کلمه جو
صفحه اصلی

reporter


معنی : خبرنگار، مخبر، گزارشگر، مخبر رادیویی
معانی دیگر : گزارشگر، خبرنگار

انگلیسی به فارسی

خبرنگار، گزارشگر، مخبر، مخبر رادیویی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who gathers, writes, or announces news presented in the media.
مترادف: anchorman, anchorperson, anchorwoman, announcer, commentator, correspondent, journalist, newscaster, newsman, newsperson, newswoman, stringer

(2) تعریف: one who reports.

(3) تعریف: one who records court proceedings verbatim; court reporter.

• journalist, one who gathers information and writes news articles
a reporter is someone who writes news articles or broadcasts news reports.

دیکشنری تخصصی

[سینما] گزارشگر
[حقوق] تندنویس دادگاه، گزارشگر جریان دادرسی

مترادف و متضاد

person who informs


خبرنگار (اسم)
correspondent, reporter, newsman, newswriter

مخبر (اسم)
correspondent, intelligencer, reporter, informant

گزارشگر (اسم)
reporter

مخبر رادیویی (اسم)
reporter

Synonyms: anchor, anchorperson, announcer, columnist, correspondent, cub, editor, ink slinger, interviewer, journalist, legperson, newscaster, newshound, newsperson, newswriter, press person, scribe, scrivener, stringer, writer


جملات نمونه

1. a reporter must keep abreast of the latest news
خبرنگار باید از آخرین خبر آگاهی داشته باشد.

2. the reporter assigned to report the trial
خبرگزار مامور گزارش دادن محاکمه

3. a freelance reporter
خبرنگار مستقل

4. a roving reporter
گزارشگر سیار

5. a tendentious reporter
گزارشگر مغرض

6. a two-year spell as reporter
دوران خدمت دو ساله به عنوان گزارشگر

7. a two-year stint as a newspaper reporter
خدمت دو ساله به عنوان گزارشگر روزنامه

8. here is the latest news filed by our reporter in paris
این آخرین خبری است که توسط گزارشگر ما در پاریس گزارش شده است.

9. The reporter took notes in shorthand.
[ترجمه ترگمان]خبرنگار در تندنویسی یادداشت برداشت
[ترجمه گوگل]خبرنگار یادداشت ها را به اختصار انجام داد

10. He seemed too ingenuous for a reporter.
[ترجمه ترگمان]برای یک گزارشگر ساده به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسید بیش از حد هوشمندانه برای خبرنگار

11. The newspaper reporter had to phone in her story before midnight.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر روزنامه قبل از نیمه شب به داستان او تلفن زده بود
[ترجمه گوگل]خبرنگار روزنامه نگار قبل از نیمه شب در داستانش تلفن کرد

12. The young reporter muckrakes at every opportunity.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر جوان در هر فرصتی دست به گریبان بود
[ترجمه گوگل]خبرنگار جوان در هر فرصتی می تواند درک کند

13. My elder brother is a reporter.
[ترجمه شایان] برادر بزرگترم یک گزارشگر است.
[ترجمه ,amir,] برادر بزرگترم یک خبرنگار است.
[ترجمه 😑] برادر بزرگتر من یه خبرنگاره
[ترجمه 🙂] برادر بزرگ تر من یک خبرنگار است👌
[ترجمه ترگمان] برادر بزرگم یه خبرنگار - ه
[ترجمه گوگل]برادر بزرگتر من خبرنگار است

14. The reporter raised a question touching the truthfulness of his statements.
[ترجمه ترگمان]خبرنگار سوالی را مطرح کرد که صحت اظهارات او را تایید می کرد
[ترجمه گوگل]خبرنگار یک سوال را مطرح کرد که به راستی اظهاراتش مربوط است

15. The reporter promised not to break the story.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر قول داد که داستان را تجزیه نکند
[ترجمه گوگل]خبرنگار وعده داده است داستان را شکستن ندهد

16. Our reporter looks at reactions to Britain's apparently deep-rooted distrust of her EU partner.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر ما در واکنش به عدم اعتماد عمیق نسبت به شریک اتحادیه اروپا، به واکنش ها نسبت به بریتانیا نگاه می کند
[ترجمه گوگل]خبرنگار ما در واکنش به بی اعتمادی عمیق ریشه انگیز شریک اتحادیه اروپا به نظر می رسد

17. As a reporter he gets to rub shoulders with all the big names in politics.
[ترجمه f a c k e r] . . . . . . . . . . . او به عنوان یک گزارش گر می تواند با تمام نام های بزرگ سیاسی شاخ و شانه بکشد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک خبرنگار کار خود را با همه نام های بزرگ در سیاست به انجام می رساند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک خبرنگار می تواند با همه نام های بزرگ در سیاست، شانه هایش را بشکند

18. The reporter tried to buttonhole the minister for a statement on the strike.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر سعی کرد تا وزیر را برای صدور بیانیه ای در این حمله نگه دارد
[ترجمه گوگل]خبرنگار سعی کرد وزیر را برای بیانیه ای در مورد اعتصاب بکشد

19. He never forgave the reporter for besmirching his family's name.
[ترجمه Y] او هرگز گزارشگر را به خاطر بدنام کردن نام خانواده اش نمی بخششد.
[ترجمه ترگمان]او هرگز گزارشگر را به خاطر بدنام کردن نام خانواده اش عفو نکرد
[ترجمه گوگل]او هرگز خبرنگار را فریب نمی دهد که نام خانوادگی اش را خرد کند

پیشنهاد کاربران

گزارشگر، خبرنگار

به فارسی یعنی گزارشگر و گزارشگر کسی است که از چیزهای مختلف گزارش و به عبارتی نتیجه می گیرد و انها را در کاغذ می نویسد

خبرنگار یا گزارشگر

خبر نگار

someone who gets news or writes about happenings for a newspaper radio or television

some one gets report or news

some one ( 👧/👦/👨‍💼/👩‍💼 ) who gets news or
🎙 🎙 🎙 🎙
📰writed ✍about happenings for🗞anewspaper radio📻
📺or television
خبرنگار👨‍💼

A person who operates a camera to make films or TV programs

someone who gets news or writes about happenings for a newspaper radio or television
کشیدن

A person who gets news about some bad or good happens for the newspaper and something else

گزارش نگار ( بجای گزارشگر برای قاطی نشدن با گزارشگران ورزشی )

خبرنگار، گزارشگر. 📹📡📺

حسابرس، سرشما، آمارگیر

گزارش نویس

A person who collects and reports news for newspapers, radio or television
معنی از کتاب آکسفورد ادونس☝️

Please give me like 😒


کلمات دیگر: