کلمه جو
صفحه اصلی

approach


معنی : نزدیک شدن، نزدیک امدن
معانی دیگر : نزدیک کردن یا شدن، نزدیک شدگی، نزدیکی، پیشنهاد کردن، درخواست کردن، (به منظور بلند کردن جنس مخالف) بذل توجه کردن، مراجعه کردن، توجه (به جنس مقابل)، شبیه بودن، قرابت، تقرب، شروع به اقدام کردن، دسترسی، راه دخول، ورود، دستیابی، رسش، رهیافت، رویکرد، روش، شیوه، وسیله ی دستیابی، روش (حصول)، (هواپیمایی - به منظور نشستن یا حمله) به حالت ویژه درآوردن هواپیما، نقطه ی شروع تقرب هواپیما، معبر

انگلیسی به فارسی

نزدیک شدن به، نزدیک آمدن به، نزدیک بودن به


(مجازی) به پای کسی/چیزی رسیدن، با کسی/چیزی برابری کردن


نزدیک بودن، نردیک شدن


تقریب، نزدیکی، رسیدن، نزدیک شدن


رهیافت، راهبرد، نگرش، تلقی، برخورد، رویکرد، روش، شیوه


راه، راه دسترسی، راه رسیدن


تقاضا، درخواست، پیشنهاد


رویکرد، نزدیک شدن، نزدیک امدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: approaches, approaching, approached
(1) تعریف: to come or go near to.
مترادف: near
متضاد: leave
مشابه: arrive, catch up to, close in on, gain, nudge, overtake, reach

- The child approached the dog carefully.
[ترجمه Hasti] بچه با دقت به سگ نزدیک شد
[ترجمه amir] بچه با دقت به سگ نزدیک شدند
[ترجمه ترگمان] بچه با احتیاط به سگ نزدیک شد
[ترجمه گوگل] کودک با دقت به سگ نزدیک شد
- The enemy is approaching the castle.
[ترجمه A.A] دشمن دارد به قلعه نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان] دشمن داره به قلعه نزدیک می شه
[ترجمه گوگل] دشمن نزدیک قلعه است

(2) تعریف: to move in the direction of or become nearly equal to in quality, degree, or amount.
مترادف: approximate
مشابه: equal, match, rival

- The price used to be two dollars a pound, but now it's approaching five dollars a pound.
[ترجمه A.A] قبلا ارزش دو دلار معادل یک پوند بود ولی الان نزدیک به پنج دلار شده است
[ترجمه ترگمان] قیمت آن دو دلار بود، اما حالا به پنج دلار می رسد
[ترجمه گوگل] این قیمت دو دلار پوند بود، اما در حال حاضر نزدیک به پنج دلار پوند است
- Temperatures approach 125 degrees in this desert.
[ترجمه A.A] دما در این بیابان نزدیک به ۱۲۵ درجه می شود
[ترجمه ترگمان] درجه حرارت در این بیابان ۱۲۵ درجه است
[ترجمه گوگل] درجه حرارت 125 درجه در این صحرا

(3) تعریف: to go before (someone), intending to make a proposal or request.
مشابه: address, advance, broach, confront, introduce, offer, present, proffer, propose, propound, solicit, sound, suggest

- He approached his father about borrowing the car.
[ترجمه Ehsan] او از پدرش درخواست کرد ماشین رو به او قرض بده
[ترجمه ترگمان] او به پدرش در مورد قرض گرفتن ماشین نزدیک شد
[ترجمه گوگل] او نزد پدرش درباره قرض گرفتن ماشین نزدیک شد

(4) تعریف: to begin to address.
مترادف: begin, commence, set about, start, undertake
مشابه: address

- How should we approach this huge task?
[ترجمه Ehsan] چگونه بایددر انجام این وظیفه بزرگ اقدام کنیم ( deal with )
[ترجمه ترگمان] چگونه باید به این کار عظیم نزدیک شویم؟
[ترجمه گوگل] چگونه باید به این کار بزرگ دست پیدا کنیم؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to come near or draw near in space or time.
مترادف: catch up, close, come, near
متضاد: leave
مشابه: draw, gain on

- Spring is approaching, and the snow is beginning to melt.
[ترجمه ترگمان] بهار نزدیک می شود و برف شروع به ذوب شدن می کند
[ترجمه گوگل] بهار نزدیک است و برف شروع به ذوب شدن می کند
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of coming or drawing near.
مترادف: approximation, proximation
متضاد: withdrawal
مشابه: oncoming, passage

- The approach of a fox woke the chickens.
[ترجمه زهرا دولت دوست] نزدیک شدن یه روباه باعث بیدارشدن جوجه ها شد.
[ترجمه محمد م] نزدیک شدن یک روباه ، جوجه ها را بیدار کرد .
[ترجمه ترگمان] نزدیک شدن یک روباه مرغ ها را بیدار کرد
[ترجمه گوگل] رویکرد یک روباه جوجه ها را بیدار کرد

(2) تعریف: a way or means of entering or coming near.
مترادف: access, door, road, way
مشابه: course, doorway, entr�e, entrance, entranceway, entry, entryway, ingress, inlet, portal, ramp, thoroughfare

- The police are guarding every approach to the house.
[ترجمه ترگمان] پلیس از هر رویکرد به خانه مراقبت می کند
[ترجمه گوگل] پلیس هرگونه رویکردی به خانه را حفظ می کند

(3) تعریف: the act of coming before (someone), usu. to make a proposal.
مترادف: advance, overture
مشابه: motion, offer, presentation, proposal, proposition, recommendation

- If you want to convince the board members, you'll have to change your approach.
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید اعضای هیات مدیره را قانع کنید، باید رویکرد خود را تغییر دهید
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید اعضای هیئت مدیره را متقاعد کنید، باید رویکرد خود را تغییر دهید

(4) تعریف: means or method of dealing with something.
مترادف: address, manner, means, method, mode, style, way
مشابه: course, modus operandi, procedure, technique

- The new principal's approach to discipline appears to be successful.
[ترجمه ترگمان] رویکرد مدیر جدید برای تادیب به نظر موفقیت آمیز می رسد
[ترجمه گوگل] رویکرد جدید مدیر به رشته به نظر می رسد موفق است
- Since she was failing tests, the teacher suggested she try a different approach to studying.
[ترجمه ترگمان] از زمانی که او در حال شکست بود، معلم پیشنهاد کرد که یک رویکرد متفاوت برای مطالعه امتحان کند
[ترجمه گوگل] از آنجایی که او تستهای شکست خورده بود، معلم پیشنهاد کرد که یک روش متفاوت برای مطالعه را امتحان کند

• access; incoming, drawing near; approximation; path or course leading to a specific location
appeal to -, turn to -; come near to; access
when someone or something approaches you, they come nearer to you. verb here but can also be used as a count noun with a supporting word or phrase. e.g. the dogs began to bark as if aware of our approach.
when you approach a situation or problem in a particular way, you think about it or deal with it in that way.
an approach to a situation or problem is a way of thinking about it or of dealing with it.
if you approach someone about something, you speak to them about it for the first time.
an approach from someone about something is an informal request that you do something for them, or an informal inquiry to establish whether you would be interested in having something, especially a job.
an approach to a place is a road or path that leads to it.
when a future event or date approaches or when you approach it, it gradually becomes nearer. verb here but can also be used as a singular noun with a supporting word or phrase. e.g. ...the approach of winter.
if something approaches a particular level or state, it almost reaches that level or state.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] رویکرد - تقرب - رسش
[صنعت] نزدیک شدن، نظر کردن نظر گاه، رویکرد، نگرش
[نساجی] نزدیک شدن - رسیدن
[ریاضیات] میل، میل کردن، تمایل، طریقه ی برخورد، روند، رویکرد، نگرش، مکتب، گرایش، شیوه
[آمار] رهیافت

مترادف و متضاد

نزدیک شدن (فعل)
near, nigh, accede, approach, come close, accost, draw on, verge

نزدیک امدن (فعل)
approach, approximate

way, means of arriving


Synonyms: access, accession, advance, advent, avenue, coming, drawing near, entrance, gate, landing, nearing, passage, path, reaching, road, way


Antonyms: departure, distancing, leaving


request, suggestion


Synonyms: advance, appeal, application, offer, overture, proposal, proposition


plan of attack, resolution


Synonyms: attitude, concept, course, crack, fling, go, idea, lick, manner, means, method, mode, modus operandi, new wrinkle, offer, procedure, program, shot, stab, style, technique, way, whack, wrinkle


come nearer


Synonyms: advance, approximate, bear, be comparable to, be like, belly up to, border, buzz, catch up, close in, come, come at, come close, compare with, contact, converge, correspond to, creep up, draw near, equal, gain on, go toward, impend, loom up, match, meet, move in on, move toward, near, progress, reach, resemble, surround, take after, threaten, verge upon


Antonyms: depart, distance, go away, leave


make request, suggestion


Synonyms: accost, address, advise, appeal to, apply to, beseech, confer, consult, entreat, feel, feel one out, give a play, give a tumble, greet, implore, make advance, make overture, make up to, plead, propose, sound out, speak to, supplicate, take aside, talk to, thumb, tumble


begin


Synonyms: commence, embark, set about, start, undertake


جملات نمونه

1. The lawyers in the Simpson trial were often asked to approach the bench.
معمولاً از وکلای حاضر در محاکمه تقاضا می شد به جایگاه نزدیک شوند

2. Her beau kissed Sylvia when he approached her.
معشوقه سیلویا وقتی نزدیک شد او را بوسید

3. Ben approached the burden of getting a job with a new spirit.
بن با روحیه جدیدی مشکل یافتن شغل را پذیرفت

4. approach formation
نحوه ی نزدیک شدن به باند فرودگاه و یا دشمن

5. approach route
مسیر نزدیک شدن به باند فرودگاه

6. please approach the desk
لطفا جلوی میز بیایید.

7. the approach of spring
نزدیک شدن بهار

8. the approach of the enemy forces alarmed the citizenry
نزدیک شدن نیروهای دشمن شهروندان را هراسان کرد.

9. to approach a sales prospect cold turkey
بلامقدمه به خریدار احتمالی نزدیک شدن

10. to approach a task
به کاری پرداختن

11. a foursquare approach
روش صادقانه

12. a proactive approach to fighting drug addiction
روش کنشگرایانه در پیکار با اعتیاد به مواد مخدر

13. as you approach the mountains the terrain roughens
به کوه ها که نزدیک می شوی زمین ناهموار می شود.

14. he tried a diplomatic approach before using strong arm methods
پیش از توسل به روش های قهرآمیز شیوه ی تدبیرمندانه ای را به کار برد.

15. prisoners were forbidden to approach the gate under pain of death
زندانیان را با تهدید به مجازات مرگ از نزدیک شدن به دروازه بر حذر داشته بودند.

16. this room is the nearest approach to a hospital in the village of fashin
در دهکده ی فشین این اتاق از همه بیشتر به یک بیمارستان شباهت دارد.

17. we must take a new approach to the problem
ما باید از راه دیگری به مسئله رسیدگی کنیم.

18. the shine of the lantern signaled the sentries' approach
نور فانوس حاکی از نزدیک شدن قراول ها بود.

19. Dr. Mesibov set forth the basis of his approach to teaching students.
[ترجمه ترگمان]دکتر Mesibov اساس روش خود را برای تدریس به دانش آموزان ارائه کرد
[ترجمه گوگل]دکتر مشیبوف مبنای رویکرد خود را برای تدریس دانش آموزان ارائه می دهد

20. We would prefer a more orthodox approach/solution to the problem.
[ترجمه ترگمان]ما یک رویکرد \/ راه حل سنتی تری را به این مساله ترجیح می دهیم
[ترجمه گوگل]ما ترجیح می دهیم رویکرد / راه حل مسالمت آمیز تر برای این مشکل باشد

21. The company is taking a more robust approach to management.
[ترجمه ترگمان]این شرکت رویکرد قوی تری برای مدیریت دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت رویکردی قویتری در زمینه مدیریت دارد

22. He didn't approach the front door at once.
[ترجمه ترگمان]او فورا به در جلویی نزدیک نشد
[ترجمه گوگل]او در یک بار به درب ورودی نرسیده است

23. We like this approach because it fits in with our own preconceptions.
[ترجمه ترگمان]ما این رویکرد را دوست داریم چون با تصورات خودمان متناسب است
[ترجمه گوگل]ما این رویکرد را دوست داریم چرا که با پیش شرط های خود ما سازگار است

24. Two broad types of approach can be identified.
[ترجمه ترگمان]دو نوع گسترده از روش را می توان شناسایی کرد
[ترجمه گوگل]دو نوع رویکرد گسترده می توان شناسایی کرد

25. My doctor takes a holistic approach to disease.
[ترجمه ترگمان]پزشک من یک رویکرد جامع نسبت به بیماری دارد
[ترجمه گوگل]دکتر من یک رویکرد جامع برای بیماری دارد

26. He has a thoughtful approach to his work.
[ترجمه ترگمان]او یک رویکرد متفکرانه به کارش دارد
[ترجمه گوگل]او رویکرد متفکرانه به کار خود دارد

easy of approach

سهل‌الوصول، زودیاب


difficult of approach

دیریاب، دور از دسترس


make approaches to somebody

نزد کسی راه جستن، در دل کسی راه پیدا کردن، تو دل کسی جا باز کردن، به کسی تقرب جستن


پیشنهاد کاربران

ارتباط برقرار کردن

دستیابی، دسترسی

پرداختن - برخورد کردن

نزدیک شدن

احتمالی

معبر

رویکرد

عملکرد


از عهده چیزی برآمدن

دست به کار شدن ( در مورد چیزی ) ، به فکر افتادن ( در مورد چیزی )

رویکرد - روش

دست به کار شدن

استفاده کردن

تقریب

ورودی وخروجی پل

روش

داخل گفتگو شدن

an access
the method used in dealing with or accomplishing

آشنایی

A new way to do somthing

دستاورد

درخواست چیزی رو از کسی کردن برای اولین بار مخصوصا که مطمئن نیستی که اون کارو برات انجام میده یا نه

رویه

رهیافت

ابراز کردن ( مثلا احساسات )

دیدگاه

دست بکار شدن

نزدیک شدن ، به جلو رفتن
be active
فعال باش
be energetic
پرانرژی باش
be enthusiastic
مشتاق باش
you eill accomplish your goal

Offer
نزدیک شدن به چیزی برای پیشنهاد و مورد مشخصی
پیشنهاد همکاری

مواجه شدن

نگرش، رویکرد، نزدیک شدن

نزدیک

برخورد کردن ( با مشکل )

ترفند، راهکار

نگرش

مواجه شدن، روبه رو شده ( dealing with )
I, m not sure how to approach the problem

رویکرد، نظام اجرایی

گرایش ( مقابله گرایشی در برابر مقابله اجتنابی )

از راه رسیدنِ ( حالت معین یا دوره ی زمانی یا واقعه ی تاریخی )
He was able to sense the approach of revolution.

Approach
نزدیک شدن

پیش آمدن

برج کنترل فرودگاه

به حضور رسیدن، حضور داشتن

سلام، وقتی اسم باشه به معنی رویکرد هست، وقتی هم که به عنوان فعل استفاده میشه به معنی نزدیک شدن هستش. مثال:

Thieves try different approaches to rob houses=دزد ها روش های مختلفی را برای سفت از خانه ها استفاده می کنند.

You can try different approaches to solve problems =می توانید روش های مختلفی را برای حل مشکلات امتحان کنید.

We should avoid approaching to each other because of Corona Virus=ما باید از نزدیک شدن به یک دیگر به دلیل ویروس کرونا پرهیز کنیم.

The cat approached to a bird for hunting=گربه برای شکار کردن نزدیک یک پرنده شد.

موفق باشید!: )

طرز فکر

فعل:نزدیک شدن
اسم:رویکرد_روش

نزدیک شدن، مقارنه

approach ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: تقرب
تعریف: مرحله‏ای از پرواز که در طی آن هواپیما برای فرود آمدن بر روی باند آماده شود

رویکرد ، دیدگاه

در جریان بودن


کلمات دیگر: