کلمه جو
صفحه اصلی

reflection


معنی : تامل، اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب، انعکس
معانی دیگر : هر چیز منعکس شده: تصویر، فرتور، عکس، غور، فکر، آبروریزی، خرده گیری، اندیشه ی منفی، نشان، نشانگر، باز رخش، پستافت، (صدا) پژواک، بازتابش، بازرخشش

انگلیسی به فارسی

( reflexion ) انعکاس، باز تاب، اندیشه، تفکر، پژواک


بازتاب، انعکس، تامل


انعکاس، تامل، تفکر، اندیشه، پژواک، باز تاب، انعکس، باز گشت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: reflectional (adj.), reflectionless (adj.)
(1) تعریف: the act of reflecting or state of being reflected.
مشابه: image

(2) تعریف: the throwing back of heat, light, or an image off an object or surface.
مترادف: image

(3) تعریف: the process of intent thought or meditation, or a particular thought arising from this process.
مترادف: contemplation, musing, rumination
مشابه: thought

(4) تعریف: the image produced by the reflecting of light off a surface.

• act of casting back a mirror image; act of sending back energy from a surface; state of being reflected; image that is reflected; idea, concept; thought, notion; act of placing blame, accusation
if something is a reflection of a person's attitude or a situation, it indicates that the attitude or situation exists.
a reflection on something is also a situation or event which has the effect of making people aware of a particular aspect of someone or something.
a reflection is an image that you can see in a mirror or in water.
reflection is the process by which light and heat are sent back from a surface and do not pass through it; a technical use.
reflection is thought. you can refer to your thoughts about something as your reflections.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] بازتاب، باز رخش، پستافت، انعکاس، (صدا) پژواک، بازتابش، بازرخشش ،هر چیز منعکس شده : تصویر، فرتور، عکس ،نشان، نشانگر
[سینما] بازتاب - فاکتور انعکاس
[عمران و معماری] انعکاس - انکسار - بازتاب
[برق و الکترونیک] بازتابش برگشت یا تغییر جهت امواج نور، صدا، رادار یا رادیو دربرخورد به سطح ف یا عبور از محیطی به محیط دیگحر، اگر سطح بازتابشی در همان صفحه باش، این اثر بازتابش مستقیم، منظم و اینه ای نامیده می شود . اگر سطح به قدری ناصفا باشدکه پرتوهای بازتابیده در تمام جهتها بر طبق قانون کسینوس پراکنده شوند، این اثر بازتابشی پخشی نامیده می شود . در خطوط انتقال دارای تطبیق نادرست انرژِ ی الکترومغناطیس بازتابیده می شود . و سبب ایجاد امواج ایستاده می شود . - انعکاس، بازتاب
[ریاضیات] بازتابی
[پلیمر] بازتاب، انعکاس
[آب و خاک] انعکاس بازتاب

مترادف و متضاد

mirror image


تامل (اسم)
indecision, deliberation, advisement, reflection, contemplation, hesitation

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

تفکر (اسم)
reflection, contemplation, thought, meditation, thinking, cerebration, reflexion, considering, recollection, self-contemplation

باز گشت (اسم)
recess, reflection, reference, return, recurrence, comeback, reflexion, recidivism, recession, recursion

پژواک (اسم)
reflection, echo, reflexion

انعکاس (اسم)
reflection, replication, repercussion, reflexion, reaction, reflectance

باز تاب (اسم)
reflection, reflexion

انعکس (اسم)
reflection

thought, thinking


Synonyms: absorption, brainwork, cerebration, cogitation, consideration, contemplation, deliberation, idea, imagination, impression, meditation, musing, observation, opinion, pensiveness, pondering, rumination, speculation, study, view


Synonyms: appearance, counterpart, duplicate, echo, idea, image, impression, light, likeness, picture, representation, reproduction, shadow


criticism


Synonyms: animadversion, aspersion, blame, censure, derogation, discredit, disesteem, imputation, obloquy, reproach, slam, slur, stricture


Antonyms: praise


جملات نمونه

1. the reflection of my face appeared on the water
بازتاب صورت من در آب ظاهر شد.

2. upon further reflection i decided not to buy the house
پس از تفکر بیشتر تصمیم گرفتم خانه را نخرم.

3. our decision not to buy your painting is no reflection on the quality of your work
تصمیم ما راجع به نخریدن نقاشی شما ربطی به کیفیت کار شما ندارد.

4. the rise in the rate of crime is a reflection of the breakdown of the family
افزایش میزان تبهکاری نشانگر فروپاشی خانواده ها است.

5. To read without reflection is like eating without digestion.
[ترجمه ترگمان]خواندن بدون تفکر مثل خوردن بدون هضم است
[ترجمه گوگل]خواندن بدون انعکاس مانند غذا خوردن بدون هضم است

6. She was looking at her reflection in the mirror.
[ترجمه A.A] او به تصویرش در آینه نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او داشت به بازتاب خودش در آینه نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او به بازتابش در آینه نگاه کرد

7. She grimaced at her reflection in the mirror.
[ترجمه A.A] او برای تصویرش در آینه شکلک درآورد
[ترجمه ترگمان]او در آینه به خودش دهن کجی کرد
[ترجمه گوگل]او در انعکاس در آینه نگاه کرد

8. The reflection of the sun on the glass wall was blinding.
[ترجمه ترگمان]انعکاس نور خورشید روی دیوار شیشه ای کور کننده بود
[ترجمه گوگل]انعکاس خورشید بر روی دیوار شیشه ای خیره کننده بود

9. The outer world you see is a reflection of your inner self.
[ترجمه ترگمان]دنیای بیرونی که می بینید انعکاسی از خود شماست
[ترجمه گوگل]دنیای بیرونی که می بینید، بازتابی از خود درونی است

10. She was studying her reflection in the mirror.
[ترجمه ترگمان]او در آینه تصویر خودش را بررسی می کرد
[ترجمه گوگل]او بازتابش را در آینه مطالعه کرد

11. Meg stared at her reflection in the bedroom mirror.
[ترجمه ترگمان]مگ به تصویر خودش در آینه اتاق خواب خیره شد
[ترجمه گوگل]مگ در بازتابش در آینه اتاق خواب خیره شد

12. Your clothes are often a reflection of your personality.
[ترجمه ترگمان]لباس هایتان اغلب بازتاب شخصیت شما هستند
[ترجمه گوگل]لباس شما اغلب انعکاسی از شخصیت شما است

13. She could see her reflection in the water, shimmering in the moonlight.
[ترجمه ترگمان]انعکاس خود را در آب می دید که در نور مهتاب می درخشید
[ترجمه گوگل]او می تواند انعکاس خود را در آب ببیند و در نور ماه مهتاب کند

14. The film is a reflection of the violence that pervades American culture.
[ترجمه ترگمان]این فیلم انعکاسی از خشونتی است که در فرهنگ آمریکا نفوذ کرده است
[ترجمه گوگل]این فیلم بازتابی از خشونت است که فرهنگ آمریکایی را فرا گرفته است

The reflection of my face appeared on the water.

بازتاب صورت من در آب ظاهر شد.


Upon further reflection I decided not to buy the house.

پس از تفکر بیشتر تصمیم گرفتم خانه را نخرم.


Our decision not to buy your painting is no reflection on the quality of your work.

تصمیم ما راجع به نخریدن نقاشی شما ربطی به کیفیت کار شما ندارد.


The rise in the rate of crime is a reflection of the breakdown of the family.

افزایش میزان تبهکاری نشانگر فروپاشی خانواده‌ها است.


پیشنهاد کاربران

باز اندیشی

تفکر، بازتاب، عکس العمل

بازتاب، انعکاس

انعکاس، بازتاب
Reflection of society ( انعکاسی /بازتابی از جامعه )

عبارت زیر در ابتدای جملات زیادی دیده می شه، لطفا راهنمایی کنید؛

As a reflection of this

خودم حدس می زنم این باشه:

یک نشانه از این موضوع، بعنوان شاهد این مدعا

پیامد

در درس های آزمون سازی
تفکر

بازخورد

نشانه هم میتونه معنی بده

بیابن کلمه کلمه معنی کنیم منم احتمالی میگم که این باشه اما بالاخره
As:بعنوان
A:یک
Reflection:بازتاب یا انعکاس ( the image that u see when u look in a mirror or other shiny surface )
Of:از
This:این
خب حالا تو جمله قرارش بدیم:بعنوان یک بازتاب از این

تامل درباره موضوع از نقطه نظر خود . . در زبان فارسی طبق معمول معادلش نیست

reflection ( شیمی )
واژه مصوب: بازتاب 1
تعریف: بازگشت پرتو یا موج صوتی یا گرما در برخورد به سطح مشترک دو محیط


کلمات دیگر: