کلمه جو
صفحه اصلی

laughingstock


معنی : مسخره، سخره، سخریه، مایه خنده
معانی دیگر : مایه ی خنده، مضحکه، مورد تمسخر

انگلیسی به فارسی

مایه خنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is the object or butt of ridicule or jokes.
مترادف: butt, fool, jest, target
مشابه: buffoon, chump, dupe, gull, joke, laugh, mock, mockery, victim

• object of ridicule, butt of a joke
outcast, source of laughter and ridicule, fool
if you say that someone or something is a laughing stock, you mean that they are supposed to be important or serious but have been made to seem ridiculous.

مترادف و متضاد

مسخره (اسم)
flout, antic, mockery, ridicule, scoff, zany, aunt sally, irony, patch, gibe, butt, jeer, bob, jest, taunt, buffoon, clown, droll, laughingstock, staring-quarter, cut-up, witticism, merry-andrew, mickey, own-glass, pickle herring, punchball

سخره (اسم)
ridicule, scoff, corvee, laughingstock, derision, staring-quarter

سخریه (اسم)
ridicule, scoff, laughingstock, derision, staring-quarter

مایه خنده (اسم)
laughingstock

جملات نمونه

1. The programme has made the U. S. a laughingstock .
[ترجمه ترگمان]این برنامه U را ساخته است اس مایه خنده
[ترجمه گوگل]برنامه U S یک خنده دار را ساخته است

2. His constant blunders made him the laughing-stock of the whole class.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات همیشگی او باعث می شد که همه whole همه کلاس را مسخره کنند
[ترجمه گوگل]اشتباهات مداوم او باعث خندیدن کل طبقه شد

3. The truth must never get out. If it did she would be a laughing-stock.
[ترجمه ترگمان]حقیقت هرگز نباید از آن خارج شود اگر این کار را می کرد، می خندید
[ترجمه گوگل]حقیقت هرگز نباید فراموش شود اگر این کار را می کرد، می خندید

4. If a newspaper commissioned a political poll based on the opinion of a single person it would immediately become a laughing-stock.
[ترجمه ترگمان]اگر یک روزنامه نظر سنجی سیاسی را براساس نظر یک نفر تشکیل دهد، بلافاصله تبدیل به یک سهام خنده آور خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر یک روزنامه یک نظرسنجی سیاسی را بر اساس نظر فردی انجام دهد، فورا تبدیل به یک خنده خواهد شد

5. His silly behaviour made him a laughingstock of the office.
[ترجمه ترگمان]رفتار احمقانه او مایه خنده و مایه خنده او شده بود
[ترجمه گوگل]رفتار احمقانه او باعث خنده اش از دفتر شد

6. He made himself the laughingstock of the neighborhood.
[ترجمه ترگمان]مایه خنده این محله شده بود
[ترجمه گوگل]او خود را خندیدن از محله می سازد

7. I have become a laughingstock to all my people, Their mocking song all the day.
[ترجمه ترگمان]من مایه خنده مردم خودم و آهنگ mocking تمام روز می شوم
[ترجمه گوگل]من تبدیل به یک خنده به تمام مردم من، آهنگ خندان خود را در تمام طول روز

8. They only know to make laughingstock.
[ترجمه ترگمان] اونا فقط میدونن که مایه خنده مردم بشن
[ترجمه گوگل]آنها فقط می دانند که خندیدن

9. The scandal has made us the laughingstock of the country.
[ترجمه ترگمان]این رسوایی مایه خنده کشور شده است
[ترجمه گوگل]رسوایی ما را خندهدار کشور ساخته است

10. Once a league laughingstock, nobody even much as smirks at the Hornets anymore.
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر مایه خنده مردم می شود، هیچ کس حتی به اندازه پوزخند به the پوزخند نمی زند
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک لیگ خنده دار، هیچکس حتی بیشتر در Hornets سوزانده نمی شود

11. It has become the laughingstock of the town.
[ترجمه ترگمان]مایه خنده مردم شهر شده است
[ترجمه گوگل]این شهر خنده دار است

12. He made himself the laughingstock of the town.
[ترجمه ترگمان]مایه خنده شهر شد
[ترجمه گوگل]او خود را خندهدار از شهر ساخته است

13. I became the laughingstock of all my people; they mock me in song all day long.
[ترجمه ترگمان]مایه خنده مردم شدم و تمام روز مرا مسخره کردند
[ترجمه گوگل]من تبدیل به خنده تمام قوم من شدم؛ آنها در تمام طول روز به من خیره می شوند

14. This made him the laughingstock of the whole school.
[ترجمه ترگمان]مایه خنده همه مدرسه شد
[ترجمه گوگل]این باعث شد که او از همه مدارس خسته شود

Empty boasts made him the laughing stock of his colleagues.

لاف‌های پوچ، او را مضحکه‌ی همکارانش کرد.


پیشنهاد کاربران

الت دست و اسباب خنده

مضحکه ی عام و خاص

سوژه ی خنده

مضحکه دیگران شدن
to become laughing stock
They became the laughing stock of the world because their ridiculous policies.

مچل

مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است . یا دیشب فلانی را مچل کردیم . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .

سوژه خنده
مضحکه


کلمات دیگر: