کلمه جو
صفحه اصلی

leech


معنی : مزاحم، حجامت، خون اشام، زالو، انگل، خفاش خون اشام، اسباب خون گیری، پزشکی کردن، زالو انداختن، شفاء دادن
معانی دیگر : (با: onto) انگل کسی شدن، (مثل زالو) به کسی چسبیدن، (با سماجت) تلکه کردن، زالو (بر کسی) نشاندن، (با زالو) خون گیری کردن، (قدیمی) پزشک، حکیم باشی، (جانورشناسی) زالو، دیوه (زیر رده ی hirudinea به ویژه hirudo medicinalis که در پزشکی قدیم برای خون گیری کاربرد داشت)، (مجازی) مفت خور، (مهجور) درمان کردن، شفا دادن، لبه ی بادبان کشتی، طبیب

انگلیسی به فارسی

زالو، حجامت، اسباب خون گیری، خفاش خون اشام، انگل،مزاحم، شفا دادن، پزشکی کردن، زالو انداختن، طبیب


پیاز، زالو، خفاش خون اشام، حجامت، انگل، اسباب خون گیری، مزاحم، خون اشام، شفاء دادن، پزشکی کردن، زالو انداختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of various primarily aquatic bloodsucking or carnivorous worms, one species of which was formerly used medicinally to bleed patients.

(2) تعریف: someone who clings like a bloodsucker to another person for personal profit.
مشابه: parasite
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: leeches, leeching, leeched
• : تعریف: to attach to and bleed, with or like a leech.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to cling to someone for personal gain.

• bloodsucking worm; person who clings to another without giving anything in return, parasite; doctor, physician (archaic)
cling to, stick to like a leech; draw blood using leeches
a leech is a small animal which looks like a worm and lives in water. leeches feed by attaching themselves to other animals and sucking their blood.
if you call someone a leech, you mean that they deliberately depend on other people, usually for money.

مترادف و متضاد

parasite


مزاحم (اسم)
troublemaker, gadfly, intruder, leech, enfant terrible, knocker

حجامت (اسم)
cup, bloodletting, phlebotomy, leech

خون اشام (اسم)
spider, leech, bloodsucker, vampire, caterpillar, wringer, lamia

زالو (اسم)
leech, bloodsucker

انگل (اسم)
satellite, raff, guest, hanger-on, leech, parasite, sponge, sycophant

خفاش خون اشام (اسم)
leech

اسباب خون گیری (اسم)
leech

پزشکی کردن (فعل)
leech

زالو انداختن (فعل)
leech

شفاء دادن (فعل)
physic, leech, cure, heal, medicate, mend

Synonyms: barnacle, bloodsucker, bum, freeloader, scrounger, sponge, sycophant


جملات نمونه

1. to leech a boil
زالو بر کورک نشاندن

2. she is going to leech on to javad
او مثل زالو به جواد خواهد چسبید.

3. The family began to see him as a leech.
[ترجمه ترگمان]خانواده به عنوان زالو شروع به دیدن او کردند
[ترجمه گوگل]خانواده شروع به دیدن او کردند

4. The leech has a sucker at each end of its body.
[ترجمه ترگمان]اون زالو روی هر نقطه از بدن ماهی مکنده هم داره
[ترجمه گوگل]زالو در هر انتهای بدن، یک مکنده دارد

5. He was the only person whom she could leech on to.
[ترجمه ترگمان]او تنها کسی بود که می توانست به او متوسل شود
[ترجمه گوگل]او تنها کسی بود که می توانست آن را بچرخاند

6. Kenneth Leech spent his hundredth anniversary on the footplate of a restored engine from his beloved Great Western Railway.
[ترجمه ترگمان]کنت leech برای صدمین سالگرد تاسیس یک موتور بازسازی شده از راه آهن بزرگ غربی خود، صدمین سالگرد خود را سپری کرد
[ترجمه گوگل]کنت لوچ صدای سالگرد خود را در پایه یک موتور مرمت شده از راهرو بزرگ غربی محبوبش گذراند

7. I sucked on her love like a leech.
[ترجمه ترگمان]من عشق او را مثل یک زالو می مکید
[ترجمه گوگل]من عاشقش شدم مثل یک گلبرگ

8. By the early 1960s Leech was a major landowner in the area of what was to be the New Town.
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه ۱۹۶۰، leech مالک اصلی در منطقه ای بود که قرار بود شهر جدید باشد
[ترجمه گوگل]در اوایل دهه 1960 جنگل یک زمیندار بزرگ در منطقه ای بود که شهر جدید بود

9. Leech had conducted a post-mortem examination and found cerebral haemorrhage as the cause of death.
[ترجمه ترگمان]leech کالبدشکافی را انجام داد و خونریزی مغزی را علت مرگ دانست
[ترجمه گوگل]Leech یک معاینه بعد از مرگ انجام داده و خونریزی مغزی را به عنوان علت مرگ شناخته است

10. Nevertheless, they mate and produce Leech and Foam island, two beings considered failures.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، آن ها جفت گیری می کنند و leech و جزیره فوم را تولید می کنند
[ترجمه گوگل]با این وجود، آنها مات و تولید جزیره Leech و Foam، دو موجود شکست خورده

11. Leech infestation I have a problem with leeches in my pond.
[ترجمه ترگمان]و من یه مشکلی با زالو تو استخر دارم
[ترجمه گوگل]آلودگی با هویج من با پروتز در حوضچه من مشکل دارم

12. The leech hangs about other people hoping to obtain money.
[ترجمه ترگمان]اون زالو روی آدمای دی گه هم hangs که به پول دست پیدا کنن
[ترجمه گوگل]جنب و جوش در مورد دیگران امیدوار به دست آوردن پول است

13. He's fastening on that poor girl like a leech.
[ترجمه ترگمان]می خواهد آن دختر بیچاره را مثل زالو چفت کند
[ترجمه گوگل]او بر این دختر ضعیف مثل زالو تنگ می کند

14. One - side love like a greedy leech absorbed my time and my mirth.
[ترجمه ترگمان]یک طرف مثل یک زالو حریص، وقت مرا جذب می کند و شادی مرا جذب می کند
[ترجمه گوگل]عشق یک طرفه مانند یک پیاز حریص جذب زمان و محبت من شد

15. Soul Leech ? Now returns 20 % of damage as health.
[ترجمه ترگمان]روح leech؟ در حال حاضر، ۲۰ درصد خسارت به عنوان سلامتی برمی گردد
[ترجمه گوگل]Leech روح در حال حاضر 20٪ از آسیب را به عنوان سلامتی برمی گرداند

She is going to leech on to Javad.

او مثل زالو به جواد خواهد چسبید.


to leech a boil

زالو بر کورک نشاندن


پیشنهاد کاربران

سربار کسی شدن


کلمات دیگر: