میانگین، حد وسط پیدا کردن، میانه قرار دادن، میانگین گرفتن، بالغ شدن
averaging
انگلیسی به فارسی
دیکشنری تخصصی
[برق و الکترونیک] میانگین گیری روشی برای بهبود دقت اندازه گیری یک کمیت معین از طریق میانگین گیری از چند مقدار اندازه گیری شده . عیب عمده ی آن، احتمال هموار کردن اختلالات واقعی کمیت متغیر همراه با نوسانات مربوط به نویز و سایر عوامل است .
[آمار] متوسط گیری
[آب و خاک] میانگین گیری، متوسط گیری
[آمار] متوسط گیری
[آب و خاک] میانگین گیری، متوسط گیری
پیشنهاد کاربران
میانگین گیری
کلمات دیگر: