معنی دار، دلالت کردن بر، حاکی بودن از، باشاره فهماندن، معنی کردن، معنی بخشیدن
signified
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• meaning of a word; meaning of an expression; thing or idea marked by a sign; meaning passed along by the signifier
دیکشنری تخصصی
[سینما] مدلول
جملات نمونه
1. This decision signified a radical change in their policies.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم نشان دهنده تغییر اساسی در سیاست هایش بود
[ترجمه گوگل]این تصمیم یک تغییر رادیکال در سیاست های آنها نشان داد
[ترجمه گوگل]این تصمیم یک تغییر رادیکال در سیاست های آنها نشان داد
2. The contrasting approaches to Europe signified a sharp difference between the major parties.
[ترجمه ترگمان]رویکردهای متضاد به اروپا نشانگر تفاوت شدید بین دو طرف بود
[ترجمه گوگل]رویکردهای متناقض به اروپا، تفاوت شدید میان احزاب عمده را نشان داد
[ترجمه گوگل]رویکردهای متناقض به اروپا، تفاوت شدید میان احزاب عمده را نشان داد
3. She signified her approval with a smile.
[ترجمه ترگمان]دختر با لبخند موافقت خود را نشان داد
[ترجمه گوگل]او با یک لبخند موافق او بود
[ترجمه گوگل]او با یک لبخند موافق او بود
4. He signified his content with a nod.
[ترجمه ترگمان]با سربه علامت موافقت سر تکان داد
[ترجمه گوگل]او مطالب خود را با یک نوک معنی کرد
[ترجمه گوگل]او مطالب خود را با یک نوک معنی کرد
5. The image of the lion signified power and strength.
[ترجمه ترگمان]تصویر شیر به قدرت و قدرت رسید
[ترجمه گوگل]تصویر شیر نشان دهنده قدرت و قدرت است
[ترجمه گوگل]تصویر شیر نشان دهنده قدرت و قدرت است
6. Alexander signified his consent with a nod.
[ترجمه ترگمان]الکساندر با سربه علامت موافقت سر تکان داد
[ترجمه گوگل]الکساندر رضایت خود را با یک گربه نشان داد
[ترجمه گوگل]الکساندر رضایت خود را با یک گربه نشان داد
7. Becoming a father signified that he was now an adult.
[ترجمه ترگمان]تبدیل شدن به یک پدر به این معنی بود که او در حال حاضر یک فرد بالغ است
[ترجمه گوگل]تبدیل شدن به یک پدر نشان داد که او اکنون یک بزرگسال است
[ترجمه گوگل]تبدیل شدن به یک پدر نشان داد که او اکنون یک بزرگسال است
8. She was in complete disagreement, and signified this fact immediately.
[ترجمه ترگمان]او کام لا مخالف بود و این حقیقت را بی درنگ به زبان آورد
[ترجمه گوگل]او کاملا اختلاف نظر داشت و فورا این واقعیت را به اثبات رساند
[ترجمه گوگل]او کاملا اختلاف نظر داشت و فورا این واقعیت را به اثبات رساند
9. She signified her agreement by nodding her head.
[ترجمه ترگمان]جما با تکان دادن سر موافقت خود را نشان داد
[ترجمه گوگل]او موافقت نامه خود را با سر و صدا سرش را نشان داد
[ترجمه گوگل]او موافقت نامه خود را با سر و صدا سرش را نشان داد
10. In 1990 Poland signified its desire to join the Council.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۰ لهستان به تمایل خود برای پیوستن به شورا اشاره کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1990 لهستان به تمایل خود برای پیوستن به شورا اشاره کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1990 لهستان به تمایل خود برای پیوستن به شورا اشاره کرد
11. Crew's duties were signified by running numbers instead of letters and the livery was slightly simplified.
[ترجمه ترگمان]وظایف این افراد به جای حروف و حروف انجام شد و این livery اندکی ساده شد
[ترجمه گوگل]وظایف خدمه با استفاده از اعداد به جای حروف نشان داده شد و تخم مرغ کمی ساده شده بود
[ترجمه گوگل]وظایف خدمه با استفاده از اعداد به جای حروف نشان داده شد و تخم مرغ کمی ساده شده بود
12. The letters that signified the end of the message.
[ترجمه ترگمان]نامه هایی که نشانه پایان پیام بود
[ترجمه گوگل]نامه هایی که پایان پیام را نشان دادند
[ترجمه گوگل]نامه هایی که پایان پیام را نشان دادند
13. He had on the long white cloak which signified to the audience that he was wearing nothing at all.
[ترجمه ترگمان]شنل بلند سفیدی پوشیده بود که به تماشاگران نشان می داد که اصلا چیزی نپوشیده است
[ترجمه گوگل]او در لباس سفید سفید پوش بود که به مخاطبان نشان داد که او هیچ چیز پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او در لباس سفید سفید پوش بود که به مخاطبان نشان داد که او هیچ چیز پوشیده بود
14. Healthy development in women was thus signified by an attachment to their prescribed sphere and by the manifestation of moral virtue.
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب رشد سالم در زنان به واسطه دلبستگی به کره تجویز شده آن ها و ظهور فضیلت اخلاقی به این معنی بود
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب رشد سالم در زنان به وسیله پیوستگی به حوزه تجویز شده و با ظهور فضیلت اخلاقی به اثبات رسیده است
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب رشد سالم در زنان به وسیله پیوستگی به حوزه تجویز شده و با ظهور فضیلت اخلاقی به اثبات رسیده است
15. Consequently the forms of paternalism signified by feudal relations are more likely to be a recent tradition rather than a distant memory.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه اشکال of signified توسط روابط فئودالی بیش از یک حافظه دور، سنتی هستند
[ترجمه گوگل]در نتیجه، اشکال پدرسالاری که به وسیله روابط فئودالی معنی می شود، به جای یک خاطره دور، بیشتر به یک سنت اخیر تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]در نتیجه، اشکال پدرسالاری که به وسیله روابط فئودالی معنی می شود، به جای یک خاطره دور، بیشتر به یک سنت اخیر تبدیل می شود
پیشنهاد کاربران
مدلول ( نشانه شناسی )
مدلول
دلالت کردن
Signify = دالیدن
Signifier = دالنده
Signified = دالیده
Signifier = دالنده
Signified = دالیده
signified ( زبانشناسی )
واژه مصوب: مدلول
تعریف: در زبان شناسی سوسوری، بخش مفهومی نشانه که برابر با معناست
واژه مصوب: مدلول
تعریف: در زبان شناسی سوسوری، بخش مفهومی نشانه که برابر با معناست
کلمات دیگر: