کشتی رانی درامتدادساحل ازیک بندربه بندردیگر
coasting
کشتی رانی درامتدادساحل ازیک بندربه بندردیگر
انگلیسی به فارسی
ساحلی، سریدن
انگلیسی به انگلیسی
• pertaining to sailing trip along a coast; carrying on a coasting trade
sailing trip along a coast; a carrying on a coasting trade; sliding down the hill
sailing trip along a coast; a carrying on a coasting trade; sliding down the hill
جملات نمونه
1. everything was coasting along smoothly until he started meddling
همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه او شروع کرد به دخالت.
2. a car was coasting down a hill
اتومبیلی در سرازیری تپه با دنده خلاص می رفت.
پیشنهاد کاربران
coasting ( حملونقل ریلی )
واژه مصوب: خلاص رَوی
تعریف: حرکت قطار با سرعت مناسب در سراشیبی یا سطح تخت بدون اعمال نیرو و ترمز برای صرفه جویی در مصرف انرژی
واژه مصوب: خلاص رَوی
تعریف: حرکت قطار با سرعت مناسب در سراشیبی یا سطح تخت بدون اعمال نیرو و ترمز برای صرفه جویی در مصرف انرژی
کلمات دیگر: