فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: approaches, approaching, approached
• (1) تعریف: to come or go near to.
• مترادف: near
• متضاد: leave
• مشابه: arrive, catch up to, close in on, gain, nudge, overtake, reach
- The child approached the dog carefully.
[ترجمه Hasti] بچه با دقت به سگ نزدیک شد
[ترجمه amir] بچه با دقت به سگ نزدیک شدند
[ترجمه ترگمان] بچه با احتیاط به سگ نزدیک شد
[ترجمه گوگل] کودک با دقت به سگ نزدیک شد
- The enemy is approaching the castle.
[ترجمه A.A] دشمن دارد به قلعه نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان] دشمن داره به قلعه نزدیک می شه
[ترجمه گوگل] دشمن نزدیک قلعه است
• (2) تعریف: to move in the direction of or become nearly equal to in quality, degree, or amount.
• مترادف: approximate
• مشابه: equal, match, rival
- The price used to be two dollars a pound, but now it's approaching five dollars a pound.
[ترجمه A.A] قبلا ارزش دو دلار معادل یک پوند بود ولی الان نزدیک به پنج دلار شده است
[ترجمه ترگمان] قیمت آن دو دلار بود، اما حالا به پنج دلار می رسد
[ترجمه گوگل] این قیمت دو دلار پوند بود، اما در حال حاضر نزدیک به پنج دلار پوند است
- Temperatures approach 125 degrees in this desert.
[ترجمه A.A] دما در این بیابان نزدیک به ۱۲۵ درجه می شود
[ترجمه ترگمان] درجه حرارت در این بیابان ۱۲۵ درجه است
[ترجمه گوگل] درجه حرارت 125 درجه در این صحرا
• (3) تعریف: to go before (someone), intending to make a proposal or request.
• مشابه: address, advance, broach, confront, introduce, offer, present, proffer, propose, propound, solicit, sound, suggest
- He approached his father about borrowing the car.
[ترجمه Ehsan] او از پدرش درخواست کرد ماشین رو به او قرض بده
[ترجمه ترگمان] او به پدرش در مورد قرض گرفتن ماشین نزدیک شد
[ترجمه گوگل] او نزد پدرش درباره قرض گرفتن ماشین نزدیک شد
• (4) تعریف: to begin to address.
• مترادف: begin, commence, set about, start, undertake
• مشابه: address
- How should we approach this huge task?
[ترجمه Ehsan] چگونه بایددر انجام این وظیفه بزرگ اقدام کنیم ( deal with )
[ترجمه ترگمان] چگونه باید به این کار عظیم نزدیک شویم؟
[ترجمه گوگل] چگونه باید به این کار بزرگ دست پیدا کنیم؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to come near or draw near in space or time.
• مترادف: catch up, close, come, near
• متضاد: leave
• مشابه: draw, gain on
- Spring is approaching, and the snow is beginning to melt.
[ترجمه ترگمان] بهار نزدیک می شود و برف شروع به ذوب شدن می کند
[ترجمه گوگل] بهار نزدیک است و برف شروع به ذوب شدن می کند
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of coming or drawing near.
• مترادف: approximation, proximation
• متضاد: withdrawal
• مشابه: oncoming, passage
- The approach of a fox woke the chickens.
[ترجمه زهرا دولت دوست] نزدیک شدن یه روباه باعث بیدارشدن جوجه ها شد.
[ترجمه محمد م] نزدیک شدن یک روباه ، جوجه ها را بیدار کرد .
[ترجمه ترگمان] نزدیک شدن یک روباه مرغ ها را بیدار کرد
[ترجمه گوگل] رویکرد یک روباه جوجه ها را بیدار کرد
• (2) تعریف: a way or means of entering or coming near.
• مترادف: access, door, road, way
• مشابه: course, doorway, entr�e, entrance, entranceway, entry, entryway, ingress, inlet, portal, ramp, thoroughfare
- The police are guarding every approach to the house.
[ترجمه ترگمان] پلیس از هر رویکرد به خانه مراقبت می کند
[ترجمه گوگل] پلیس هرگونه رویکردی به خانه را حفظ می کند
• (3) تعریف: the act of coming before (someone), usu. to make a proposal.
• مترادف: advance, overture
• مشابه: motion, offer, presentation, proposal, proposition, recommendation
- If you want to convince the board members, you'll have to change your approach.
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید اعضای هیات مدیره را قانع کنید، باید رویکرد خود را تغییر دهید
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید اعضای هیئت مدیره را متقاعد کنید، باید رویکرد خود را تغییر دهید
• (4) تعریف: means or method of dealing with something.
• مترادف: address, manner, means, method, mode, style, way
• مشابه: course, modus operandi, procedure, technique
- The new principal's approach to discipline appears to be successful.
[ترجمه ترگمان] رویکرد مدیر جدید برای تادیب به نظر موفقیت آمیز می رسد
[ترجمه گوگل] رویکرد جدید مدیر به رشته به نظر می رسد موفق است
- Since she was failing tests, the teacher suggested she try a different approach to studying.
[ترجمه ترگمان] از زمانی که او در حال شکست بود، معلم پیشنهاد کرد که یک رویکرد متفاوت برای مطالعه امتحان کند
[ترجمه گوگل] از آنجایی که او تستهای شکست خورده بود، معلم پیشنهاد کرد که یک روش متفاوت برای مطالعه را امتحان کند