کلمه جو
صفحه اصلی

moderator


معنی : تعدیل کننده، مدیر، میانجی، ناظم، کند کننده
معانی دیگر : شخص یا چیزی که ملایم می کند، میانوارگر، میانگیرساز، (در گردهمایی ها و مناظرات و بحث های میزگرد) گرداننده، همایند سرور، ناظم جلسه، رئیس جلسه، گردانگر، (کلیسای پرسبیتاری و غیره) رئیس گروه عامل

انگلیسی به فارسی

میانجی، مدیر، ناظم، تعدیل کننده، کند کننده


مدیر، ناظم، تعدیل کننده، میانجی، کند کننده


انگلیسی به انگلیسی

• mediator, arbitrator, intermediary; person who is responsible for a newsgroup or mailing list on the internet and for checking the messages before sending them to the group (computers)
a moderator is a member of the protestant clergy who is in charge at large and important church meetings.
a moderator is also someone who tries to help settle disputes between different groups of people.

دیکشنری تخصصی

[سینما] گرداننده بحث - گرداننده برنامه
[مهندسی گاز] آرام کننده
[نساجی] کند کننده - کاهش دهنده
[نفت] تعدیل کننده

مترادف و متضاد

تعدیل کننده (اسم)
adjuster, moderator, modulator, damper, modifier, regulator, coordinator, escalator

مدیر (اسم)
principal, master, moderator, administrator, manager, director, foreman, superintendent, helmsman, intendant, padrone, schoolmaster

میانجی (اسم)
moderator, intermediary, arbitrator, mediator, intermediate, intercessor, go-between, come-between, contact man, paraclete, in-between

ناظم (اسم)
moderator, manciple

کند کننده (اسم)
moderator

mitigator


Synonyms: alleviator, mediator, pacifier, peacemaker, referee, soother, stabilizer


جملات نمونه

1. This professor acts so priggishly -- like a moderator with a gavel!
[ترجمه ترگمان]این استاد مانند یک تعدیل کننده با چکش عمل می کند!
[ترجمه گوگل]این استاد به طرز وحشیانه ای عمل می کند - مانند مدعی با یک گاو!

2. An independent moderator should be appointed to oversee the negotiations.
[ترجمه ترگمان]یک میانجی مستقل باید برای نظارت بر مذاکرات منصوب شود
[ترجمه گوگل]یک ناظر مستقل باید منصوب شود تا به مذاکرات نظارت شود

3. The moderator invoked a rule causing the debate to be ended.
[ترجمه ترگمان]میانجی یک قانون را احضار کرد که باعث شد بحث خاتمه یابد
[ترجمه گوگل]مدیر یک قانون را منجر شد که این بحث به پایان رسید

4. I am not proposing him for Moderator, but I am pressing his case.
[ترجمه ترگمان]من قصد ندارم از او خواستگاری کنم، اما موضوع را تحت فشار قرار می دهم
[ترجمه گوگل]من او را برای مدرس پیشنهاد نمی دهم، اما او را مورد سوء استفاده قرار می دهم

5. The moderator for this meeting Eric Hughes, tries to quiet the cacophony of loud, opinionated voices.
[ترجمه ترگمان]مشاور این جلسه، اریک هیوز، سعی می کند صدای cacophony صداهای بلند و opinionated را آرام کند
[ترجمه گوگل]اریک هیوز، مدیر این نشست، تلاش می کند تا صدای بلند و صدای احمقانه را آرام کند

6. It all depends on the moderator, who is rarely paid for the service.
[ترجمه ترگمان]همه اینها به یک میانجی بستگی دارد که به ندرت برای خدمات هزینه می شود
[ترجمه گوگل]این همه به ناظم وابسته است، که به ندرت برای خدمات پرداخت می شود

7. One moderator will be the team leader and will co-ordinate the work of the team.
[ترجمه ترگمان]یک میانجی رهبر تیم خواهد بود و کار تیم را هماهنگ خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یکی از مدیران رهبر تیم خواهد بود و کار تیم را هماهنگ خواهد کرد

8. He is a former moderator of the General Assembly.
[ترجمه ترگمان]او رئیس سابق مجمع عمومی است
[ترجمه گوگل]او یک مدیر سابق مجمع عمومی است

9. Dole passed up two thinly veiled invitations by moderator Jim Lehrer to address so-called character issues.
[ترجمه ترگمان]دول دو دعوت غیر رسمی را به وسیله میانجی جیم Lehrer برای رسیدگی به مسائل مربوط به شخصیت به تصویب رساند
[ترجمه گوگل]دوئل دو دعوتنامه نازک و خالص توسط مدیر جیم لرهر را به منظور رفع مسائل شخصی به تصویب رسانید

10. Moderator: the number of reports about the question and answers.
[ترجمه ترگمان]مجری: تعداد گزارش ها در مورد سوال و جواب
[ترجمه گوگل]مدیر: تعدادی از گزارش ها در مورد سوال و پاسخ

11. Moderator: You see how the one-night stand?
[ترجمه ترگمان]می بینی که اون شب چطوری بود؟
[ترجمه گوگل]مدیر: شما ببینید که چگونه یک شب ایستاده؟

12. Heavy water (D2O) is the most feasible moderator and coolant in nuclear-fission reactors while deuterium (D) will be the nuclear fuel for thermonuclear fusion in the distant future.
[ترجمه ترگمان]آب سنگین یکی از موثرترین moderator و سردکننده در رآکتورهای شکافت هسته ای است، در حالی که دوتریوم (D)سوخت هسته ای برای گداخت هسته ای در آینده دور خواهد بود
[ترجمه گوگل]آبهای سنگین (D2O)، سازنده و خنک کننده ترین واکنش دهنده در راکتورهای شکافت هسته ای هستند، در حالی که دتریم (D) سوخت هسته ای برای همجوشی هسته ای در آینده ای دور است

13. Forum's announcements, suggestions, questions, exchange links, moderator applications are all here ~!
[ترجمه ترگمان]اعلامیه، پیشنهادها، سوالات، پیوندهای ارزی، برنامه های تعدیل کننده همه اینجا هستند!
[ترجمه گوگل]اطلاعیه های انجمن، پیشنهادات، سوالات، لینک های مبادله، برنامه های مدرن همه اینجا ~!

پیشنهاد کاربران

کسی که نظارت می کند، ناظر

سرور server

میزبان

Moderator : ناظر
Designer : طراح
Moderate : ملایم - ملایم کردن - تعدیل دادن - اداره کردن

در کنفرانسها یا فروم ها و یا مراسم ها، به مجری گفته می شود

گرداننده بحث , اداره کننده بحث

# an independent moderator
# a series of TV debates with no moderator

تعدیل بخش

مُدیریدار/مدیریتار =
مدیر یدن/یتن - ن ار


کلمات دیگر: