[ترجمه گوگل]او اطلاعات را به انتهای تلفن تلفن همراهش داد

10. Portable computers are good for accessing information while travelling.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترهای قابل حمل برای دسترسی به اطلاعات در حین سفر خوب هستند
[ترجمه گوگل]رایانه های قابل حمل برای دسترسی به اطلاعات در حین سفر خوب هستند

11. She traded her roller-skates for Billy's portable radio.
[ترجمه ترگمان]اون اسکیت her رو برای رادیوی قابل حمل \"بیلی\" معاوضه کرد
[ترجمه گوگل]او اسکیت غلتکی خود را برای رادیو قابل حمل بیلی به فروش می رساند

12. The document had been typed on a small portable.
[ترجمه ترگمان]سند روی یک دستگاه قابل حمل کوچک تایپ شده بود
[ترجمه گوگل]سند در یک قابل حمل کوچک تایپ شده است

13. The new portable computers are going like hot cakes.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترهای جدید به شکل کیک داغ می روند
[ترجمه گوگل]رایانه های قابل حمل جدید مانند کیک های داغ می مانند

14. I have a portable typewriter.
[ترجمه ترگمان]من یک ماشین تحریر قابل حمل دارم
[ترجمه گوگل]من یک ماشین تحریر قابل حمل دارم

a portable radio

رادیوی قابل‌حمل


پیشنهاد کاربران

همراه ، جابجاشو ، جابجاشدنی ، جابجاپذیر ، جابجاکردنی

قابل حمل

Easy to carry


سیار

صفت بعضی برنامه های سازگاربا ویندوز که
دارای یکسری خاصیت های متفاوت وکاربردی
با نرم افزارهای دیگر میباشد.
مثلا نسخه Portable
نرم افزار WinRar
یا نسخه پرتابل
( Ultra Image ( iso
RUFUS3. 1 PORTABLE VERSION
FOR Bootable Memory Flash Drive
که فقط ازلحاظ مراحل نصب
با نسخه نصبی خود تفاوت دارند
اینگونه برنامه ها نیاز به نصب در سیستم عامل ندارن
فقط فایل اجرایی آن
Setup exe
بعدازد انلود درصورت نیاز اجرا می گردد وامور مربوط بخودرا بنابه ساختار انجام داده وبعداز اتمام کار ملزوم به نگهداری بایکی از فرمتهای آرشیو است

Easy to move

منقول
مثال: Portable wealth دارایی منقول

قابل حمل ، قابل جابه جا بودن
مثال :
وسایل قابل حمل =Portable devices
مثال:
every day you carry different types of portable devices like mobile around
معنی: شماهر روز انواع مختلفی از وسایل قابل حمل مانند موبایل را به اینور اونور حمل میکنید.

قابل حمل
مثال:
Cell phone , MP3 player and digital camera are three portable devices


منقول


کلمات دیگر: