قید ( adverb )
• (1) تعریف: forth; beyond the limits; away.
• متضاد: in
• مشابه: forth, forward
- The pilot jumped out of the burning plane.
[ترجمه ترگمان] خلبان از هواپیمای سوزان بیرون پرید
[ترجمه گوگل] خلبان از هواپیما سوزان خارج شد
- The prisoner got out of the camp.
[ترجمه king] زندانی از اردوگاه خارج شد
[ترجمه ترگمان] زندانی از اردوگاه بیرون آمد
[ترجمه گوگل] زندانی خارج از اردوگاه شد
• (2) تعریف: outdoors, or away to a place other than one's ordinary indoor location.
• متضاد: in
- Let's go out and enjoy the beautiful weather.
[ترجمه ترگمان] بیا بریم بیرون و از این هوای زیبا لذت ببریم
[ترجمه گوگل] بیایید بیرون برویم و از آب و هوای زیبا لذت ببریم
- She's not in the office right now; she went out a few minutes ago.
[ترجمه ترگمان] الان تو دفتر نیست، چند دقیقه پیش بیرون رفت
[ترجمه گوگل] او در حال حاضر در دفتر نیست او چند دقیقه پیش رفت
- I don't feel like cooking tonight; let's go out for dinner.
[ترجمه Reza] احساس نمی کنم امشب پخت و پز را دوست داشته باشم، بیا برای شام بریم بیرون.
[ترجمه ترگمان] امشب احساس اشپزی نمی کنم، برویم بیرون برای شام برویم بیرون
[ترجمه گوگل] من امشب مثل آشپزی احساس نمی کنم بیا بیرون برویم برای شام
• (3) تعریف: in exclusion or omission.
- He was left out of the game.
[ترجمه ترگمان] از بازی خارج شده بود
[ترجمه گوگل] او از بازی خارج شد
• (4) تعریف: to a sufficient degree; to a conclusion.
- Try to think out the problem.
[ترجمه ترگمان] سعی کنید مشکل را حل کنید
[ترجمه گوگل] سعی کنید مسئله را فکر کنید
• (5) تعریف: beyond control or possession.
- Give out the cards.
[ترجمه ترگمان] ورق ها رو بده به من
[ترجمه گوگل] کارت را بده
• (6) تعریف: to a nonoperating state; off.
• متضاد: on
- Turn the lights out.
[ترجمه ترگمان] چراغا رو خاموش کن
[ترجمه گوگل] روشن کردن چراغ ها
• (7) تعریف: into public notice.
- The film finally came out.
[ترجمه ترگمان] سرانجام فیلم شروع شد
[ترجمه گوگل] فیلم در نهایت بیرون آمد
• (8) تعریف: into a state of depletion.
• مشابه: low
- I ran out of sugar.
[ترجمه احسان] من شکر تمام کردم.
[ترجمه ترگمان] از شکر خارج شدم
[ترجمه گوگل] من از شکر فرار کردم
• (9) تعریف: from a material.
- The chimney is made out of bricks.
[ترجمه ترگمان] دودکش از آجر ساخته شده است
[ترجمه گوگل] دودکش از آجر ساخته شده است
• (10) تعریف: into a state of loss or exhaustion.
- His strength gave out.
[ترجمه ترجمه من] ( ترجمه من ) قدرت و نیرویش تمام شد
[ترجمه ترگمان] نیرویش به پایان رسید
[ترجمه گوگل] قدرتش از بین رفت
• (11) تعریف: into disagreement or conflict.
- They fell out over a woman.
[ترجمه ترگمان] اونا از روی یه زن افتادن
[ترجمه گوگل] آنها بیش از یک زن سقوط کردند
• (12) تعریف: open or blooming, as flowers or trees.
- The forsythia is coming out.
[ترجمه ترگمان] The بیرون می آیند
[ترجمه گوگل] فوریه سیتی بیرون می آید
• (13) تعریف: on strike.
- The miners went out.
[ترجمه ترگمان] معدنچیان بیرون رفتند
[ترجمه گوگل] معدنچیان بیرون رفتند
صفت ( adjective )
عبارات: out of
• (1) تعریف: beyond certain limits.
• مشابه: out of bounds
- That ball was out!
[ترجمه ترگمان] ! اون توپ خاموش بود
[ترجمه گوگل] آن توپ بیرون بود!
• (2) تعریف: not present.
• متضاد: in
- He's on vacation and will be out all week.
[ترجمه ترگمان] او در تعطیلات است و تمام هفته بیرون خواهد بود
[ترجمه گوگل] او در تعطیلات است و همه هفته است
• (3) تعریف: not currently functioning, or not able to function.
- I don't think they're home; all their lights are out.
[ترجمه ترگمان] فکر نمی کنم آن ها در خانه باشند؛ همه چراغ ها خاموش شده اند
[ترجمه گوگل] فکر نمی کنم آنها خانه باشند تمام چراغ هایشان خارج می شوند
- That machine is out; you'll have to use the other one.
[ترجمه ترگمان] این دستگاه بیرون است؛ باید از آن یکی استفاده کنید
[ترجمه گوگل] این دستگاه خارج است شما باید از یکی دیگر استفاده کنید
• (4) تعریف: not correct.
- His guess was out.
[ترجمه ترگمان] حدس اون بیرون بود
[ترجمه گوگل] حدس زدن او
• (5) تعریف: no longer in possession; depleted (usu. fol. by of).
- We are out of gas.
[ترجمه ترگمان] بنزین تموم کردیم
[ترجمه گوگل] ما خارج از گاز هستیم
• (6) تعریف: senseless or unconscious.
• مشابه: unconscious
- She was out like a light after the injection.
[ترجمه ترگمان] بعد از تزریق، مثل نور چراغ خاموش بود
[ترجمه گوگل] پس از تزریق، او مانند یک نور بود
• (7) تعریف: not having any longer.
- He is out of a job.
[ترجمه ترگمان] اون از کار بی کار شده
[ترجمه گوگل] او از کار خارج است
• (8) تعریف: in baseball, removed from immediate play.
- He was out at home plate.
[ترجمه ترگمان] اون توی پلاک خونه بود
[ترجمه گوگل] او در صفحه خانگی بود
حرف اضافه ( preposition )
• (1) تعریف: through, as from the inside to the outside.
- We went out the front gate.
[ترجمه ترگمان] از دروازه جلویی بیرون رفتیم
[ترجمه گوگل] ما از دروازه جلو رفتیم
• (2) تعریف: along, as a road or way from the center to the outside.
- Go out Center Street till you get to the highway.
[ترجمه ترگمان] برو تو خیابون مرکزی تا برسی به بزرگراه
[ترجمه گوگل] برو خیابان مرکز تا زمانی که به بزرگراه بروی
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: go away!
- Out! No dogs are allowed in here!
[ترجمه ترگمان] بیرون! هیچ سگی اینجا اجازه ورود نداره
[ترجمه گوگل] بیرون! هیچ سگ در این جا مجاز نیست
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a means of evading or escaping.
- His confession gave her an out.
[ترجمه ترگمان] اعترافش به او تسلیم شد
[ترجمه گوگل] اعترافات او به او داد
• (2) تعریف: one who lacks status or position.
• (3) تعریف: in baseball, any play that removes a player from the possibility of scoring.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: outs, outing, outed
• : تعریف: to be revealed.
- Someday his crimes will out.
[ترجمه ترگمان] یه روزی crimes تموم می شه
[ترجمه گوگل] روزی جنایات او خارج خواهند شد
پیشوند ( prefix )
• (1) تعریف: out; outside; outward.
- outburst
[ترجمه ترگمان] فوران خشم،
[ترجمه گوگل] انفجار
- outdoors
[ترجمه ترگمان] فضای باز
[ترجمه گوگل] بیرون از خانه
- outbound
[ترجمه ترگمان] خارج
[ترجمه گوگل] خروجی
• (2) تعریف: beyond; better; more.
- outrange
[ترجمه ترگمان] دور رس بودن
[ترجمه گوگل] فراتر رفتن
- outdo
[ترجمه ترگمان] جلد چرمی
[ترجمه گوگل] بیرون رفتن
- outsell
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] بیرون رفتن