کلمه جو
صفحه اصلی

dissimilarity


معنی : عدم تجانس
معانی دیگر : ناهمانندی، ناهمگنی، تفاوت، فرق، اختلاف، ناسانی، دگرسانی

انگلیسی به فارسی

نامتجانس


ناسازگاری، عدم تجانس


انگلیسی به انگلیسی

• difference, unlikeness
if there is dissimilarity between two or more things, they are different from each other in particular ways.
a dissimilarity is one of the ways in which two things are different from each other.

دیکشنری تخصصی

[آمار] عدم تشابه

مترادف و متضاد

عدم تجانس (اسم)
incongruity, discontinuity, dissimilarity, heterogeneity

unlikeness


Synonyms: alterity, contrast, difference, discord, discordance, discrepancy, disparity, dissemblance, dissimilitude, distance, distinction, divarication, divergence, divergency, diversity, heterogeneity, incomparability, incongruity, inconsistency, inconsonance, nonuniformity, offset, otherness, separation, severance, unrelatedness, variance, variation


Antonyms: compatibility, equality, likeness, relatedness, sameness, similarity


جملات نمونه

1. we noticed the dissimilarity between this organization and the others
ما متوجه فرق بین این سازمان و سازمان های دیگر شدیم.

2. One of his main themes is the dissimilarity between parents and children.
[ترجمه ترگمان]یکی از موضوعات اصلی او عدم شباهت بین والدین و کودکان است
[ترجمه گوگل]یکی از موضوعات اصلی او، ناهماهنگی بین والدین و کودکان است

3. They correct any dissimilarity between batches of work.
[ترجمه ترگمان]آن ها هر گونه شباهتی بین دسته های کار را تصحیح می کنند
[ترجمه گوگل]آنها اختلاف بین دسته کار را تصحیح می کنند

4. This allowed them to include in their theory dissimilarities in free volume between polymer and solvent, together with the corresponding interactions.
[ترجمه ترگمان]این امر به آن ها اجازه می دهد تا در تیوری خود dissimilarities در حجم آزاد بین پلیمر و حلال، همراه با تعاملات مربوطه، در نظر گرفته شوند
[ترجمه گوگل]این به آنها اجازه داد که در نظریه هایشان، تفاوت های بین حجم پلیمر و حلال را در کنار هم قرار دهند

5. But its career is the dissimilarity is general.
[ترجمه ترگمان]اما شغل آن، عدم شباهت کلی است
[ترجمه گوگل]اما کارش این است که تقابل عمومی است

6. Dissimilarity of nation, dissimilarity of the race have dissimilarity of cultural special features.
[ترجمه ترگمان]dissimilarity ملت، عدم شباهت این نژاد، شباهتی به ویژگی های خاص فرهنگی دارد
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی ملت، عدم هماهنگی نژاد، تمایز ویژگی های فرهنگی خاص است

7. My soulwith yours dissimilarity, my heart completely is also same with you!
[ترجمه ترگمان]عدم رضایت شما، عدم رضایت شما، قلب من هم نسبت به شما هم صدق می کند
[ترجمه گوگل]روح من با ناسازگاری شما، قلبم کاملا با شماست!

8. This paper, proceeding with the definition of dissimilarity, probes into the relationship between selfness and otherness to reveal the cross-cultural essence of translation.
[ترجمه ترگمان]این مقاله با تعریف dissimilarity، probes ها در رابطه بین selfness و otherness برای آشکار کردن ماهیت cross ترجمه، در ارتباط است
[ترجمه گوگل]این مقاله، با تعریف عدم همبستگی، به بررسی ارتباط بین خود و دیگران می پردازد تا ماهیت متقابل فرهنگی ترجمه را آشکار سازد

9. Whether feel to have what dissimilarity here?
[ترجمه ترگمان]چه احساس عدم رضایت در اینجا را داشته باشید؟
[ترجمه گوگل]آیا احساس می کنید که در اینجا چه چیزی متضاد هستید؟

10. In respect that the main dissimilarity between general defence and special defense, this part mostly discusses foundation condition of special defense.
[ترجمه ترگمان]با توجه به این که عدم شباهت اصلی بین دفاع عمومی و دفاع ویژه، این بخش عمدتا در مورد شرایط پایه ای دفاع ویژه بحث می کند
[ترجمه گوگل]با توجه به اینکه تفاوت اصلی بین دفاع عمومی و دفاع ویژه، این بخش بیشتر به بحث در مورد وضعیت پایه دفاع خاص است

11. From the choice of this kind of dissimilarity culture, we can answer a development direction with future Chinese oil painting and its culture rely on maternally .
[ترجمه ترگمان]از انتخاب این نوع فرهنگ dissimilarity، ما می توانیم به یک جهت توسعه با نقاشی نفت چین آینده و فرهنگ آن تکیه کنیم
[ترجمه گوگل]از انتخاب این نوع فرهنگ متمایز، ما می توانیم با یک نقاشی نفتی چینی آینده پاسخگوی یک جهت توسعه و فرهنگ آن در مادران باشد

12. Of circumstance dissimilarity. The students all at lane hall, one and other, round ram - jam full, seem to lane in hall occurrence what eye-catcher affair.
[ترجمه ترگمان]این هم عدم تشابه دانش اموزان در راهروی فرعی، یکی و دیگری، دور سر قوچ، پر از مربا، به نظر می رسید که در حال وقوع است
[ترجمه گوگل]از ناهماهنگی شرایط دانش آموزان همه در سالن راهرو، یک و دیگر، گرد و غبار کامل، به نظر می رسد در سالن رخ می دهد که چهره ترسناک

13. John Logan and Brian Stults created a dissimilarity index, which identifies the percentage of one group that would have to move to a different neighborhood to eliminate segregation -- think busing.
[ترجمه ترگمان]\"جان لو گن\" (John Logan)و \"برایان Stults\" نیز یک شاخص dissimilarity ایجاد کردند، که درصد یک گروه را مشخص می کند که باید به یک محله متفاوت نقل مکان کنند تا تبعیض نژادی را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]جان لوگان و براون استولز یک شاخص غیرمستقیم ایجاد کرده اند که درصد یک گروه را مشخص می کند که می بایست برای محو کردن جدایی در محله های مختلف حرکت کنند

14. Cultural dissimilarity brings difficulty to language learning.
[ترجمه ترگمان]عدم تشابه فرهنگی، دشواری یادگیری زبان را به همراه می آورد
[ترجمه گوگل]عدم همبستگی فرهنگی به یادگیری زبان دشوار است

the dissimilarities in the economic systems of Germany and France

ناهمانندی‌های نظام‌های اقتصادی آلمان و فرانسه


We noticed the dissimilarity between this organization and the others.

ما متوجه فرق بین این سازمان و سازمانهای دیگر شدیم.


پیشنهاد کاربران

بی نظمی

عدم شباهت


کلمات دیگر: