کلمه جو
صفحه اصلی

monitor


معنی : اگاهی دهنده، مبصر، انگیزنده، گوشیار، دیده بانی کردن
معانی دیگر : ناصح، پندآموز، هشدار دهنده، هشدارگر، توصیه کننده، مشاور، رایزن، (کلاس درس) مبصر، ارشد کلاس، آژیر، آژیرگر، دستگاه کنترل، واپادگر، مانیتور، خبرنیوشی کردن، (ماشین آلات یا هواپیما یا موشک و غیره) دستگاه کنترل و تنظیم، (کار ماشین آلات یا هواپیما یا موشک و غیره را) کنترل و تنظیم کردن، واپادکردن، (با این دستگاه) تابش سنجی کردن، (رادیو و تلویزیون و غیره - بلندگو یا گیرنده ی اتاق کنترل که با آن خوبی و صافی صدا یا تصویر را وارسی می کنند) دستگاه بازشنود، دستگاه بازبینی، (با این دستگاه) بازشنود کردن، بازبین کردن، (جانورشناسی) بزمجه ی آژیرگر (تیره ی varanidae که درشت و ماهی خوار هستند و می گویند حضور سوسمار را آگاهی می دهند)، کشتی جنگلی زرهی (با عرشه ی صاف و کم ارتفاع و توپ های سنگین در برج های متحرک)، (به ویژه در آتش نشانی) آب افشان (که آب را با فشار به طرف دلخواه می افشاند)، آب فشان، سر لوله ی فشاری، (کسی که برای گردآوری آگهگان سیاسی یا نظامی و غیره به رادیوها و مکالمات تلفنی کشور خارجی مرتبا گوش می دهد) خبرنیوش، مستمع خفیه، (دستگاه سنجش میزان آلودگی رادیو اکتیو) دستگاه تابش سنج، تابش نما، در رادیو به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن

انگلیسی به فارسی

صفحه نمایش (کامپیوتر)، دستگاه کنترل، نماگر، مانیتور، (کلاس درس) مبصر


(در رادیو) به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن، دیده بانی کردن


مانیتور، مبصر، انگیزنده، اگاهی دهنده، گوشیار، دیده بانی کردن، به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن


انگلیسی به انگلیسی

• supervisor, device for regulating (esp. the transmission quality of radio and television broadcasts); screen, device that produces the visual display (computers); one who oversees; inspector; that which warns or cautions
supervise, observe; follow up on, check up on; regulate the quality of radio or television broadcasts; keep track of, regulate
if you monitor something, you regularly check its development or progress.
a monitor is a machine used to check or record things.
you can also refer to a person who checks that something is done correctly, or that it is fair, as a monitor.

دیکشنری تخصصی

[سینما] بازبین - بازنگر - دستگاه تلویزیون - دستگاه تلویزیونی در استودیو و اتاق فرمان - دستگاهی برای کنترل دریافت امواج رادیویی یا تلویزیونی - مانیتور - مونیتور - وسیله ای برای نمایش تصویر
[کامپیوتر] مانیتور، صفحه نمایش، ظاهر 1. برنامه ی کامپیوتری که فعالیت سایر برنامه ها را نظارت می کند . 2. دستگاهی شبیه به مجموعه تلویزیون که علائم ویدیویی را از کامپیوتر گرفته و اطلاعات را بر روی صفحه ی خود نشان می دهد . هر پیشرفتی در ویدیوی کامپیوتری نیاز به نوع جدیدی مانیتور دارد . مثلاً super VGA نیاز به مانیتوری دارد که بتواند از نرخهای اسکن بیشتری نسبت یه کارتهای معمولی VGA استفادهکند به همین دلیل، نوع کاملاً متفاوتی از مانیتور را لازم دارد که عمدتاض توسط کامپیئترهای pc به کار می رفت. برخی از انواع مانیتورهایی که با کامپیوترها به کار میرفتند عبارتند از : مانیتورهای شبیه تلویزیون composite video، مانیتورهای تک رنگ ( موتوکروم ) TTL که تصویر را بسیار واضح ارائه داده و سیگنالهای ولتاژی مدارهای مجتمع TTL را قبول می کنند . مانیتورهای رنگی RGB که سیگنالهای دیجیتالی را برای قرمز، سبز و آبی، بر روی سیمهای جداگانه ای می پذیرند . مانیتورهای رنگی آنالوککه با ترکیب رنگهای قرمز، سبز، آبی در آنها تعداد بیشتری از رنگهای به وجود می اید . مانیتورهای multisync که وقتی در حالتهای ویدیویی گوناگونی قرار دارند . می توانند با نرخهای متفاوتی صفحه را اسکن کنند . نگاه کنید به dot pitch , supper VGA , VGA, eyeglasses for computer users , modes ( BM pc , video. - صفحه نمایش، دیده بانی کردن، مبصر نمایشگر، مونیتور، صفحه نمایش تصویر یک برنامه کنترلی .
[برق و الکترونیک] نمایشگر، ناظر 1. ابزاری که به طور پیوسته یا با فاصله های زمانی شرایطی را اندازه گیری می کند که باید در حدود از پیش تعریف دشه ای نگه داشته شود . مانند تصویرهای بر داشته شده با دوربین تلویزیونی ف صدای برداشته شده با میکروفون در استودیو رادیو یا تلویزیون، کمیت متغیری در سیستم کنترل فرایند خودکار، ارسال یک کانال یا باند مخابراتی یا موقعیت هوا پیما در حال پرواز . 2. آنکه نمایشگر را می بیند . - ناظر، دستگاه نمایش و نظارت، صفحه نمایش رایانه
[زمین شناسی] نظارت، نمایشگر ،صفحه crt که اغلب با میکرو کامپیوتر همراه است.
[ریاضیات] پیگیر، بازرس، نمایشگر، دستگاه بازبینی، دستگاه کنترل، مواظبت کردن، کنترل کردن
[پلیمر] صفحه نمایشگر

مترادف و متضاد

اگاهی دهنده (اسم)
informant, monitor

مبصر (اسم)
monitor

انگیزنده (اسم)
monitor

گوشیار (اسم)
monitor

دیده بانی کردن (فعل)
scout, espy, monitor

person who watches, oversees


Synonyms: adviser, auditor, counselor, director, eaves-dropper, guide, informant, invigilator, listener, overseer, supervisor, watchdog


listen, watch carefully


Synonyms: advise, audit, check, control, counsel, follow, keep an eye on, keep track of, observe, oversee, record, scan, supervise, survey, track


Antonyms: forget, ignore, neglect


جملات نمونه

1. monitor room
اتاق کنترل

2. the monitor calls the roll every morning
مبصر هر بامداد حاضر غایب می کند.

3. we monitor the enemy's radio broadcasts for military information
ما برای کسب اطلاعات نظامی برنامه های رادیویی دشمن را خبرنیوشی می کنیم.

4. we monitor the upper air to collect evidence of atomic explosions
ماجو فوقانی را برای گردآوری مدرک انفجار اتمی بررسی (تابش سنجی) می کنیم.

5. a heart monitor
مانیتور (دستگاه کنترل) قلب

6. an electronic monitor
مانیتور الکترونیکی

7. an automatic missile monitor
دستگاه خودکار کنترل موشک

8. The new monitor apparatus is automatically controlled.
[ترجمه ترگمان]دستگاه نمایشگر جدید به طور خودکار کنترل می شود
[ترجمه گوگل]دستگاه مانیتور جدید به طور خودکار کنترل می شود

9. Instruments constantly monitor temperature and humidity.
[ترجمه ترگمان]ابزار به طور مداوم دما و رطوبت را کنترل می کنند
[ترجمه گوگل]ابزارها به طور مداوم دما و رطوبت را کنترل می کنند

10. The police use electronic tags to monitor the whereabouts of young offenders on probation.
[ترجمه ترگمان]پلیس از برچسب های الکترونیکی برای نظارت بر محل نگهداری مجرمان جوان در دوره مشروط استفاده می کند
[ترجمه گوگل]پلیس از برچسب های الکترونیکی برای نظارت بر جایی از مجرمان جوان در پرونده استفاده می کند

11. You must monitor the old man's illness.
[ترجمه ترگمان]شما باید بیماری پیرمرد را زیر نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]شما باید بیماری پیرمرد را کنترل کنید

12. Doctors watched the old man's heartbeat on a monitor.
[ترجمه ترگمان]پزشکان به ضربان قلب پیرمرد روی مانیتور خیره شدند
[ترجمه گوگل]پزشکان تماشای ضربان قلب پیرمرد را روی یک مانیتور تماشا کردند

13. The classmates wanted to make her the monitor,but she demurred.
[ترجمه ترگمان]The می خواستند او را تحت نظارت قرار دهند، اما او درنگ کرد
[ترجمه گوگل]همکلاسی ها می خواستند مانیتور خود را بسازند، اما وی فریب خورده است

14. The monitor was assigned to take notes for the meeting.
[ترجمه ترگمان]نظارت بر این نظارت بر عهده گرفتن یادداشت برای جلسه بود
[ترجمه گوگل]مانیتور به یادداشت ها برای جلسه اختصاص داده شد

15. Your doctor will monitor your blood pressure.
[ترجمه ترگمان] دکتر شما فشار خونت رو تحت نظر می گیره
[ترجمه گوگل]پزشک شما فشار خون خود را کنترل می کند

16. Officials had not been allowed to monitor the voting.
[ترجمه ترگمان]مقامات اجازه نظارت بر رای گیری را نداشتند
[ترجمه گوگل]مقامات مجاز به نظارت بر رای گیری نبودند

17. The monitor is a person who seldom asks a boon of others.
[ترجمه ترگمان]این مانیتور شخصی است که به ندرت نعمتی برای دیگران می پرسد
[ترجمه گوگل]مانیتور یک فرد است که به ندرت به دیگران احترام می گذارد

18. Independent observers will monitor the elections.
[ترجمه ترگمان]ناظران مستقل بر انتخابات نظارت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]ناظرین مستقل انتخابات را نظارت خواهند کرد

19. We monitor the enemy's radio broadcasts for the information.
[ترجمه ترگمان]ما برنامه های رادیویی دشمن را برای این اطلاعات کنترل می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از پخش رادیوی دشمن برای اطلاعات نظارت می کنیم

20. An independent body has been set up to monitor government spending.
[ترجمه ترگمان]یک نهاد مستقل برای نظارت بر هزینه های دولت راه اندازی شده است
[ترجمه گوگل]یک صندوق مستقل برای نظارت بر هزینه های دولت تنظیم شده است

More experienced soldiers can be used as monitors and instructors for the new soldiers.

سربازان با تجربه‌تر می‌توانند به عنوان سرمشق و مربی سربازان جدید مورد استفاده قرار گیرند.


The monitor calls the roll every morning.

مبصر هر بامداد حاضر غایب می‌کند.


a heart monitor

مانیتور (دستگاه کنترل) قلب


an electronic monitor

مانیتور الکترونیکی


We monitor the enemy's radio broadcasts for military information.

ما برای کسب اطلاعات نظامی برنامه‌های رادیویی دشمن را خبرنیوشی می‌کنیم.


an automatic missile monitor

دستگاه خودکار کنترل موشک


Radar stations are monitoring all our heavy bombers.

ایستگاه‌های رادار همه‌ی بمب‌افکن‌های سنگین ما را کنترل می‌کنند.


We monitor the upper air to collect evidence of atomic explosions.

ما جو فوقانی را برای گردآوری مدرک انفجار اتمی بررسی (تابش‌سنجی) می‌کنیم.


monitor room

اتاق کنترل


The sound quality must be carefully monitored.

چگونگی صدا باید با دقت واپاد شود (بررسی شود).


پیشنهاد کاربران

نظارت ، پایش

نمایش دادن - گردآوری اطلاعات و به صورت لیست در آوردن آنها

نمایش

صفحه نمایش کامپیوتر

نظارت داشتن بر

دنبال کردن ( مثلاً تغییرات چیزی را )

monitor ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: پایشگر
تعریف: [رایانه و فنّاوری اطلاعات] دستگاهی برای پاییدن و مشاهدۀ فعالیت ها در سامانۀ پردازشی به منظور تحلیل های بعدی|||[مهندسی مخابرات] شخص یا سامانۀ ناظر بر محیط یا صحنه یا دستگاه

کنترل کردن، مدیریت کردن

نمایشگر

دیده بان

پایشگر

رصد کردن

regularly check sth or watch sb in order to find out what is happenning

ناظر

be monitored by= زیر نظر چیزی یا کسی بودن
. . . the markets were monitored by agents who = این بازارها زیر نظر کارگزارانی بود که. . .

تحت نظر داشتن

monitor
دو کاربرد دارد: ۱ - نمایشگر ۲ - پایشگر
پیشنهاد می شود که برای نام ابزار و کارکَردی که دارد از این ساختار بهره گرفته شود :
بُن کُنون - میانوند اِش - پسوند گَر: نمای - اِش - گَر
میتوان از همه ی کارواژه پارسی چنین بهره ای بُرد :
آزمایشگر، آمیزشگر، آویزشگر، آسایشگر، آرامشگر، آزارشگر،
آشوبشگر، آشورشگر، آکَنشگر، آلایشگر، آمایشگر، آمارشگر،
آموزشگر، آویزشگر، آشامشگر، آغازشگر، آگاهشگر، آیِشگر،
آرایِشگر، آزَنشگر ( آجینشگر ) ، آفرینشگر ( آفرشگر ) . . .

پایش

پایش کردن، رصد کردن، نظارت کردن، تحت نظر گرفتن

بررسی

کنترل کردن - صفحه نمایش ( کامپیوتر )

نظارت کردن بر


کلمات دیگر: