کلمه جو
صفحه اصلی

mangy


معنی : گر، مبتلا به جرب، مبتلا به گری، جرب دار
معانی دیگر : (پزشکی - دام پزشکی) گر، گرگین، گرگن، کثیف، ناپاک، (مانند حیوان جرب دار) ژولیده و کم پشت، کهنه و دارای رفتگی (مثلا فرش)، پست

انگلیسی به فارسی

گر، مبتلا به جرب، مبتلا به گری، جرب دار


مردانه، مبتلا به جرب، گر، مبتلا به گری، جرب دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: mangier, mangiest
(1) تعریف: having mange.
مترادف: seedy, shabby, squalid
مشابه: bedraggled, diseased, disheveled, grubby, grungy, ragged, run-down, scraggly, scruffy, sordid, unkempt, worn

(2) تعریف: shabby, worn, and unkempt; squalid.
مشابه: shabby, squalid

• having mange, affected by mange; shabby; dirty, filthy, squalid; mean, contemptible
a mangy animal has lost a lot of its hair through disease.

مترادف و متضاد

گر (صفت)
mangy

مبتلا به جرب (صفت)
mangy

مبتلا به گری (صفت)
mangy

جرب دار (صفت)
scabious, mangy, scabby

scruffy


Synonyms: decrepit, dirty, impoverished, indigent, mean, moth-eaten, poor, ragtag, shabby, shoddy, sick, sleazy, squalid, tattered


Antonyms: kempt, neat


جملات نمونه

a mangy lawn

چمن کم‌پشت و بد


an old man with mangy hair

پیرمردی با موهای کم‌پشت و ژولیده


1. a mangy lawn
چمن کم پشت و بد

2. a mangy restaurant
یک رستوران کثیف

3. one mangy goat makes the whole flock mangy
یک بز گر گله را گر می کند

4. an old man with mangy hair
پیرمردی با موهای کم پشت و ژولیده

5. i sat on a mangy rug
روی یک فرش کهنه و نخ نما نشستم.

6. We need to get rid of that mangy old carpet in the bedroom.
[ترجمه ترگمان]باید از شر اون فرش کهنه در اتاق خواب خلاص شیم
[ترجمه گوگل]ما باید از این فرش قدیمی در اتاق خواب خلاص شویم

7. With light feet, his mangy tail down, he padded away from me and I breathed again.
[ترجمه ترگمان]با پاهای روشن، دمش به پایین، از من دور شد و من دوباره نفس کشیدم
[ترجمه گوگل]با پا نور، دمدمی مزاج او، او از من دور شد و من دوباره نفس می کشیدم

8. They went into a mangy old briefcase that Spider kept there.
[ترجمه ترگمان]به یک کیف کهنه و گر دار رفتند که عنکبوت آنجا بود
[ترجمه گوگل]آنها به یک کیف دستی قدیمی که عنکبوت آنجا نگهداری می شود رفتند

9. He wore a mangy fur hat and a ragged coat.
[ترجمه ترگمان]کلاه پوستی به دست داشت و کت کهنه ای به تن داشت
[ترجمه گوگل]او یک کلاه خز بتمن و کت پهن داشت

10. He toured India's engorged cities and mangy villages.
[ترجمه ترگمان]او از شهرهای engorged هند و روستاهای mangy دیدن کرد
[ترجمه گوگل]او با شهرهای روستایی هند و شهرهای روستایی ملاقات کرد

11. You scared me to death, you mangy thing!
[ترجمه ترگمان]! تو منو تا سرحد مرگ ترسوندی! ای پست فطرت
[ترجمه گوگل]من به مرگ ترسیدم

12. Seryozhka, a short - legged, ragged, mangy - looking fellow of thirty, stares angrily at the ice.
[ترجمه ترگمان]Seryozhka، یک مرد قد کوتاه، خشن و گر سی چهل ساله، با خشم به یخ زل می زند
[ترجمه گوگل]سرگیژکا، یک مرد کوتاه و پا، مشتاق و مشتاق به دنبال یک نفر از یازده نفر، خشمگین به یخ می زند

13. The animal is bald and mangy ; it's an apology for a dog.
[ترجمه ترگمان]حیوان کچل و گر گر است و یک عذرخواهی برای یک سگ است
[ترجمه گوگل]حیوانات قهوه ای و قهوه ای هستند؛ این عذرخواهی برای یک سگ است

14. He was mangy and starving and just the size of the lump in question.
[ترجمه ترگمان]او گر گرفته بود و خیلی گرسنه بود و فقط به اندازه یک تکه کاغذ بود
[ترجمه گوگل]او مردی و گرسنگی بود و فقط اندازه توده ای که مورد سوال بود

one mangy goat makes the whole flock mangy

یک بز گر گله را گر می‌کند


a mangy restaurant

یک رستوران کثیف


I sat on a mangy rug.

روی یک فرش کهنه و نخ‌نما نشستم.


پیشنهاد کاربران

جونور کثیف


کلمات دیگر: