کلمه جو
صفحه اصلی

leisurely


معنی : باهستگی، تفریحانه، بافراغت خاطر
معانی دیگر : بی شتاب، کم مشغله، آسودمند(انه)، باتانی، آهسته

انگلیسی به فارسی

بافراغت خاطر، تفریحانه، باهستگی


به آرامی، باهستگی، تفریحانه، بافراغت خاطر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: unhurried; slow.
مترادف: easy, relaxed, unhurried
متضاد: brisk, hectic, hurried
مشابه: casual, deliberate, laid-back, lingering, slow

- We walked at a leisurely pace.
[ترجمه ترگمان] با قدم های آهسته راه رفتیم
[ترجمه گوگل] ما در یک سرعت آرام حرکت کردیم
قید ( adverb )
مشتقات: leisureliness (n.)
• : تعریف: in a slow or unhurried manner.
مترادف: easy, relaxedly
متضاد: hurriedly, quickly
مشابه: deliberately, lingeringly, slow, slowly

• unhurried, done in a relaxed and deliberate manner
in an unhurried manner, without haste, in a deliberate manner
a leisurely action is done in a relaxed and unhurried way. adjective here but can also be used as an adverb. e.g. he strolled leisurely away from the bar.

مترادف و متضاد

Antonyms: hectically, hurriedly


باهستگی (قید)
slowly, leisurely

تفریحانه (قید)
leisurely

با فراغت خاطر (قید)
leisurely

casual, unhurried


Synonyms: comfortable, delayed, deliberate, dilatory, easy, free, gentle, laggard, laid-back, languid, lax, lazy, relaxed, restful, slack, slackened, slow, slow-moving, unhasty


Antonyms: hectic, hurried


casually, unhurriedly


Synonyms: at one’s convenience, at one’s leisure, calmly, comfortably, composedly, deliberately, dilatorily, easily, gradually, inactively, indolently, laggardly, langorously, languidly, lazily, lethargically, lingeringly, listlessly, slowly, sluggishly, taking one’s time, tardily, torpidly, with delay, without haste


جملات نمونه

1. he made a leisurely tour of the palace and its gardens
او در کاخ و باغ های آن با آسودگی به گردش پرداخت.

2. After lunch we went for a leisurely stroll.
[ترجمه ترگمان]بعد از ناهار، برای قدم زدن به گردش رفتیم
[ترجمه گوگل]پس از ناهار، ما برای قدم زدن در اوقات فراغت رفتیم

3. All happiness depends on a leisurely breakfast!
[ترجمه ترگمان]همه سعادت بستگی به یک صبحانه با فراغت دارد!
[ترجمه گوگل]تمام شادی بستگی به یک صبحانه آرامش بخش دارد!

4. We walked in a leisurely manner, looking in all the windows.
[ترجمه ترگمان]با عجله راه رفتیم و به تمام پنجره ها نگاه کردیم
[ترجمه گوگل]ما به طرز وحشیانه رفتیم، نگاهی به تمام پنجره ها کردیم

5. Lucy set off at a leisurely pace back to the hotel.
[ترجمه ترگمان]لوسی با تانی قدم به هتل گذاشت
[ترجمه گوگل]لوسی به سرعت به هتل برگشت

6. They took a leisurely stroll along the river bank.
[ترجمه ترگمان]با تانی در امتداد ساحل رودخانه قدم زدند
[ترجمه گوگل]آنها قدم زدن با آرامش در کنار رودخانه انجام دادند

7. They set off at a leisurely pace.
[ترجمه ترگمان]به سرعت به راه افتادند
[ترجمه گوگل]آنها در یک سرعت آرام به راه افتادند

8. We went for a leisurely ride along the canal.
[ترجمه ترگمان]به سرعت در امتداد نهر حرکت کردیم
[ترجمه گوگل]ما برای سوار شدن به آرامش در طول کانال رفتیم

9. There's nothing I enjoy more than a leisurely amble across the moor.
[ترجمه ترگمان]چیزی نیست که من از آن لذت ببرم، نه در آن سوی خلنگ زار
[ترجمه گوگل]هیچ چیزی بیش از یک آروغ زدن در سراسر قایقرانی لذت بردن نیست

10. We were enjoying a leisurely drink before dinner.
[ترجمه ترگمان]قبل از شام از یک نوشیدنی leisurely لذت می بردیم
[ترجمه گوگل]ما قبل از شام از یک نوشیدنی خوش طعم لذت می بریم

11. We enjoyed a leisurely picnic lunch on the lawn.
[ترجمه ترگمان]ما از یک پیک نیک بدون برنامه تفریحی در چمن لذت بردیم
[ترجمه گوگل]ما لذت بردن از یک ناهار پیک نیک به آرامی در چمن

12. The whole family was enjoying a leisurely stroll in the sunshine.
[ترجمه ترگمان]همه خانواده از قدم زدن در زیر نور آفتاب لذت می بردند
[ترجمه گوگل]تمام خانواده لذت بردن از یک قدم زدن در اوقات فراغت در آفتاب بود

13. Tweed walked at a leisurely pace.
[ترجمه ترگمان]Tweed با قدم های آهسته راه می رفت
[ترجمه گوگل]تئید با سرعت فراوان به راه افتاد

14. We made a leisurely circuit of the city walls before lunch.
[ترجمه ترگمان]قبل از ناهار، به راحتی از دیواره ای شهر عبور کردیم
[ترجمه گوگل]قبل از ناهار یک مدار آرام از دیوارهای شهر ساخته ایم

15. We walked leisurely into the hotel.
[ترجمه ترگمان]با عجله وارد هتل شدیم
[ترجمه گوگل]ما به راحتی به هتل رفتیم

He made a leisurely tour of the palace and its gardens.

او در کاخ و باغهای آن با آسودگی به گردش پرداخت.


پیشنهاد کاربران

تفریحانه
با فراغت خاطر
Good day with family
روز خوب با خانواده

Relaxing

Slow
آهسته

فارغانه. [ رِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال فراغت و آسایش خاطر :
داشت از تیغ و تیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست.
نظامی.


کلمات دیگر: