کلمه جو
صفحه اصلی

pedestal


معنی : شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن
معانی دیگر : (چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره) پایه، پاپیکره، پا تندیس، (بخش زیرین ستون) زیر ستون، پایه ی ستون، پاستون، پایه مجسمه، محور

انگلیسی به فارسی

پایه ستون، پایه مجسمه، شالوده، محور، روی پایه قرار دادن، بلند کردن، ترفیع دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: put (someone) on a pedestal
(1) تعریف: a support or base for a column, statue, lamp, or the like.

(2) تعریف: a foundation or supporting structure.
مشابه: foundation
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pedestals, pedestaling, pedestaled
• : تعریف: to place on or furnish with a pedestal.

• base, foundation; stand; mount, pad
a pedestal is the base on which a statue or a column stands.
if you put someone on a pedestal, you admire them very much and think that they cannot be criticized. if someone falls from a pedestal, people cease to admire them.

دیکشنری تخصصی

[سینما] پایه - پایه دوربین - پایه ستونی - پدستال
[عمران و معماری] پایه - پاسنگ - پایه ستون - پای بست - ستونپایه - شالوه - سکو
[برق و الکترونیک] پایه 1. ساختار نگهدارنده آنتن رادار 2. پالس بالا - تخت که سطح پایه پالس دیگر را بالا می برد .
[زمین شناسی] پایه ستون، پایه

مترادف و متضاد

شالوده (اسم)
base, sole, skeleton, infrastructure, kernel, foundation, texture, pedestal, ground plan

پایه ستون (اسم)
plinth, base of a column, socle, pedestal, footing, base of a pillar

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

ترفیع دادن (فعل)
increase, promote, elevate, pedestal

روی پایه قرار دادن (فعل)
pedestal

support for something


Synonyms: base, bed, bottom, foot, foundation, mounting, platform, plinth, podium, stand, substructure, support


جملات نمونه

1. the statue's pedestal was of marble
پایه ی مجسمه از سنگ مرمر بود.

2. to mount a statue on a pedestal
مجسمه را بر پایه ی خود سوار کردن

3. Don't try to put her on a pedestal, she's as guilty as the rest of them!
[ترجمه R.Eli] سعی نکن به او بهای زیادی بدهی، او هم مثل بقیه گناهکار است
[ترجمه meli.njt] سعی نکن اورا راهنما ( ( رهبر ) ) قرار دهی او هم مثل بقیه گناهکار است
[ترجمه ترگمان]سعی نکن او را روی یک پایه قرار بدهی، او هم به اندازه بقیه گناهکار است!
[ترجمه گوگل]سعی نکنید او را بر روی پایه قرار دهید، او همانطور که در بقیه آنهاست، مجرم است!

4. Women are both put on a pedestal and treated like second-class citizens.
[ترجمه مهدی رمضانی] زنان هم مورد ارزش قرار می گیرند و هم مانند شهروندان درجه دو برخورد می شوند.
[ترجمه ترگمان]زنان هر دو بر پایه ستون پایه قرار می گیرند و مانند شهروندان طبقه دوم رفتار می کنند
[ترجمه گوگل]زنان هر دو روی پایه قرار می گیرند و مانند شهروندان درجه دو رفتار می کنند

5. He dismounted a statue from its pedestal.
[ترجمه ترگمان]از یک مجسمه از پایه مجسمه از اسب پایین آمد
[ترجمه گوگل]او یک مجسمه را از پایه خود جدا کرد

6. My last boyfriend put me on a pedestal.
[ترجمه R.Eli] آخرین دوست پسرم من را مثل بت میپرستید ( بهای زیادی به من می داد )
[ترجمه مهدی رمضانی] آخرین دوست پسرم ارزش زیادی برای من قائل بود.
[ترجمه ترگمان] آخرین دوست پسرم منو روی یه پایه گذاشت
[ترجمه گوگل]آخرین دوست پسر من، من را روی پایه گذاشت

7. A statue pedestal of the king found in his tomb complex was also inscribed with Imhotep's name and his titles.
[ترجمه ترگمان]پایه مجسمه ای که پادشاه در مجموعه آرامگاه خود یافته بود نیز با نام Imhotep و his حکاکی شده بود
[ترجمه گوگل]پایه مجسمه پادشاه که در مخفیگاه قبرش یافت شد نیز با نام Imhotep و عناوین او ثبت شد

8. Some examples still had a moulded foot pedestal, while others had four short, cast and chased legs.
[ترجمه ترگمان]برخی از نمونه ها هنوز پایه و پایه خود را داشتند، در حالی که برخی دیگر چهار پایه کوتاه، ریخته و دنبال شده داشتند
[ترجمه گوگل]بعضی از نمونه ها همچنان پایه پایه قالب داشتند، در حالی که دیگران چهار پایه کوتاه، بازیگران و تعقیب کننده داشتند

9. And Murph will come down from that good-guy pedestal a little.
[ترجمه ترگمان]و \"Murph\" از اون پایه خوب یه ذره میاد پایین
[ترجمه گوگل]و مورف کمی از آن پایه خوب مرد خواهد آمد

10. Recently, a small crack appeared in our pedestal hand basin in the bathroom.
[ترجمه ترگمان]اخیرا یک شکاف کوچک در دست شویی ما در دست شویی ظاهر شد
[ترجمه گوگل]به تازگی یک ترک کوچک در حوضچه حیاط پایه ما در حمام ظاهر شد

11. Above: A Norber erratic on its limestone pedestal.
[ترجمه ترگمان]بالاتر از همه چیز عجیب و غریبی است که بر پایه سنگ آهک آن قرار دارد
[ترجمه گوگل]بالاتر از یک نردبان نربر در پایه سنگ آهک آن

12. At the very top of the steps was a bust of Shakespeare on a pedestal.
[ترجمه ترگمان]در بالای پلکان یک تکه از آثار شکسپیر روی یک پایه قرار داشت
[ترجمه گوگل]در بالای بالای مراحل، مجسمه شکسپیر بر روی پایه بود

13. The press were determined to knock the princess off the pedestal that they had put her on.
[ترجمه ترگمان]مطبوعات مصمم بودند که شاهزاده خانم را از روی پایه بلند کنند و از روی پایه بلند کنند
[ترجمه گوگل]مطبوعات مشخص شد که شاهزاده خانم را از پایه ای که آنها را در آن قرار داده اند، بکشم

14. Before it could be transported to the United States, a site had to be found for it and a pedestal had to be built.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که بتواند به آمریکا انتقال یابد، باید یک سایت برای آن پیدا شود و یک پایه باید ساخته شود
[ترجمه گوگل]پیش از آنکه بتواند به ایالات متحده منتقل شود، باید یک سایت برای آن پیدا کرد و باید پایه ساخته شود

15. This recent scandal has really knocked the President off his pedestal.
[ترجمه ترگمان]این رسوایی اخیر، رئیس جمهور رو از پایه خودش پرت کرد
[ترجمه گوگل]این رسوایی اخیر واقعا رئیس جمهور را از پایه خود رد کرد

The statue's pedestal was of marble.

پایه‌ی مجسمه از سنگ مرمر بود.


پیشنهاد کاربران

نمونه، سمبل موفقیت


the base that a column, statue, etc. rests on. Ox

بت ساختن از کسی

pedestal ( مهندسی عمران )
واژه مصوب: ستون پایه
تعریف: عضوی که نیروی ستون را به پِی یا شالودۀ ساختمان منتقل کند


کلمات دیگر: