کلمه جو
صفحه اصلی

discordant


معنی : نا سازگار، نا موزون
معانی دیگر : ناهمساز، نامتوافق، ناجور، گوشخراش، (صدا) زننده، ناهماهنگ، ناهنجار، مغایر

انگلیسی به فارسی

ناسازگار، ناموزون، مغایر


انگلیسی به انگلیسی

• inharmonious, unmelodious; incompatible, incongruous; not in agreement
things that are discordant are different from each other in an unpleasant way; a formal word.
a discordant sound or musical effect is unpleasant or unattractive to listen to; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ناهمشیب
[زمین شناسی] ناهماهنگ واژه ای که جهت مشخص نمودن وضعیت یک توده آذرین نسبت به ساخت های سنگ های اطراف مثل لایه بندی و غیره به کار می رود.
[ریاضیات] ناهماهنگ
[آمار] ناهماهنگ

مترادف و متضاد

ناسازگار (صفت)
abhorrent, adverse, incompatible, discordant, alien, disagreeable, poor, ill-sorted, insalubrious, insociable, irreconcilable, maladjusted

نا موزون (صفت)
discordant, dissonant, atonal, tuneless, inharmonic, toneless

not in harmony; conflicting


Synonyms: antagonistic, antipathetic, at odds, cacophonous, clashing, contradictory, contrarient, contrary, different, disagreeing, discrepant, dissonant, divergent, grating, harsh, incompatible, incongruous, inconsistent, inconsonant, inharmonious, jangling, jarring, on a sour note, opposite, quarreling, strident, uncongenial, unharmonious, unmelodious, unmixable


Antonyms: agreeable, agreeing, concordant, cooperating, harmonious


جملات نمونه

1. a discordant family
خانواده ی ناسازگار

2. the discordant noise of the traffic during rush hours
صدای گوشخراش وسایط نقلیه در اوقات شلوغی

3. a husband and wife who have discordant political and religious views
زن و شوهری که عقاید مذهبی و سیاسی آنان همخوانی ندارد

4. The contemporary dialogue for me struck a slightly discordant note.
[ترجمه ترگمان]گفتگوی معاصر برای من به آهنگ ناهنجاری برخورد کرد
[ترجمه گوگل]گفت و گو معاصر برای من یک یادداشت کمی متضاد روبرو شد

5. His agenda is discordant with ours.
[ترجمه ترگمان]برنامه او با ما مخالف است
[ترجمه گوگل]دستور کار او با ما مخالف است

6. Something gave a loud discordant twang.
[ترجمه ترگمان]صدایی با صدای بلند به گوش رسید
[ترجمه گوگل]چیزی به شدت متضاد شد

7. The functional modernity of the computer struck a discordant note amid the elegant eighteenth-century furniture.
[ترجمه ترگمان]مدرنیته کارکردی رایانه، در میان اثاثیه لوکس قرن هجدهم، به یک یادداشت ناهنجاری برخورد کرد
[ترجمه گوگل]مدرنیته کارکردی کامپیوتر با توجه به مبلمان زیبای قرن هجدهم، یک یادداشت غافلگیر کننده به حساب می آید

8. The modern decor strikes a discordant note in this 17th century building.
[ترجمه ترگمان]دکوراسیون مدرن در این ساختمان قرن هفدهم به یک یادداشت ناهنجاری تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]دکور مدرن در ساختمان این قرن هفدهم توجه خاصی را به خود جلب می کند

9. There is, however, one discordant note.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک یادداشت ناهنجاری وجود دارد
[ترجمه گوگل]با این حال، یک یادداشت مخالف وجود دارد

10. The authorities on the issue are discordant.
[ترجمه ترگمان]مقامات در مورد این مساله ناجور هستند
[ترجمه گوگل]مقامات در این موضوع اختلاف نظر دارند

11. The whole discordant palimpsest of photographic realities with which we are daily bombarded is communicated in the microcosm of a single canvas.
[ترجمه ترگمان]مجموعه کاملی از واقعیات عکاسی که ما هر روز با آن بمباران می کنیم در عالم صغیر از یک بوم مجرد منتقل می شود
[ترجمه گوگل]تمام پراکندگی ناهماهنگی از واقعیت های عکاسی که بطور روزانه ما بمباران می شود، در یک میکروسکوپ بوم تکثیر می شود

12. In fact it tends to generate some very discordant results.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت تمایل به خلق برخی نتایج بسیار ناهنجاری دارد
[ترجمه گوگل]در حقیقت این امر منجر به تولید نتایجی بسیار متناقض می شود

13. The village band, all discordant trumpetings and squeaks, led the congregation in procession to the war memorial.
[ترجمه ترگمان]گروه دهکده، که همگی trumpetings و squeaks بودند، مردم را به مراسم یادبود جنگ هدایت کردند
[ترجمه گوگل]گروه روستا، همه شعارها و صداهای مخالف، جماعت را در مراسم به یادبود جنگ هدایت کردند

14. A discordant and high-spirited version of an old tune rang out into the evening air.
[ترجمه ترگمان]صدای یکنواخت و سرزنده یک آهنگ قدیمی به گوش رسید
[ترجمه گوگل]یک نسخه متضاد و پر انرژی از لحن قدیم به هوا پرتاب شد

15. A guide to interpreting discordant systematic reviews.
[ترجمه ترگمان]راهنمایی برای تفسیر بررسی های سیستماتیک ناهنجاری
[ترجمه گوگل]راهنمای تفسیر بررسی های متداول سیستماتیک

a discordant family

خانواده‌ی ناسازگار


a husband and wife who have discordant political and religious views

زن و شوهری که عقاید مذهبی و سیاسی آنان هم‌خوانی ندارد


the discordant noise of the traffic during rush hours

صدای گوش‌خراش وسایط نقلیه در اوقات شلوغی


پیشنهاد کاربران

اختلاف نظر، ناموزون، ناسازگار


کلمات دیگر: