1. In the "Physics" Aristotle fulfill the transition from contrariety to privation. Substance can comes to be by the motion of attributes. Nature is a principle of motion and change.
[ترجمه ترگمان]در \"فیزیک\" ارسطو گذار از contrariety به محرومیت را انجام می دهد ماده می تواند ناشی از حرکت ویژگی ها باشد طبیعت یک اصل حرکت و تغییر است
[ترجمه گوگل]در �ارسطو� �فیزیک�، گذار از تناقض به محرومیت را انجام می دهد ماده می تواند به وسیله حرکت صفات باشد طبیعت اصل حرکت و تغییر است
2. The contrariety and profundity in the narration of "the sick child" are worth paying close attention to.
[ترجمه ترگمان]عمق و عمق روایت \"بچه بیمار\" ارزش توجه بیشتری به آن دارد
[ترجمه گوگل]تناقض و عمیق در روایت 'کودک بیمار' ارزش توجه دقیق به آن دارد
3. She did it very scientifically, as knowing the contrariety of coal and the anxiety of flaming sticks to end in smoke unless rigidly kept up to the mark.
[ترجمه ترگمان]این کار را از لحاظ علمی انجام داد، چون می دانست که سوزاندن زغال و اضطراب تکه های مشتعل به صورت دود به پایان می رسد، مگر این که به طور جدی به علامت خود ادامه دهد
[ترجمه گوگل]او این کار را بسیار علمی کرد، چون دانستن قطعی زغال سنگ و اضطراب چوب پخته شده برای پایان دادن به دود، مگر اینکه به سختی به علامت برسد
4. However, such a definite contrariety cannot be found in Kevin Lynch's study of Urban Image.
[ترجمه ترگمان]با این حال، چنین a قطعی نمی تواند در مطالعه کوین لینچ از تصویر شهری پیدا شود
[ترجمه گوگل]با این حال، چنین نقشی قطعی در مطالعه کوین لینچ تصویر شهری یافت نشد
5. All things that have no contrariety can not be moved.
[ترجمه ترگمان]همه چیزهایی که تا به حال رخ نداده است نمی تواند تکان بخورد
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که هیچ اختلاف نظر ندارند قابل انتقال نیست
6. Contrariety corresponds to the motion of attribute, and privation corresponds to entities are generated.
[ترجمه ترگمان]contrariety مربوط به حرکت ویژگی است و محرومیت مربوط به موجودیت های خارجی است
[ترجمه گوگل]Contrariety مربوط به حرکت ویژگی است، و دسترسی به نهادها تولید می شود
7. Contrariety then has two forms.
[ترجمه ترگمان]سپس contrariety دو شکل دارد
[ترجمه گوگل]ضمنی دو شکل دارد
8. But such as they were, it may well be supposed how eagerly she went through them, and what a contrariety of emotion they excited.
[ترجمه ترگمان]اما چنین به نظر می رسد که با چه اشتیاقی نامه را رد کرده بود و چه احساسات متضادی به سراغش می آمد
[ترجمه گوگل]اما همانطور که بودند، ممکن است تصور شود که چقدر مشتاقانه از طریق آنها گذشت، و چه اختلافی از احساسات آنها هیجان زده بودند
9. If you had any real griefs, you'd be ashamed to waste a tear on this little contrariety.
[ترجمه ترگمان]اگر شما یک مصیبت واقعی داشتید، خجالت می کشید که یک قطره اشک را روی این نامه کوچک هدر بدهید
[ترجمه گوگل]اگر دچار غم و اندوه شدید، می ترسید که در این نزاع کمی پریده باشید
10. This paper also deals with the design principle, value evaluation, standard system, utilization of withered tree landscape species competition and contrariety between protection and utilization.
[ترجمه ترگمان]این مقاله همچنین با اصل طراحی، ارزیابی ارزش، سیستم استاندارد، بهره برداری از گونه های جنگلی پژمرده و رقابت بین حفاظت و کاربرد سر و کار دارد
[ترجمه گوگل]این مقاله همچنین با اصل طراحی، ارزیابی ارزش، سیستم استاندارد، استفاده از رقابت گونه های چشم انداز درختی خشک شده و تناقض بین حفاظت و بهره برداری مطرح می شود
11. But such as they were, it may be well supposed how eagerly she went through them, and what a contrariety of emotion they excited.
[ترجمه ترگمان]اما چنین به نظر می رسید که با چه شور و شوق از آن ها می گذشت و چه احساسات متضادی به سراغش می آمد
[ترجمه گوگل]اما مانند آنها، ممکن است به خوبی فرض شود که چگونه مشتاقانه او از طریق آنها رفت و چه اختلاف از احساسات آنها هیجان زده است
12. Entity can not be moved for its having no contrariety.
[ترجمه ترگمان]نمی شود موضوع را عوض کرد
[ترجمه گوگل]برای اینکه بدون هیچ مشکلی، شخصیت را نمی توان منتقل کرد
13. I exclaimed. 'If you had any real griefs, you'd be ashamed to waste a tear on this little contrariety.
[ترجمه ترگمان]با تعجب گفتم اگر شما یک مصیبت واقعی داشتید، خجالت می کشید که یک قطره اشک را روی این نامه کوچک هدر بدهید
[ترجمه گوگل]من گریه کردم اگر دچار غم و اندوه شدید، می ترسید که در این نزاع کمی پریده باشید