معنی : حساب
counting
معنی : حساب
انگلیسی به فارسی
با احتساب، حساب
انگلیسی به انگلیسی
• numbering, numeration, calculating, adding up
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] آمارگیری - شمارش
[ریاضیات] شمردن، شمارنده، شمارش، در نظر گرفتن
[آمار] شمارش
[ریاضیات] شمردن، شمارنده، شمارش، در نظر گرفتن
[آمار] شمارش
مترادف و متضاد
حساب (اسم)
account, arithmetic, calculation, counting, tally, score, tab, tale
جملات نمونه
1. there are six of us, counting me
با من می شویم شش نفر.
2. to kill time until the train arrived, he started counting the beams on the ceiling
او برای گذراندن وقت تا آمدن قطار شروع به شمردن تیرهای سقف کرد.
3. I'm counting the days till I see you again.
[ترجمه sevda] دارم روزشماری میکنم یا روزهارو میشمارم تا دوباره ببینمت
[ترجمه رکسانا] دارم روز هارو میشمارم تا دوباره تو رو ببینم.
[ترجمه ترگمان]این روزها رو حساب می کنم تا دوباره ببینمت[ترجمه گوگل]من شمارش روزها را میبینم تا دوباره دوباره ببینم
4. Love is not a matter of counting the days. It's making the days count.
[ترجمه ترگمان]عشق به شمردن روزه ای گذشته اهمیتی ندارد این روزها حساب می شود
[ترجمه گوگل]عشق موضوع شمارش روز نیست این شمارش روز را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]عشق موضوع شمارش روز نیست این شمارش روز را انجام می دهد
5. We are counting on your speech, bishop, to give some moral uplift to the delegates.
[ترجمه ترگمان]اسقف، ما در حال شمردن سخنرانی خود، اسقف، برای دادن یک بربلندی اخلاقی به نمایندگان هستیم
[ترجمه گوگل]ما بر روی سخنرانی خود، اسقف، حساب می کنیم تا برخی نمایندگان را به سمت ارتقاء اخلاقی برسانیم
[ترجمه گوگل]ما بر روی سخنرانی خود، اسقف، حساب می کنیم تا برخی نمایندگان را به سمت ارتقاء اخلاقی برسانیم
6. He was counting slowly under his breath.
[ترجمه ترگمان]آهسته از زیر لب به شمردن پرداخت
[ترجمه گوگل]او به آرامی زیر نفس خود شمارش کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامی زیر نفس خود شمارش کرد
7. We are counting on your cooperation.
[ترجمه ترگمان]ما روی هم کاری شما حساب می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از همکاری شما شمارش می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از همکاری شما شمارش می کنیم
8. He's counting on his mother to take care of the twins for him; she's had plenty of experience with them.
[ترجمه ترگمان]او روی مادرش حساب می کند تا از دوقلوها برای او مراقبت کند؛ تجربه زیادی با آن ها دارد
[ترجمه گوگل]او به مادرش احتیاج دارد تا از دوقلوها برای او مراقبت کند؛ او تجربه زیادی با آنها داشت
[ترجمه گوگل]او به مادرش احتیاج دارد تا از دوقلوها برای او مراقبت کند؛ او تجربه زیادی با آنها داشت
9. I'm counting on you.
[ترجمه ترگمان]من روی تو حساب می کنم
[ترجمه گوگل]من روی تو حساب میکنم
[ترجمه گوگل]من روی تو حساب میکنم
10. The whole world was counting down to the new millennium.
[ترجمه ترگمان]تمام دنیا برای هزاره جدید رقم خورده بود
[ترجمه گوگل]تمام دنیا به هزاره جدید شمارش شده است
[ترجمه گوگل]تمام دنیا به هزاره جدید شمارش شده است
11. He began counting them and then, with growing perplexity, counted them a second time.
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به شمردن آن ها و بعد با تعجب فراوان آن ها را شمرد
[ترجمه گوگل]او شروع به شمارش کردن آنها کرد و سپس با بروز اختلال در حال رشد، بار دوم را شمارش کردند
[ترجمه گوگل]او شروع به شمارش کردن آنها کرد و سپس با بروز اختلال در حال رشد، بار دوم را شمارش کردند
12. There are thirty-six people in the bus,counting the driver.
[ترجمه ترگمان]سی و شش نفر در اتوبوس هستند و راننده را می شمارند
[ترجمه گوگل]تعداد 36 نفر در اتوبوس وجود دارد، شمارش راننده
[ترجمه گوگل]تعداد 36 نفر در اتوبوس وجود دارد، شمارش راننده
13. I'm counting on you to persuade her.
[ترجمه ترگمان]من روی تو حساب می کنم که او را متقاعد کنی
[ترجمه گوگل]من از شما خواسته ام که او را متقاعد کنم
[ترجمه گوگل]من از شما خواسته ام که او را متقاعد کنم
14. I'm counting on you to help me through!
[ترجمه ترگمان]من روی تو حساب می کنم تا کم کم کنی!
[ترجمه گوگل]من از شما خواسته ام که به من کمک کنی!
[ترجمه گوگل]من از شما خواسته ام که به من کمک کنی!
پیشنهاد کاربران
والدد
I am counting the days in this short time
روز های را در این مدت کوتاه هم روز شماری میکنم
روز های را در این مدت کوتاه هم روز شماری میکنم
— and counting
used to say that a figure is constantly increasing.
برای نشان دادن اینکه رقم یا عدد ذکر شده همچنان در حال افزایش است
"nearly seven years later ( and counting ) , Hackett remains undefeated"
تقریباً هفت سال بعد یا بیشتر، هکت شکست ناپذیر باقی ماند
used to say that a figure is constantly increasing.
برای نشان دادن اینکه رقم یا عدد ذکر شده همچنان در حال افزایش است
"nearly seven years later ( and counting ) , Hackett remains undefeated"
تقریباً هفت سال بعد یا بیشتر، هکت شکست ناپذیر باقی ماند
روزشماری کردن
شمارش
آمار
کلمات دیگر: